eitaa logo
ملکـــــــღــــه
14.6هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
4.2هزار ویدیو
7 فایل
انَّ مَعَ العُسرِیُسرا💚 اینجا دورهمی خانوماس🥰 تجربیات خاطرات و درددلاتون و سوالاتتون رو به آیدی زیر بفرستید @Yass_malake لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88 رزوتبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 دلانه زیبا و کوتاه گلاب.... 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
#گلاب ۶۵ طیبه خانم میخوند و مامان با لبخند به ما نگاه میکرد .ماهجانجانم اومد تو اتاقمون و با دید
.۶۶ گلبهار عصبی یه گوشه نشست و منم نشستم کنارش _گلبهار ..اشکال نداره این نشد یکی دیگه +بهتر نشد بیشعورا خندیدم و سر تکون دادم _اوهوم .خدا بخیر گذروند ها ازبیخ گوشت رد شد ..فکر کن داشتن همچین مادر شوهر و خواهر شوهرایی . +همشونو میکشتم و نهایتش بعدش اعدامم میکردن .. اما از دستشون که راحت میشدم . لبخند زدم و سکوت کردم . یاد ارسلان اومد به خاطرم و دوباره حالم بد شد _خب پس چرا انقدر ناراحتی +ناراحت نیستم اعصابم خورده _چرا؟ +از شانس و اقبال خودم. دلم میخواد بدونم اگه دختر خان بودم بازم جرئت داشتن اینجوری بیان خاستگاریم . چشمم خورد به سینی مسی که به به عنوان پیشکش اورده بودن و توش لباس بود و طلا . _ حالا ببین چه نشونیم اوردن +تو سرشون بخوره _بهش فکر نکن قسمتمون دیگه +ظاهرا فقط قسمت منه . جوابی بهش ندادم و بلند شدم از اتاق رفتم بیرون . خسته بودم و دلم میخواست بخوابم روز سختی و گذرونده بودم و هیچ انرژی نداشتم دیگه . از پله ها رفتم پایین که با الوند رو در رو شدم . سلامی زیرلب گفتم و خواستم از کنارش بگذرم که اسممو صدا زد _ گلاب ناچار وایستادم و نگاهش کردم + بله _ عزیز گفت بهت پیشکش داده +بله نگاهی از سر تا پام انداخت و سری تکون داد _ باید باهات حرف بزنم . +راجب؟ _ترنج . + ترنج چه ربطی به من داره _وقتی قراره بشی هووش ربط داره +اون قراره بشه هوو من . یک قدم اومد طرفم و خم شد رو صورتم _ تو داری زندگیشو خراب میکنی .. پوزخندی رو لبم نشست + نگران نباش خان من کاری به کارت ندارم میتونی همه وقت پیش نشونت بمونی .. امثال شما هر چیزیم ازدست بدن باز چیزی دارن برای زندگی کردن اون ما بدبختاییم که از اول تا اخر زندگیم فقط یک چیز داریم.. که همه امیدمونه .. دندوناش کلید شد رو هم و غرید + الان داری به من میگی تنها امیدت ارسلان بوده .. دست انداخت به بازوم و فشار محکمی بهش داد که بی اراده اخی گفتم _فکر نکن خیلی میتونی گربه رقصونی کنی گلاب .. من خان ام خان .. من و زیاد عصبی نکن که کاریو که نباید بکنم . الانشم کسی نیست که حرفای توروباور کنه حلیمه هم قبل اینکه بخواد به خان چیزی یگه خودم خلاصش میکنم ..ته تهشم که همه بفهمن فکر کردی خان میاد مادر بچه هاشو طلاق بده مجازات کنه برای یک حرف دختر معشوقه اش ؟ پس سعی نکن پاتو بیشتر از گلیمت دراز کنی خب؟ چون عصبی بشم و قاطی کنم چشم میبندم رو همه چیز و خودم لهت میکنم +پس چرا الان تن میدی به خواسته ام؟ _ میخوام برات جبران کنم ..پس حواست به کارات باشه .بار اخری باشه اسم ارسلان و نیاری ..چه مستقیم یه غیر مستقیم دفعه بعد .. 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خواهریا خواندن آیه الکرسی رو فراموش نکنید👌 🌸 آیه الکرسی 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ من ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ منْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ🍃 🍃لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ🍃 🍃اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ🍃 ❤️الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم❤️ ⚜️ صلوات خاصه امام رضا (ع)⚜️ 🌺 اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرتَضَی ، اَلْاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ ، وَ حُجَّتِکَ عَلیٰ مَنْ فَوْقَ الْاَرضِ وَ مَنْ تَحتَ الثَّریٰ ، اَلصِّدّیٖق الشَّهیدِ ، صَلوٰةً کَثیٖرَةً تٰآمَّةً ، زٰاکِیَةً مُتَوٰاصِلَةً ، مُتَوٰاتِرَةً مُتَرٰادِفَةً ، کَأَفْضَلِ مٰا صَلَّیْتَ عَلیٰ اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیٰائِکَ. 🌺 ❤️❤️
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 رســـــــــــــــــــــ٨ـﮩـ۸ـﮩـــــــــــــــوایی 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
#رسوایی خسته از یک جا نشستن و انتظار کشیدن نفسم را با شدت از بینی بیرون فرستادم که سمیرا از اتاق
. چراغ ق وه ی گوشی اش را روشن کرد . به کمکش جلو رفتم و آب را روی پاتختی گذاشتم . -خواب بودن؟ به صفحه ی تلفنش نگاهی انداختم. ده نیم شب برای خوابیدن کمی زود نبود ! همان طور که لباس هایم را در می آوردم، سری بالا انداختم اما او که در تاریکی ندیده بود که صدایش بالا رفت : -کری؟ با تو نبودم مگه دیوار ! مغموم روی تخت تک نفره اش که قسمت بیشتری از آن را خودش اشغال کرده بود، نشستم . -نه بیدار بودن . هومی گفت و پا روی پا انداخت . زبانم برای گفتن یاری نمی کرد، لب هایم باز و بسته می شدند و هر بار با تصور واکنشش روی هم فشرده می شدند . -عموت یه چیزایی گفته به عمو بهروز ... به نیم رخش که توسط نور گوشی نمایان شده بود، نگاه کردم . -چی؟ در حال تایپ پیامکی در گوشی اش بود و زبانش را به گوشه ی لبش می فشرد . -گفته بریم جهازت رو از خونشون بیاریم ابروانم با تعجب بالا پریدند. آن وسایل ها را فراموش کرده بودم، جهازی که خان جون برایم تدارک دیده بود... تک تک آن وسایل ها برای زندگی با عباس بود ، چگونه آن جهازیه را داخل زندگی مردی دیگر می آوردم؟ ! -صبح زنگ میزنی میگی آت و آشغالاشونو در خونه من نفرستن لازمش ندارم . پا روی دمش نگذاشتم. عصبانیتش از هر چه که بود می خواست بر سر من خالی کند . -باشه می گم بهشون . به پهلو چرخید . -بخواب... -یه شبه یادت رفته باید کجا بخوابی؟ منظورش به دیشب و خواب رفتنم روی مبل بود . -سگم نکن بهار امشب بد قاطیم . کمی جا به جا شدم با و احتیاط لب گشودم . -خب من که کاری نمیکنم تو... هیس ک شداری گفت. -من...من با عباس حرف زدم . از حرکت ایستاد . -خب؟بهم گفت جلوی درمانگاه منو دیده، نگران بود . -دیگه؟ آب دهانم را قورت دادم. -همین ! گفته بودم اما نه تمامش را، اصل ماجرا همان هم صحبتی ام با عباس بود که گمان می کردم کفری اش می کند اما نکرد . -می دونستم . بی اختیار تندی کردم . -آره داداش عمادت... میان حرفم آمد و نامی که بر زبان آورد در تاریکی چشمانم را درشت کرد. این خانواده پشت سرشان نیز چشم داشتند؟ او که پشت مبل سه نفره نشسته بود چگونه امکان داشت مرا هنگام صحبت با عباس دیده باشد؟ ! -مامان گفت . غلتی زد . کارش را ادامه نداده بود. خیرگی نگاهش را احساس می کردم. -میدونی که دهن پسر عموت سرویسه؟ بطری را روی پاتختی گذاشتم و لیوان آب را به لب هایم نزدیک کردم. -اما الان سرم شلوغه شاید منم تو همین روزا بخوام حال و احوالی با ناموسش بکنم،ایرادی که نداره؟ آب به گلویم پریده بود و سرفه می کردم. تصور آن که بخواد کاری فراتر از احوال پرسی با سعیده بکند در مغزم نمی گنجید اما همان احوال پرسی هم آشوبی به پا می کرد . باالخره سرفه هایم قطع شد بی هیچ حرکتی همانطور پشت سرم نشسته بود و دم و بازدمش را دم گوشم می شنیدم . پشت د ستم را روی رد لیوان گوشه ی لب هایم کشیدم و خودم را به نشنیدن زدم که صدای در جلوی عصبانیتش را گرفت . از روی تخت پایین رفت و صدایش را بالا برد . -بله؟ توران خانم پشت در بود. شلوار جینش را از روی صندلی برداشت و لامپ را روشن کرد . در را تا نیمه باز کرد و سرش را بیرون برد اما مادرش کنجکاوتر از آن بود که به پشت در ماندن راضی باشد، در را هل داد و نیم تنه اش را وارد اتاق کرد به قلم پاک 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انسانهای اهل دنیا،نفَسشون باد خزانیه✨ 🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍 دکتر الهی قمشه ای (استاد مکتب عشق) ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️چه زیبا گفت جناب مولانا؛ بدی مکن که درین کشت زار زود زوال به داس دهر همان بدروی که می‌کاری . ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🍃🍃🍃🌸🍃 ❓ فداتشم عزیزم خیلی منتظر بودم پیاممو ببینید من شوهرم خیلی بده یعنی هرچی بگم شاید نتونید درکم کنید خیلی بد دهن و بداخلاق و شکاک من ازدواج دومم بود اما شوهرم پسر بود الان ۱۲ ساله که باهم ازدواج کردیم دوتا پسر دارم ازش اما دریغ از یکم محبت و اخلاق خوش درخونه ب رومون قفله شمارمو ب هیچ کس از فامیل نمیتونم بدم ب شدت دست بزن داره نمیدونم دیگه چکارکنم هیچ راهی ندارم که خودمو نجات بدم واقعا دلم میخواست یکی باسه باهاش دردودل کنم بهم حرفای خیلی ناجوری میزنه خیلی خسته ام الان یک هفته اس اون از سرکارمیاد تو ی اتاق منم تو ی اتاق دیگه همدیگه رو اصلا ندیدیم تو این یک هفته ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
6.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اگه بچه مدرسه‌ای داری، حتماً ببین 💥یکی از فرزندان آیت‌الله بهجت می‌گوید: پدرم هربار بچه‌هایم را راهی مدرسه می‌کردم این دعا را پشت سرشان می‌خواند... 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88