eitaa logo
ملکـــــــღــــه
14.9هزار دنبال‌کننده
15.5هزار عکس
3.9هزار ویدیو
7 فایل
انَّ مَعَ العُسرِیُسرا💚 اینجا دورهمی خانوماس🥰 تجربیات خاطرات و درددلاتون و سوالاتتون رو به آیدی زیر بفرستید @Yass_malake لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88 رزوتبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
ملکـــــــღــــه
#آرامش و لیوان هات چاکلت رو چرخوندم و طعم دلکشش رو پذیرا شدم. هنوز غرق از طعم مطبوعش نشده بودم که ص
_گفتم حق نداری حالتتو عوض کنی. سرگشته و ناراحت به من نگاه میکرد و بالاخره لباش رو تکونی داد و با زبانش لباش رو تر کرد و طعم نوشیدنیش رو مزه مزه کرد. دقیقا مثل مادرم... مقابل صورتش بودم و نقطه نقطه چهره اش رو از نظر می گذروندم. از گوشه به گوشه صورتش آرامش تابیده می شد. دستور دادم. دستور دادم _دوباره بنوش. سیبک گلوش رو به سختی تکونی داد و بالاخره گفت: _جگوار, صداشو نمیخواستم...,صدای کوفتیشو نمیخواستم. با حرص خم شده و لبای مزه دار شده اش رو بین انگشت شست و اشاره گرفتم و با برافروختگی گفتم: _صدات نباشه...,صدات هیچ جا نباشه دختر رضا..حرف بزنی گردنتو شکستم. و لبای نرم و خیسش رو محکم فشردم. لباش غنچه و چشماش پر شده. دیگه ترس تنها حسی بود که از چشماش بهت لبخند میزد چشماش پر شد و قطره اشکی از چشمش چکید که بلافاصله غریدم _حق نداری گریه کنی. لرزشش رو حس کردم و با تَغییر گفتم: _حق نداری بترسی..حق نداری ازم بترسی. من ارامششو میخواستم. با عصیانگری گفتم: _صداتو نمیخوام...فقط کاری رو که میگم انجام بده. از ترسش تکون هم نمیخورد. من متوجه شده بودم اين دختر اعتیاده...,مخدره. یک مخدر قوی!!! و با غضب گفتم،از واهمه ایی که داشت نفسی کشید و نفسش دقیقا به صورتم کوبیده می شد. هرم نفساش سوزان و بوی شکلات میداد. قفسه سینه اش با وحشت تکون می خورد. من دیوانه بودم.بهتر از هر کس این رو میدونستم. من آدم نرمالی نبودم من عصب هام نباید تحریک می من نباید چیزی تحریکم میکرد. من خطر بودم و ممکن بود هر بلایی,دقیقا هر بلایی سرش بیارم. من بیست سال بود ذره ای آرامش حرومم شده بود. من بیست سال بود فقط یاد گرفته بودم باید آدم بکشم و من وقتی روزی که تموم اندام های داخلی هشت تا از همراهانم به روی لباسام پاچیده شد. دیگه اون آدم من مثل جنون نبودم...من خود جنون بودم. و حالا صدای یک نفر ریتم نفس های یک نفر و چشمای یک نفر من رو خشمگین میکرد...من رو آروم میکرد. زانوم رو روی مبل قرار دادم .....و بعد دوباره با شدت آزاد شد. تموم تنم خواهان کشتن این دختر بود...این لعنتی من رو بهم می ریخت. چشماش از حالت طبیعی خارج و با گردی حاصل از ترس به من نگاه می کرد. جگوار درونم خرناس می کشید و من برای دریافت آرامش ,گردن خم کرده و با چشمای یخ زده ام نگاهش کرد...... نگاهش کردم...چشماش حالا ترسیده نبود. یک جور عجیب و نامانوسی نگاهم می کرد...یک تب کشنده گفتم: _تو نباید حرف بزنی..نباید نفس بکشی..تو حتی نباید زنده بمونی. بدنش رو رعشه گرفت اما محکم گرفتمش .....و با حالتی جنون آمیز گفتم: _شاید یه روز بخاطر این وجود محرکت خودم خفه ات کنم اما فعلا فقط یه چیز می خوام... چشماش رو با استفهام به من دوخت و پیچی خورد. _فعلا فقط میخوام نفس بکشی!!! و نفسای شکلاتیش روی صورتم رها شد. **آرامش‌ سرمای چشمای زمستونیش من رو به یک تضاد دل ضعفه آوری دعوت کرده بود. واقعا ترسیده بودم اما این عصیانگری و سرکشی وحشیانه اش من رو مثل یک قطب مخالف سمت خودش می کشید. می خواستم تمام آرامشم رو تقدیمش کنم و خشم سرکوب شده اش رو کمی رام... و نفسای شکلاتیم دقیقا به گونه اش برخورد میکرد. این که چی از نفس های من میخواست اصلا برام واضح نبود اما این وحشی گریش من رو دیوانه میکرد. نگاهش اونقدر نافذ بود که حس میکردم تموم افکارم رو می خونه.اما برای این که گزک دستش ندم ساکت و صامت ایستاده و با نگاه آرومی بهش خیره بودم. قفسه سینه ام با ریتم مشخصی تکون میخورد..... حرارتی عجیب تموم تنم رو در بر گرفته و من از این نگاه گنگ و جدیش در حال ضعف کردن بودم. نگاهش من رو به لرزه می انداخت. رسما من رو تهدید به مرگ کرده و بعد خواستار نفس کشیدنم بود. نمیدونم چند دقیقه درون حالت قرار گرفتیم که بالاخره,دستاش رو برداشت و به آرومی رها کرد. فاصله گرفته و بدون یک کلام من رو رها و از سالن بیرون زد...رفت و من هم به اغمایی از جنس دلتگگی فرو رفتم. ادامه دارد ... 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام خانم ها نماز روزه هاتون قبول درگاه حق پسرم زیر چونه اش کلی دونه زده که داخلش دونه های چربی هست گردن و روی سینه هم زده که بزرگتر هست مدام داره بیشتر و بیشتر میشه طب سنتی نشون دادم گفت یا خودش می‌ره یا باید لیزر کنی و اینکه اضافه وزن هم داره آیا شما تجربه ای درباره این مشکل دارید راهنمایی ام کنید یه مادر رو از نگرانی در میارید عکسش رو هم میفرستم لطفا بذارید گروه الان حدود شش ماه یا بیشتر هست این دونه ها هست بیشتر هم شده 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃 آثار عجیب بند بند جوشن کبیر🍃 🌺فراز 1👈🏻برای رزق و روزی. 🌺فراز 2👈🏻برای خلاص شدن از سختی. 🌺فراز 3👈🏻برای رفع دشمن. 🌺فراز 4👈🏻برای رسیدن به جاه و مقام و عزت. 🌺فراز5 👈🏻برای نزدیک شدن به خداوند. فراز 6👈🏻برای تواضع در برابر خداوند. 🌺فراز 7👈🏻برای روزی حلال. 🌺فراز 8👈🏻اگر کسی با شما وعده ای کرده ولی زیر قولش زده این بند را زیاد بخوانید. 🌺فراز 9👈🏻برای جلب محبت. 🌺فراز10_29_33_78👈🏻برای بستن زبان بدگویان و بد زبانان مثل شوهری که بدزبانی میکند و دشمنان. 🌺فراز11_15_17_27_44_46👈🏻برای آسان شدن در کارها. 🌺فراز 12👈🏻برای بخت گشایی جوان ها. 🌺فراز 13👈🏻برای سعادت مندی و خوشبختی 🌺فراز 14👈🏻برای آرامش. 🌺فراز 16👈🏻برای نجات یافتن نکیر و منکر 🌺فراز 18👈🏻اگر با شخص مهمی کاردارید مثل ادارات. 🌺فراز 19👈🏻برای آسان رد شدن از پل صراط. 🌺فراز 20_25👈🏻برای حفظ ایمان. 🌺فراز 21_26👈🏻برای رفع غم. 🌺فراز 22👈🏻اگر دوست دارید کارتان انجام بگیرد قبل از آنکه دنبال آن کار بروید چند روز این ذکر را بخوانید. 🌺فراز 23👈🏻برای پیدا کردن حال خوش در عبادت. 🌺فراز 24_30👈🏻برای دولتمند شدن و بخت بلند پیدا کردن. 🌺فراز 28👈🏻برای موفقیت در کارها مثل دانش آموزان. 🌺فراز 31👈🏻برای سرحال شدن در عبادت 🌺فراز 32👈🏻برای بالا رفتن درجه مثل درس خواندن. 🌺فراز 34👈🏻برای محبوب شدن پیش بزرگان. 🌺فراز 35👈🏻برای عزیز شدن در نظر مردم. 🌺فراز 36_-58👈🏻برای رفع شر. 🌺فراز 37👈🏻برای رفع حالت تهوع مانند خانم های باردار. 🌺فراز 38👈🏻برای دفع چشم و زخم. 🌺فراز 39👈🏻برای محفوظ ماندن مال 🌺فراز 40👈🏻اگر میخواهید به جایی بروید برای شگون آنجا قبل از رفتن بخوانید مانند اسباب کشی.سیسمونی.جهيزيه. 🌺فراز 41_86👈🏻برای رفع بلا 🌺فراز 42👈🏻رحمت خدا. 🌺فراز 43👈🏻برای رها شدن از معصیت و گناهان. 🌺فراز 45👈🏻برای عزیز شدن بزرگان مثل مديران. 🌺فراز 47👈🏻برای بسته شدن زبان مردم که پشت سر شما بدگویی نکنند. 🌺فراز 48👈🏻اگر برای نماز خواندن خواب میمانید. 🌺فراز 49👈🏻اگر دوست دارید به خواندن نماز شب نایل شوید. 🌺فراز 50👈🏻اگر در روز خوابید و دوست دارید ساعت معینی از خواب بیدار شوید. 🌺فراز 51👈🏻برای دفع جن ها. 🌺ـ 52👈🏻برای رفع ناراحتی ها. فراز 🌺53_54_88👈🏻برای رفع سرخک. 🌺فراز 55_63👈🏻برای رفع سردرد. 🌺فراز 56_57👈🏻برای رفع تهمت. 🌺فراز 59👈🏻برای رفع کمر درد. 🌺فراز 60👈🏻برای رفع بادهای سمی. 🌺فراز 61👈🏻برای کسانی که سرخک گرفته اند. 🌺فراز 62👈🏻برای وارد شدن در دریا. 🌺فراز 64_80👈🏻برای چشم درد. 🌺فراز 65👈🏻برای زکام. 🌺فراز 66👈🏻برای جلوگیری از سردرد مثل میگرن. 🌺فراز 67👈🏻برای نور چشم. 🌺فراز 68👈🏻برای کسانی که چشمشان نمیبیند. 🌺فراز 69👈🏻برای درد بینی. 🌺فراز 70_87👈🏻برای رفع قولنج 🌺فراز 71👈🏻برای کسانی که از اجنه میترسند. 🌺فراز 72👈🏻برای درد ساق پا. 🌺فراز73.74👈🏻برای درد دهان.لثه.زبان. 🌺فراز 75👈🏻برای رفع گوش درد. 🌺فراز 76👈🏻برای رفع دندان درد. 🌺فراز 77👈🏻برای رفع بلا مثل سیل و زلزله ... 🌺فراز 79👈🏻برای کسانی که نميدانندکجایشان درد میکند. 🌺فراز 81.84👈🏻برای کارهای مهم مثل خواستگاری و خرید خانه. 🌺فراز 82👈🏻برای درد حلق مثل مداحان. 🌺فراز 83👈🏻برای رفع دردهاي بدن. 🌺فراز 85👈🏻برای رفع همه بیماری ها. 🌺فراز 95👈🏻برای جلوگیری از کمردرد قبل از آنکه کمرتان درد بگیرد. 🌺فراز 96_98👈🏻برای رفع متروها. 🌺فراز 97👈🏻برای آزادی زندانی. 🌺فراز 99👈🏻برای آنکه مریض نشوید. 🌺فراز 100👈🏻اگر میخواهید همیشه دعاهایتان مستجاب شود التماس دعا
6.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 👌ذات خوب پشتش خداست 🌺 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام یاسی جان یهو یادم اومد بگم خواهرم اسم خانواده شوهرش را گذاشته مغولها😬البته خداراشکر خیلی با هم راحت و خوبن فقط چون خوش اشتهان‌ و  میان میخورن و میریزن و می پاشن و میرن خواهرم اسمشون را گذاشته مغولا(البته مدلشون اینجوریه تو دورهمی ها خودشون هم هر چی باشه میارن وسط و یا علی😝) مثلا الان دو شبه مغولا میخواستن برن اونجا اما هنوز نرفتن 😂 خواهرمم عضو کاناله ، از همین جا بهش میگم چاکرتم آجی✋😂 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
#جدایی_مهناز_و_محمد گرفتنش وسردی و بی تفاوتی که نشان می دادم، او با نگاه ها و کارهايی که به نظرم بی
:بعد بدون اين که کنجکاوی کند يا دنباله حرفش را بگيرد، گفت .باشه من می رم، ولی فکر نمی کنم، اين بابا دست برداره !و در حالی که دوباره به قلبش اشاره می کرد گفت: آخه کار اون بی چاره ام به همين، گير کرده .خندان خداحافظی کرد و رفت نمی دانم چرا دلم می خواست با او درد دل کنم و حرف بزنم. دوست داشتم از من سوال کند و شايد همين کنجکاوی نکردنش، مرا به گفتن، حريص می کرد و در دل از اينکه بی اعتنا گذشته بود، دلخور بودم. دلم می خواست اين راز را به کسی بگويم. من که حتی در اين مورد به مريم هم حقيقت را نگفته بودم، ناخودآگاه دنبال يک همراز بودم و نرگس با .رفتارش، بدون اين که علتش را بدانم، يک حس اطمينان و تمايل در من به وجود آورد به هر حال به بهانه پيغام های آقای ميرزايی ما به هم نزديک شديم و رابطه مان از حدود سالم و عليک عادی گذشت و کم .کم به بيرون از دانشگاه و خانه کشيد نرگس سه سال از من بزرگ تر بود ولی از نظر فکری، به نسبت سه سال، خيلی فهميده تر و پخته تر از من بود. مهارتی خاص در ارتباط بر قرار کردن با آدم هاداشت، با هر کس به زبان خودش حرف می زد و حرف همه را می فهميد. درست مثل اين که خدا، وجودش را برای محبت کردن به ديگران آفريده باشد. مورد اعتماد و سنگ صبور همه بود. برای مشکلات ديگران چنان خودش را وقف می کرد که من ماتم می برد. چون اين استعدادی بود که خودم هيچ وقت نداشتم. برای او ناراحتی هيچ کس، غريبه يا آشنا، فرق نداشت. بی تفاوت نبود و در عين حال، يک اخلاق عالی ديگر هم داشت که سبب اعتماد و اطمينان می شد. هيچ وقت خودش سوالی نمی کرد و تا خودت زبان باز نمی کردی، غیر ممکن بود حتی در مورد چيزهايی که می دانست سوال کند يا حرفی بزند و همين آدم را برای گفتن مشتاق می کرد. خصوصا من که از کشيدن بار رازی که به تنهايی کشيده بودم، در رنج بودم. بالاخره در اثر اصرار های مداوم آقای ميرزايی که ديگر داشت به مزاحمت کشيده می شد و توجه بقيه همکلاسی ها را هم جلب می کرد، يک روز دل به دريا زدم و حقيقت را برای نرگس گفتم و اين شد نقطه شروع دوستی نزديک ما و برقرار شدن ارتباطی عاطفی و عميق، آن چنان که انگار سال ها با .هم دوستيم وقتی به آقای ميرزايی، دو سه تا از دانشجوهای سال های بالاتر هم اضافه شدند، تصميم گرفتم شر همه را از سر کم کنم. حلقه ام را دستم کردم و به کمک نرگس توی دانشگاه شايع کردم که نامزد کرده ام. هيچ وقت آن روز را که با نرگس .شيرينی مثلا نامزدی ام را پخش کرديم، فراموش نمی کنم .بی چاره آقای ميرزايی چه حالی شد ادامه دارد... 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 یاس سلام به نکته بگم که شاید با دونستنش باعث بشیم دل کسی نشکنه اگه دختری به هردلیلی زود ازدواج کرده وشما متوجه میشید بهش نگید وای کودک همسری بودی؟ واژه ی کودک همسری خیلی سنگین هستش چون طرف باتمام بچگیش زندگیشوروی پانگهداشته بیشترازظرفیتش شاید هزاران برابرازآدمای عادی برای زندگیش هزینه کرده اونی که زودازدواج کرده خودش میدونه بچگی نکرده خودش میدونه چه دردهایی وتوسن کم کشیده تاسرافکنده جلوبقیه نباشه اینکه میای سریع بهش میگی تو کودک همسری بودی یه تحقیرخیلی بزرگ پشتشه که فقط خوداون آدم حسش میکنه تمام رنج هاش وخستگیاشو بایه حرف جلوی چشمش میارین توروخدامراقب حرفامون باشیم مهم نیست گذشته ی آدمهاچی بوده مهم اینه واسه بهبود شرایطشون چه فداکاری کردن وچقدرزمین خوردن 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88