ملکـــــــღــــه
#یاشاییش گفت:یعنی واقعا تو نمیدونی!! گفتم:ولی مصطفی نباید اینجوری رفتار کنه، نسرین گفت:چی بگم اتفا
#یاشاییش
منم دیگه وانیسادمو رفتم طبقه ی بالا هنوز پریسا و مینا خواب بودند تو اتاق نشسته بودم که در اتاق رو زدند بلند شدمو در رو باز کردم مصطفی بود روسریمو درست کردمو سرمو زیر انداختمو گفتم: بله
گفت: میخوام باهات حرف بزنم فکری کردم بهترین فرصت بود که حرفمو بهش بزنم؛
از اتاق رفتم بیرون و در رو بستم؛ یکسال از اولین باری که مصطفی بهم گفت دوستم داره گذشته بود
اما اینبار از خجالتی که باعث میشد نتونم تو چشماش نگاه کنم خبری نبود گفتم: بفرمایید میشنوم مکثی کرد و گفت: پروانه من میخوام آزیتا رو طلاق بدم اینطوری نمیتونم زندگی کنم اخمامو کشیدم تو هم و گفتم: میخوای چیکار کنی!!
گفت: میشینم باهاش حرف میزنم حتما قبول میکنه خیلی سعی کردم حرف بدی بهش نزنم گفتم: اونوقت برای چی اینکار رو میکنی!!؟ گفت:برای چی!! برای اینکه با هم ازدواج کنیم،،،
گفتم: چی داری میگی برای خودت کی گفته من میخوام با تو ازدواج کنم؛ گفت: یعنی چی ما قول و قرار گذاشته بودیم با هم،
گفتم: بله اما قول قرارمون مال وقتی بود که یه مرد جلوی من وایساده بود نه یه نامرد که حتی اونقدر مردونگی نداره پای قول و قرارش با محرمش وایسه و میخواد با رفتارش اون رو دلسرد کنه از اون گذشته من دارم ازدواج میکنم خواستم بدونی که بیخود بخاطر من زندگیت رو بهم نزنی گفت: ازدواج میکنی!؟ گفتم: بله دارم ازدواج میکنم، گفت: پروانه یه بار مادرت همچی رو خراب کرد تو دیگه بدترش نکن گفتم:مادرم بهت گفت، هنوز دوماه نشده برو زن بگیر تو که عرضه خوشبخت کردنشو نداری اصلا بذار یه چیزی رو بهت بگم اگه حتی زنت خودش هم به میل خودش از زندگیت بره من محاله با کسی که تعهد رو نمیفهمه ازدواج کنم و بعد بدونه اینکه منتظر جوابی ازش بشم از پله ها رفتم پایین، نسرین تو راه پله نشسته بود منو که دید بلند شد وایساد از کنارش گذشتمو رفتم تو حیاط خودمم باورم نمیشد همچین حرفهایی رو زدم ؛ نسرین اومد تو حیاط و پرسید واقعا میخوای ازدواج کنی؛ گفتم: بله
گفت: با سعید پسر داییت
اخمامو کشیدم تو همو گفتم: حالا با هر کس
اومد کنارم نشست و گفت: مصطفی کار خوبی نکرد ولی این حقش نیستا گفتم:نسرین حواست به زنش هست اون دختر بیچاره چه گناهی کرده؛ نسرین دیگه حرفی نزد لب حوض نشسته بودیم که مصطفی اومد تو حیاط عصبانی بود از خونه رفت بیرون یکم وقت بعد عمو محمود اومد میخواست بره خونه ی عمو عباس اصرار کردم منو هم با خودش ببره دیگه نمیتونستم اونجا بمونم عمو هم منو مینا رو با خودش برد و قرار شد خونه ی عمو عباس تو دلم آشوب بود اما باید اون حرفها رو به مصطفی میزدم؛
🌼🌼🌼🌼🌼
5.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📿معجزه صلوات
مهدی دانشمند
💠 امام صادق علیه السلام فرمودند:
📿كسی كه يك مرتبه با نيّت [پاك و پسنديده] و با اخلاص کامل صلوات بر پيامبر و خاندان گراميشان بفرستد، خداي متعال یکصد حاجت او را برآورده ميكند: سي حاجت از حوائج دنيا، و هفتاد حاجت از حوائج آخرتش را.
📚مستدرک وسائل الشیعه، ج 5، ص 97
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#شعر
به قول سهراب ؛
باغبانی پيرم ... ،
كه به غير از گلها ، از همه دلگيرم....
كوله ام غرق غم است....
آدم خوب كم است ....
عده ای بیخبرند ، عده ای كور و كرند ...
اندکی هم پكرند .... !!
... و ميان رفقا ... عده ای مثل شما ...
تاج سرند......!!
تقدیم به شما🌺
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#تقاضای_همفکری
سلام خداقوت به یاس عزیزم
وتک تک دوستانم
ازدوستان عزیزم خواهش میکنم راهنمایم کنن
پسری دارم پایه نهم پسری خوبی خیلی مظلوم وآرام
افت تحصیلی بیش ازحدداره نمره های میان ترمش افتضاح بود میانه خوبی بامن وپدرش داره اصلاعلاقه ای به درس نشون نمیده سرکلاس تمرکز نداره ازدوستان خواهش میکنم راهنمایم کنن بایدچکارکنم
یک مادرنگران
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
تعداد مادرانی که چند شهید تقدیم ایران کردهاند:
دو شهید: ٨١٨٨ مادر
سه شهید: ۶۳۱ مادر
چهار شهید: ۸۲ مادر
پنج شهید: ۲۱ مادر
شش شهید: ۶ مادر
هفت شهید : ١ مادر
هشت شهید: ١ مادر
نه شهید: ٢ مادر
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🌼🍃
سلام وقت بخیرخوب هستید،دررابطه باخانمی که گفتن لرزش سرودست دارن همسرخودمن هم دستاش کمی میلرزه وقتیم استرس واضطراب میگیره بیشترمیشه همین دوسه روزپیش رفتیم پیش دکترمغزواعصاب توتهران،پاکدشت براش دارو،چکاب کامل وام آرآی نوشته خیلیم از مریض هاش پرسیدم ازشون رضایت داشتن،اگ آدرس خواستن تابدم خدمتشون،ممنون ازشما
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#التماس_دعا_اعضا ❤️🙏
سلامبه مدیر کانال واعضای گروه واقعا کانال خیلی خوبی هست من یه زن عرب ۲۵ ساله هستم همسرم کارش آزاد خداروشکر میکنم که یه لقمه حلال برامون میاره حالا پسرعموش کاشان کار میکنه گفتش که بیل اونجا کار کن اونم حالارفت خانمای گروه دعا کنید که شوهرم یه کار خوب پیدا کنه ومستقل شیم ندیده دوستون دارم
•
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#دقایقی_تفکر 📚
ﺍﺯ ﻋﺎﻟﻤﻲ ﭘﺮﺳﻴﺪﻧﺪ:
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﻣﻴﺰﺍﻥ ﻋﻘﻞ ﮐﺴﻲ پی ﺑﺮﺩ
ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ:ﺍﺯﺣﺮﻓﻲ ﮐﻪ میزﻧﺪ.
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﭘﺮﺳﻴﺪﻧﺪ:
ﺍﮔﺮ ﭼﻴﺰﻱ ﻧﮕﻔﺖ ﭼﻪ؟
ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ:
ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻋﺎﻗﻞ ﻧﻴﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻨﺪ...!
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
#یاشاییش منم دیگه وانیسادمو رفتم طبقه ی بالا هنوز پریسا و مینا خواب بودند تو اتاق نشسته بودم که د
#یاشاییش
شب بعد از مراسم عمو عباس تو حیاط لب ایوان نشسته بود و داشت زیر لب یه نوحه رو زمزمه میکرد با خودم گفتم: باید راجع به حرفهایی که بین منو مصطفی رد و بدل شد بهش بگم تا اگه لازم عمو عباس هم با مصطفی حرف بزنه چون واقعا دلم نمیخواست زندگیشون از هم بپاشه رفتم تو ایوان و گفتم: چایی براتون بیارم عمو سرش رو برگردوند و گفت: نه عمو دستت درد نکنه بیا بشین حرف بزنیم، وقتی نشستم گفت: مادرت زنگ نزده؟ گفتم:نه ولی پریسا بعدازظهری از خونه ی عمو محمود بهش زنگ زده بود گفت:تو چرا خونه ی عمو محمود نموندی و زودتر اومدی گفتم:راستش عمو میخواستم راجع به همین موضوع حرف بزنم باهاتون و بعد هر چی شده بود رو برای عمو عباس تعریف کردم عمو گفت:پسره ی بی غیرت فکر کرده هر کاری دلش بخواد میتونه بکنه اما آفرین خوب جوابشو دادی گفتم:خواستم بدونید تا اگه صلاح میدونید خودتون هم جلوش در بیایید عمو سری تکون داد و گفت: مصطفی خیلی مغرور و لجباز محال حالا که اینجوری باهاش حرف زدی دیگه سمتت بیاد نفس عمیقی کشیدم و تو دلم گفتم خدا کنه بعدم با عمو راجع به همه چیز حرف زدیم ؛؛؛
فردا بعدازظهر که نسرین اومد خونه ی عمو عباس منو تنها گیر آورد و گفت: مصطفی صبح با آزیتا رفتند مشهد و گفته: کاری میکنه که همه حسرت زندگیشو بخورند؛ میدونستم منظورش از همه من بوده؛ تو دلم خداروشکر کردم لبخندی روی لبش نشست و گفتم: حتی اگه مصطفی از روی لجبازی با من هم با آزیتا خوب بشه و بهترین زندگی رو براش بسازه من خداروشکر میکنم،،،
روزهای بعد از اون برای من روزهای خوبی بود و حتی کم محلی های عمه ام که بخاطر جواب رد بابا به من میکرد هم نمیتونست حال منو خراب کنه حتی شنیدم به زنعمو میگفت:موندم ببینم کی قراره پروانه رو بگیره که داداش خدابیامرزم ما رو رد کرد و قابل دخترش ندونست،،،
ما تا سیزدهم فروردین خونه عموم موندیم عمو عباس و مینا ما رو رسوندند شهر خودمون تو راه جلو نشسته بودم عمو عباس گفت:ببین عمو یه چیزی ازت میخوام گفتم:بفرمایید گفت:اگه مادرت راجع به پسر داییت حرفی زد بهش نگو که مخالفی نگاهی به عموم کردم؛ گفت:قرار شد بهمون اعتماد داشته باشی گفتم:چشم عمو هر چی شما بگیدرسیدیم خونه عمو دم در باز یه مقدار پول رو با اصرار بهم داد و گفت پیشت باشه، بعدم تا تو حیاط بیشتر نیومدند و رفتند
حس میکردم مادرم مهربونتر شد نمیفهمیدم این مهرونی بخاطر اینکه ما چند وقت ازش دور بودیم یا من اینجوری فکر میکنم،
چند روزی گذشت تا اینکه یه روز وقتی از مدرسه برگشتم دیدم در خونه باز وارد حیاط که شدم دیدم بنگاهی محل...
🌼🌼🌼🌼🌼
🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#ارسالی_اعضا ❤️
❗️کمبود هر کدام از ویتامین ها در بدن چه حالتی را ایجاد میکند
احساس خستگی 👈 "B2"
افسردگی 👈 "D"
ریزش موی شدید 👈 "B"
اختلالات دید شبانه 👈 "A"
بی اشتهایی 👈 "B"
حالت تهوع ، یبوست 👈 "B12"
سردرد و سر گیجه 👈 "B3"
بی خوابی 👈 "B5"
🌿
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88