eitaa logo
ملکـــــــღــــه
14.4هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
4.3هزار ویدیو
7 فایل
انَّ مَعَ العُسرِیُسرا💚 اینجا دورهمی خانوماس🥰 تجربیات خاطرات و درددلاتون و سوالاتتون رو به آیدی زیر بفرستید @Yass_malake لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88 رزوتبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
ملکـــــــღــــه
#رسوایی خان جون برادرانم را مخاطب قرار داد . -عجوج و مجوج اینم سهم ارث پدرتون بین شما دو تا تقسیم
بهنام، بهزاد، شماها خودتون رو قاطی نکنید، این مشکله بهاره . عمران هنوز در همان حالت قبلی اش بود اما صدای پوزخندش زودتر از همه مرا متوجه کرد . فین فینی کردم و رو به برادرانم توپیدم . -آره مشکله منه، مثل اون اجبار عقد که بودناتون دروغ بود الانم نباشید امیدوارم نکنید که بعدش پشتم و خالی کنید من نمی خوام حواستون بهم باشه نمی خوام الکی دل خوشم کنید و بعدم پای منفعتتون شد بزنید زیر همه چیز . بهنام ناباور نامم را صدا زد. همه چیز به طرز وحشتناکی بهم خورده بود . خانواده ام، کسانی که از یک گوشت و خون بودیم این گونه یک دیگر را نابود می کردیم آن هم در برابر عمران، مردی که سوگند یاد کرده بود برای نابودی مان... -بهار همش این موضوع رو نکوب تو سر ما، تو از زندگیت راضیی نبودی این یارو اینجا نبود... لحن گزنده ی بهزاد، عباس را به تکاپو انداخت. سرخ شده بود و گره ی مشتانش مشهود بود اما کلامی نمی گفت . -تو اون زندگی رو انتخاب کردی و حالا هم خوشبختی، الان بحثت این نیست بحث سر ارثیه که نمیدن بهت... لب هایم کش آمد. مقصر منی بودم که به آن ها بنای اتکا میگذاشتم، کسانی که دردم را محرومیت از پول و مال و منان می دانستند. بودند، دردم آن نبود من چیزی فراتر می خواستم. توجه و بودنشان را... محبتشان را... من این ها را می خواستم. لب گزیدم. به جهنم اگر اشک هایم ضعفم را به چشمشان می آورد من...من پول نمی خوام داداش... نمیدین ندین. من بودنتون رو می خواستم که ندارم، از اولم نداشتم چون مامان مرده بود، خان جون بزرگم کرد، چون بابا رفت شماها حواستون بهم بود ولی تا مشکل پیش اومد همتون منو قربونی کردید من دوستون داشتم بخاطرتون از چیزای مهم زندگیم گذشتم... -چون می ترسم دخترم، خان جون و من از آینده ی این حق و حقوقی که بهت میرسه ترس داریم ! چشم ریز کردم و عمو را نگاه کردم. بر خلاف آن دخترم هایی که هر بار می گفت برایم پدرانگی نکرده بود، طعم داشتن پدر را کوتاه اما چشیده بودم، مهر و محبت دستانش را هنوز هم گاهی احساس می کردم اما عمو احمد فقط عمو بود، نه بیشتر و نه کمتر... -چه ترسی؟ زن عمو نرگس که تا به الان ساکت ترین عضو این جمع بود، لب گشود. گویا این وظیفه به او موکول شده بود چرا که نه خان جون و نه عمو او را ساکت نکردند . -برگشتنت از این ازدواج... تو همینجوریشم وقتی میای تو این خونه بر نمیگردی، اون شب هم که با پسرم قول و قرار داشتی معلوم نیست اگه یکم بهت بال و پر بدن چی کارا که نمی کنی بهنام بی توجه به تمام احتراماتی که برای بزرگان قائل بود، جو را بهم زد . -چرند نگو زن عمو، چند روزه با این حرفا خان جون رو پر کردی که چی؟ نمیبینید بهار با شوهرش اومده به کجا می خواید برسید با این کاراتون؟ زن عمو تاب بی احترامی نداشت او از یک سو و عمرانی که به پا خواسته بود نیز از سویی دیگر... رعشه به جانم افتاد زمانی که زن عمو لب گشود و اجازه ی صحبت به دیگران نداد و از روابطم با پسرش گفت، روابطی که از نظر برادرانم و مرد کناری ام گناه بزرگی بود . -چرند! ماشاالله به ادبت بهنام ماشاالله... چرند بوده که خواهرت گردنبندی که پسرم بهش داده بود رو تو خونه ی شوهرشم گردنش بود؟ چرنده که پسرم میاد تو این خونه و چند دقیقه نگذشته خواهرت بدو بدو میاد؟ چرنده که خواهرت طیب و طاهرت تو کوچه و پس کوچه با پسرم قرار مدار میذاشت و کادو میگرفت؟ عقد بودن؟ صیغه بودن؟ چی بودن ها؟ لال شده بودم، زور حرف هایش را نمی توانستم تحمل کنم. نه به مرد کناری و نه بقیه نگاه نکردم تیر رس نگاهم بهزاد بود، بهزادی که کنار دست آرزو پشت اپن ایستاده بود. قبل از این آشوب ها رفته بود تا دستش را بشوید و حالا از حجم سخنان زن عمو پاهایش به زمین چسبیده بودند. خیلی سریع از او گذر کردم و فرش را مرکز دید قرار دادم، قلبم بی مهابا خودش را به سینه ام می کوبید و گوش هایم داغ شده بودند . -حالا هم که یه گوشی دادید دستش و فرستادینش خونه ی شوهرش، این مرد چجوری به قلم پاک 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
خواهریا خواندن آیه الکرسی رو فراموش نکنید👌 🌸 آیه الکرسی 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ من ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ منْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ🍃 🍃لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ🍃 🍃اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ🍃 ❤️الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم❤️ ⚜️ صلوات خاصه امام رضا (ع)⚜️ 🌺 اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرتَضَی ، اَلْاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ ، وَ حُجَّتِکَ عَلیٰ مَنْ فَوْقَ الْاَرضِ وَ مَنْ تَحتَ الثَّریٰ ، اَلصِّدّیٖق الشَّهیدِ ، صَلوٰةً کَثیٖرَةً تٰآمَّةً ، زٰاکِیَةً مُتَوٰاصِلَةً ، مُتَوٰاتِرَةً مُتَرٰادِفَةً ، کَأَفْضَلِ مٰا صَلَّیْتَ عَلیٰ اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیٰائِکَ. 🌺 ❤️❤️
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 ۵۰ راز درباره مردان 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 ۵۰ راز درباره مردان 🍃🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 قسمت اول1⃣ لطفاً این 50 راز را در مورد مردان بدانیدیک مرد دوست دارد زنش اینها را بداند👇😍 1– مرا تحسین کن. 2 – می دانم که همیشه با من موافق نیستی و برخی از تصمیم هایم را نمی پسندی، اما همیشه تاکید کن که عاشقم هستی. 3 – سعی کن نیازهای مهم مرا برطرف کنی، مثل نیاز جنسی و صداقت. 4 – مرا همین طور که هستم بپذیر و سعی نکن مرا تغییر دهی. 5 – طوری با من رفتار کن که احساس کنم بی همتا هستم. گاهی مردها مثل پسربچه ها می شوند. 6 – اگر می خواهی با من حرف بزنی، اول از من بپرس که در حال و هوای گفت و گو هستم یا نه. اگر نیستم، اصرار نکن. 7 – ما مردها گاهی به غار خودمان پناه می بریم. کمی به من زمان بده تا از غارم بیرون بیایم؛ آن گاه خودم به سوی تو خواهم آمد. 8 – وقتی گیج و سردرگم هستم به من نگو چه کار باید بکنم. وقتی در این حالت هستم سعی کن به نحوی مرا به مسیر مناسب برگردانی. 9 – هرگز مرا با شوهر دیگران مقایسه نکن. 10 – کارم برایم مهم است و من به آن نیاز دارم. زمانی که از کارم رضایت دارم، درباره چیزهای دیگر نیز احساس خوبی دارم. 11 – درک کن که برای کسب آرامش نیاز دارم تلویزیون تماشا کنم، به خصوص مسابقه فوتبال. 12 – درک کن که خیلی دوست دارم گاهی برای رابطه جنسی پیشقدم شوی. 13 – سعی نکن برای هر کاری که می کنم مرا سوال پیچ کنی و از من توضیح بخواهی. به قضاوتم احترام بگذار. 14 – به پدر و مادرم و خانواده ام احترام بگذار. 15 – زمانی که عصبانی می شوم، سعی کن صبور باشی. 16 – هرگز تصور نکن از قبل درباره هر حرفی که به تو می زنم فکر کرده ام. از این رو، مرا سرزنش نکن چرا حرفی زده ام که تو را عصبانی کرده است. 17 – نزد خانواده خودم و خانواده خودت و دوستانم از من بد گویی نکن. 18 – بیشتر مسایلی که بین من و تو می گذرد، محرمانه است؛ قرار نیست دیگران از آن مطلع باشند. 19 – وقتی با لحن پرتوقع حرف می زنی، چیزی جز این نمی شنوم که به اندازه کافی مفید نبوده ام و در را ضی کردن تو ناکام شده ام. 20 – تا زمانی که به طور مستقیم از تو درخواست توصیه نکرده ام، یعنی خواهان هیچ توصیه ای نیستم. توصیه هایی که در این جور مواقع می کنی باعث می شود احساس کنم می خواهی برای من تعیین تکلیف کنی. 21 – خواهشم از تو این است که هرچه را می خواهی، از من درخواست کن؛ چون به طور غریزی نیازهای تو را به یاد نمی آورم. 22 – به یاد داشته باش که من دوست دارم کارهایی شخصی مختص خودم داشته باشم که تحت اختیار خودم باشد. 23 – من بیشتر دوست دارم کارهایی را برایت انجام دهم که خودم آنها را انتخاب کرده باشم، نه این که مجبور باشم انجامش دهم. 24 – اگر گاهی پیش می آید که از تو فاصله می گیرم و بی توجهم، خیال نکن تو را دوست ندارم بلکه بی توجهی ام شاید نشانه این باشد که تحت فشار و تنش هستم. 25 – اگر در رابطه جنسی رضایتم تأمین شود، هر نوع دلخوری و فشار عصبی و تنش که در من وجود دارد، ناپدید خواهد شد ادامه دارد 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
👈به ميزان "حقارتشان" "توهين" ميكنند 👈به ميزان "فرهنگشان" "عشق ميورزند" 👈و به ميزان "كمبودهايشان" "آزارت ميدهند" ✨هرچه "حقيرتر" باشند 👈بيشتر "توهين ميكنند"تا حقارتشان را جبران كنند ✨هر چه "فرهنگشان غني تر باشد" 👈بيشتر به ديگران "عشق هدیه ميدهند" ✨وهرچه "هويّتشان عميق تر باشد" 👈"محترمانه تر رفتار ميكنند"👌 ✍به اندازه "دركشان" , ميفهمند ✍و به اندازه "شعورشان" به "باورها و حرف هايشان عمل ميكنند☝️ ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 ۵۰ راز درباره مردان 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 ۵۰ راز درباره مردان 🍃🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🌼🍃 قسمت دوم2⃣ 26 – ما مردها فقط خواهان رابطه جنسی نیستیم بلکه خواهان عشق هستیم و تنها راهی که می توانیم عشقمان را ابراز کنیم، رابطه جنسی است. 27 – وقتی به داشتن رابطه جنسی با من اشتیاق نشان می دهی، این پیام را به من می رسانی که پذیرای من هستی و به من اعتماد داری. بدین طریق می توانم احساس قدرت کنم. 28 – اگر نتوانم «نه» بگویم احساس می کنم تحت سلطه هستم. وقتی آزادی «نه» گفتن را داشته باشم، احتمال «بله» گفتنم بیشتر می شود. 29 – گاهی با هم جر و بحث و دعوا می کنیم؛ چنین چیزی طبیعی است. اما مراقب حرف هایی که به من می زنی باش و هرگز خیال نکن دیگر دوستت ندارم. 30 – همان طور که تو عاشق گل گرفتن هستی، من هم دوست دارم چند ساعتی با دوستانم خوش باشم؛ اما مطمئن باش با شوق و ذوق و انرژی بیشتری نزد تو برخواهم گشت. 31 – قرار نیست همه کارها را با هم انجام بدهیم. اگر من می خواهم تلویزیون تماشا کنم و تو دوست داری به سینما یا خرید بروی، بهتر است هرکدام به فعالیت مورد علاقه خودمان بپردازیم. 32 – این حقیقت را بدان که من ذهن خوان نیستم. پس اگر خواسته و نیازی داری، به من بگو. 33 – گاهی به طور غیرمنتظره بغلم کن و به من ابراز عشق و علاقه کن. 34 – هرگز در حین ارتباط جنسی تحقیرم نکن، سرزنشم نکن، مرا ناتوان نخوان و نگو که مرد نیستم. 35 – می دانم تو مادرم نیستی، اما گاهی دوست دارم تو خواسته های مرا برآورده کنی. 36 – هرگز خیال نکن من آدم کامل و بی نقصی هستم. اما بدان که تمام سعی ام را می کنم تا قهرمان زندگی ات باشم. 37 – همیشه مرا منبع آرامش، شادی و سرگرمی ات ندان. گاهی هم باید بتوانی برای خودت شاد باشی. 38 – به یاد داشته باشد که من عاشق زنی قوی و توانمند و مستقل هستم، نه زنی نیازمند و وابسته. 39 – هرگز سکوت مرا به اشتباه تفسیر نکن. سکوتم به معنای بی توجهی به تو نیست بلکه درواقع می خواهم بگویم: «هنوز نمی دانم چه بگویم. اما دارم درباره اش فکر می کنم.» 40 – وقتی در حال فکر کردنم یا در غارم فرو رفته ام، سعی نکن از من انتقاد کنی، به من راه حل نده، از من نخواه احساساتم را بیان کنم، به حالم تاسف نخور. فقط به من زمان بده. 41 – گاهی احساس می کنی از تو فاصله گرفته ام. این امر طبیعی است چون من به استقلال نیاز دارم. اما پس از مدتی به سوی تو بازمی گردم چون به عشق و صمیمیت تو نیاز دارم. 42 – احساساتت را با من در میان بگذار و اجازه نده روی هم انباشته شوند، مبادا ناگهان منفجر شوند. 43 – برایم خیلی مهم است که به قدرت و توان مردانگی ام باور داشته باشی و بدانی که می توانم از پس مشکلات بربیایم. 44 – به من برای رشد و تغییر کمک کن. این بدان معنا نیست که مرا سرزنش و در موردم قضاوت کنی، من زن زندگی می خواهم نه زن ایرادگیر. 45 – برایم غذاهای خوشمزه درست کن، با این کار بیشتر احساس عشق می کنم. 46 – به من اجازه بده گاهی به تنهایی یا با دوستانم به مسافرت بروم، همان طور که من چنین فرصتی به تو می دهم. 47 – وقتی به بچه ها عشق می دهی، مرا هم فراموش نکن! 48 – به من فرصت بده عشق ورزیدن را بیاموزم و درمورد تو به کار ببرم. 49 – وقتی مشکلی داری به من بگو. درست نیست به من بگویی مشکلی ندارم و سپس از من توقع داشته باشی حدس بزنم مشکلت چیست. 50 – همیشه باورم کن. 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
❤️🤍آیا ممکن است زن دو قلب داشته باشد؟!* *بله، این را قرآن ثابت کرده* *در جلسه‌ای که عدهٔ زیادی از دانشجو‌یان شرکت داشتند، استاد از فصاحت و بلاغت و دقت قرآن سخن می‌گفت : که اگر کلمه‌ای در آن جابجا شود، کل معنی عوض می‌شود و مثل‌ها می‌زد.* *دانشجویی بلند شد و گفت : من این را قبول ندارم.* *در قرآن آیاتی است که سست و بی پایه‌اند.* *به این دلیل، مثلاً این آیه*👇🏻 *(ﻣَّﺎ ﺟَﻌَﻞَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻟِﺮَﺟُﻞٍ ﻣِّﻦ ﻗَﻠْﺒَﻴْﻦِ ﻓِﻲ ﺟَﻮْﻓِﻪِ)* *خداوند در درون هیچ مردی، دو تا قلب قرار نداده.* *چرا گفته مرد و نگفت درون هیچ بشری...* *و تمام مردم، بجز یک قلب ندارند.* *چه مرد باشند و چه زن.* *در این لحظه سکوتی سنگین در سالن حکم‌فرما شد، و چشم‌ها متوجه استاد شد و همه منتظر جوابی قانع کننده بودند.* *سخن دانشجو تا اینجا درست بنظر می‌رسید. چه مرد چه زن یک قلب دارند.* *چرا قرآن فقط اشاره به مرد کرده؟!* *پاسخ را بشنوید و به اعجاز و دقت قرآن پی ببرید، که بدون دقت و تفکر عمیق محال است به آن برسید.* *استاد گفت : بله مرد از محالات است دو تا قلب درون سینه داشته باشد.* *ولی زن وقتی باردار شد، براستی دو قلب درون سینه‌اش دارد.!* *قلب خودش و قلب طفلی که حامله است.!!* ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
*🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام خواهشا پیام منو تو گروه بزارید کسی راهنمایی کن من همیشه پیام میدم ولی شما نمی زارید من فرزند سوم الان ۸ ماهش میخوام ودیعه مسکن بگیرم چون همسرم یی وام ودیعه از حوزه گرفت اینو میگن نمی دن نه خونه داریم نه زمین بهم دادن هیچی بهم نمی دن مستاجر هستم توخونه ۳۵ متری زندگی میکنم بخدا دیگ برید م هرجا هم زنگ میزنم میگن ب ما ربطی نداره میخوام ببینم کسی تو بانک رسالت تهران آشنا نداره کمکم کن یا حضوی برام پیگری کن بخدا ازاین بلا تکلیفی خسته شدم اگ کسی بود بهم پیام بدان تو را بقران امروز پیام منو تو گروه بذارید ..ثواب 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ❤️ سلام درمورد پیامی که خانمی از دختر داییشون گله کردن میخوام یه چیزی بگم عزیزم شما بدون اینکه کسی ازتون چیزی بخواد هی خودتونو الکی انداختی توی زحمت وقتی هرو خداروشکر مرد خونه دارید چرا خودتوانداختی وسط این همه کارو زحمت مردونه قطعا اگر دوتا مرد باهم معامله ای انجام بدن درمورد سود و ضرر و خرج و کارو همه چیز حرف میزنن و تقسیم وظایف میکنن درسته خونه خریدی اگر مال خودتون تنها بود ادم بره بناییم بکنه اشکال نداره ولی شما از اول دیدی هم رفتارو گفتارشون زشت بوده هم هیچ زحمتی نکشیدن هم هزینه ای ندادن خب چرا هی ادامه دادی کسی مجبورتون کرده بود همون اول اگه کاری بود زنگ میزدی میگفتی دختر دایی فلان کار هست باید بریم انجام بدیم اگر اومد که هیچ اگه نه شمام نمیرفتی شوهراتون خودشون کارگر میگرفتن شما اومدی خوبی کنی و ذوق خونه رو داشتی ولی با این حجم از پررویی روبرو شدی خب یه جایی باید کوتاه میومدی دیگه بنظرم خوبی و کمک هم مخصوص کسایی هست که به کمک ما احتیاج دارن... 👇👇👇 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
**🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ❤️ و چه مالی چه کاری واقعا به ما محتاجن نه کسی که خودش بدنش سالمه پولم داره نمیخواد برای خودش کاری کنه شما جوش چیو زدی الانم نه بهش فکر کن نه درموردش با کسی حرف بزن نه ارتباط بگیر باهاشون ول کن بابا دعوتت نکرده به دورهمی چه بهتر همچین ادمی اگر من دعوت میکرد هم خودم نمیرفتم چه برسه به اینکه گریه کنم اگه پولی دستتون اومد و تونستید خونه رو عوض کنید خیلی بهتر میشه کلا ادم هیچ چیز شریکی تو زندگی نداشته باشه خیلی عالیه بنظرم ادم حتی اگه مستاجرباشه بهتراز خونه شریکیه همیشه یه دلخوری و حرفی از توش درمیاد اینم همیشه از من خواهر کوچکتر به ذهنتون باشه کارخیر و نزار کنار ولی اگرم کاری کردی برای چیزی وکسی باشه که واقعا به شما احتیاج هست نه همینجوریدورازجونت بری حمالی مردمو بکنی اونا بشینن نگا کنن چه معنی داره وقتی شوهر ایشون نیومده هیچ کاری کنه شما که خانمی رفتی با کارگرا کارکردی و خونه زندگیتو ول کردی نمیفهمم واقعا😐😐 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
#آرامش لبم رو گزیدم و فکر کردم این لعنتی از کجا میدونست من دوست دارم این هارو بپوشم؟ لبخند,لحظه ب
_از مرگت میگذرم,شب عروسیته. برو و آماده شو. بالاخره لبخند شیرینی زد و با احترام گفت: -چشم. روی برگردونده و به آسمون شهر خیره شدم. از کنارم رفت اما هنوز خیلی دور نشده بود که صدام زد. -رییس؟ برنگشتم اما به آرومی گفتم: _ بگو . -ممنون. فقط سر تکون دادم و حس کردم,آرامش دوباره به قلب مسیح برگشت. آرامش خوشبختی زندگی مفهوم تموم این کلمات,برای من در زنی که کنارم نشسته بود و با ذوق و چشم های نسبتا تری به ر.....ص عروس و داماد نگاه می کرد معنی می گرفت. دستای کوچک و نرمش روی زانوم بود و دست های من در حصار ثمره کوچک زندگیم بود. پناه... پناهی که با چشم های روشنش,با حضور امنیت بخشش روح شکسته ام رو ترمیم می کرد. دست هام رو گرفته بود و با دلربایی دستاش رو به دستام می کوبید و ذوق ذوق می کرد و لبخند می زد. صدای خنده اش,لحن شادمانش من رو به ساحل خوشبختی می رسوند. کی فکرش رو می کرد یک روز‌ شاهنشین مافیا, جگوار معروف قراره یک روز کودکش رو در آغوش بگیره و از هر حرکت کودکش احساس ضعف بکنه؟ حتی به خواب هم نمی دیدم روزی همچین اتفاقی برام بیفته...همه این حس ها به زنی که به من تکیه زده و با خوشحالی به خوشبختی دوستش نگاه می کرد نشات می گرفت. پناه دستم رو با هزار مشقت بلند کرد و بی هوا به دهن کشید. از احساس خیسی دستم,سر چرخونده و به اویی که با چشم های براق و خندانی نگاهم می کرد روبه رو شدم. پدر بودن چه احساسی بود که در برابر این بچه خلع سلاح می شدم. وقتی متوجه حیرتم شد,لبخندی زد و تند تند دستم رو به دهنش کوبید. جهان,برای من از حرکت می ایستاد وقتی این بچه اینجوری لبخند می زد و قلب یخ زده ام رو آب می کرد. -داره دندون در میاره. لثه هاش میخاره واسه همین سعي میکنه با دستات جلوی خاره شش رو بگیره. چشم های خوشحال آرامش‌,به من و پناه خیره بود. چشم از پناه گرفتم و به زیباترین زنی که چشمام می دید خیره شدم. زیبا بودهميشه زیبا بود. با این آرایش ملایم و حرفه ای,زیباترین شده بود. موهاش رو آزادانه به سمت چپ ریخته بود و موج موهاش,دست و پای من رو به زنجیر می کشید. وحشی, چشم هاش,من رو گرفتار خودش کرده بود... نمی دونم چقدر درون چشم های هم خیره بودیم که با صدای دست و جیغ مهمون ها پیوند نگاهمون شکسته شد. تعدادمون خیلی کم بود....خیلی خیلی کم. سرجمع شاید فقط پنجاه نفر. به خواست خودشون فقط تموم اشنا ها دعوت شده بودن. بعضی از بچه های شادو‌،کیان و همسرش,مادر و پدر و دلارام,چند تن از فامیل ها و دوست ها و همکارهای آرامش‌ و دلارام. جشن عقدشون رو خیلی ساده برگزار کرد,آرامش‌ هیجان زده نگاهم کرد و گفت: -بریم؟ اشاره ای به پناه کردم که با لبخند گفت: -نگار سینگله,از خداشه با پناه بازی کنه. تا حالا صد بار بهم چشم و ابرو اومده پناهو ببرم سمتش اما از ترس تو نمی تونه جلو بیاد. سری تکون دادم که آرامش‌ خم شد و پناه رو از آغوشم گرفت و گفت: -بیا قربونت بشم. سرش رو بوسید و به سمت دوستش حرکت کرد. با نگاهم قدم هاش رو دنبال می کردم. نگار‌ با اشتیاق پناه رو در آغوش گرفت و بوسه بارونش کرد. آرامش لبخندی براش زد و خرامان خرامان سمتم قدم برداشت. به صندلیم تکیه زده و با تمام مالکیتم نگاهش کردم. هر ذره ,هر پیچ و هر موج موهاش,برای من بود....مال من بود. دست های سفید و کوچکش رو بین دستام گرفتم .. لبخندش می درخشید من یاغی و سرکش,رام این زن شدم. خواننده عجیب با حال و هوای هم خونی می کرد: -من پریشان شده ی موی پریشان توام هر نفس این زن؛هر نفس آرامش, معجزه کرده بود و زندگیم رو زیر و رو کرده بود. -وای من هر نفست معجزه ای تازه کند عشق امد که مرا با تو هم اندازه کند نفساش آتیشم میزد و من حاضر بودم در کنار این زن,خاکستر بشم. همراه با آهنگ تکون می خورد و چشم هاش خیره در کوهستان چشم های من بود. ادامه دارد ... ❤️❤️