eitaa logo
ملکـــــــღــــه
14.4هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
4.2هزار ویدیو
7 فایل
انَّ مَعَ العُسرِیُسرا💚 اینجا دورهمی خانوماس🥰 تجربیات خاطرات و درددلاتون و سوالاتتون رو به آیدی زیر بفرستید @Yass_malake لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88 رزوتبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
ملکـــــــღــــه
آن شب هم گذشت و فکر می کنم هفته بعدش بود که توی کوه، ثريا يکی از دوست های دانشگاهی اش به نام سيمين و
برای اين که در حقيقت اصلا نمی خواد عوض بشه. تغيير مال وقتی است که آدم از اونی که هست در رنج باشه و خودش بخواد که تغييری انجام بشه. تو خودت ديدی هر وقت دوستت از بعدها صحبت می کنه، نامزدش چه جوری نگاهش می کنه. به نظر من اگه می خوای به دوستت کمک کنی بهتره رو راست اونچه رو می بينی و می فهمی بهش بگی. چرا بهش نمی گی که با تصورات خودش نمی تونه آدم ها رو عوض کنه. تازه اگه خود طرف هم ازش خواسته بود برای عوض شدن کمکش کنه، بازم تغيير شخصيت آدم ها کار آسونی نيست. چه برسه به اين که خودت می گی صراحتا به سيمين گفته .که فکرها و کارهايش رو قبول نداره آخه با فکر و خيال و خوشبينی که نمی شه آسمون و زمين رو به هم دوخت. سيمين يک دختر پر حرف، اجتماعی، پر جنب و جوش و خوش اخالق است، درست برخالؾ نامزدش. توی اين مدت هر بار سيمين توی صحبت ها خودش رو قاطی کرد، به نگاه های محمود دقت کردی؟ نمی گم تحسين يا تاييد می کرد، الاقل بی تفاوت هم نبود. معلوم بود به زور .تحمل می کنه که چيزی بهش نگه. در ضمن هيچ وقت حرف مادرت رو يادت نره !ثريا کنجکاو پرسيد: کدوم حرؾ؟ مگه مامانت هميشه نمی گن مار بد بهتره از يار بد؟ به هر حال اگر خودت هم نمی خوای از قول من بهش بگو، دو تا آدم که با هم ناموافق باشن، زندگی رو به خودشون و اطرافيان و احيانا بچه ای که بعدها به وجود می آد، تلخ می کنن و بگو، .شکی که کرده درسته !ثريا با ترديد پرسيد: کدوم شک؟ اگه شک نداشت که درستی و نادرستی کارش رو از ديگران نمی پرسيد. مگه سوال های تو به خاطر مشورتی که خودش !باهات کرده نيست؟ :ثريا خندان و با نگاهی غرق تحسين مانده بود چه بگويد که امير گفت !بابا، دادگاه حمايت خانواده رو تعطيل کنين، ببينين جواد چی می گه همان روز بود که جواد پيشنهاد کرد همه با هم به جلسه تفسير شعری برويم که می گفت با معرفی دوستانش رفته است و .سه شنبه ها بعدازظهر تشکيل می شود. جواد با شوق و ذوق تعريف می کرد اسمش تفسير شعره، ولی يک موقع می بينی، استاد در مورد يک بيت شعر اون قدر حرف و مثال های جالب از عرفان و .معرفت و ادبيات و همه چيز و همه جا می زنه که ماتت می بره... ادامه دارد... 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 🌺زندگی در چهار عبارت خلاصه میشود که به آن اسرار حیات میگویند؛ 👈آدمی باید بتوانداشتباه خود را ببیند تا بتواند بگوید: "متاسفم" 👈آدمی باید شجاعت داشته باشد تا بتواند بگوید: "لطفا مرا ببخش تقصیر از من بود" 👈آدمی باید شاکرِداشته ها و نعمتهایش باشد؛ تا بتواند بگوید: "متشکرم" 👈آدمی باید درونش عشـــق داشته باشد ، تا بتواند بگوید : " دوستت دارم" 👈و در نهایت آدمی باید به درک راز نهفته در این چهار عبارت برسد تا بتواند مسئولیت زندگی خویش را به تمامی بپذیرد. 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍁 اگر نادان‌ها تحقیرمان کردند ما لبخند بزنیم به سطحی نگریشان و اعتماد به‌نفس‌مان را تقویت کنیم اگر تنگ نظران کارمان را بی‌ارزش شمارند ما مصمم‌تر شویم که داریم کاری می‌کنیم که مورد تنگ نظری واقع شده و این خود دستاورد کمی نیست. گاهی حسادت برخی، مهر تاییدی است بر درستی کارمان... اگر کج‌اندیشان دلسردمان کنند ، ما ناامیدی را به مبارزه با امید دعوت کنیم و انگیزه‌ها را مرور می‌کنیم اگر اطرافیان بجای همراهی دشمنی کنند ما خوداتکایی را تمرین کنیم و خوشبین و صبور باشیم! ‌‌ ❄️🌨❄️❄️❄️🌨❄️❄️❄️
❤️🍃🍂 داستان آرامش.... ❤️🍃🍂
ملکـــــــღــــه
همه به احترامش ایستادیم و من از فرط درد اخم کردم. _سوالمو نشنیدید؟ مسیح سریع گفت: _تو بیمارستان ب
صدای اسلحه و شلیک گلوله پارسا رو شنیدم اما ماشین با سرعت از پارکینگ دور شد و رفت. هیچ متوجه نمیشم چه اتفاقی افتاده, فقط شانس آورده بودم که امروز که داریوس نتونسته بود به دنبالم بیاد و پارسا من رو رسوند و بخاطر کاری که با رفعتی داشت چند دقیقه ای داخل بیمارستان مونده بود و وقتی برای خداحافظی با من اومده بود.دلارام ماجرا رو بهش گفته بود و اون هم متوجه مشکوک بودن ماجرا شد و خودش رو بهم رسوند!!! گوشیش رو گم کرده بود متاسفانه. اونقدر پارسا شک بهش وارد شد که من رو سریع داخل ماشین کرد و سریع از بیمارستان رفت. هوفی کشیدم و گفتم: _نمیدونم دلی..نگران نباش عزیزم. حالم خوبه. _دستت چطوره؟ تکونی خوردم و با اخم کمرنگی گفتم: _چيزیم نشده،نگرانی درون صداش باعث عذاب وجدانم میشد: _آرامش من خیلی میترسم..نمیخوام دوباره از دست بدمت. جنس محبتش خواهرانه بود. رفاقتمون رنگ و بوی عشق گرفته بود.لبخندی زدم و گفتم: _دلی آروم باش. قول میدم بلایی سرم نیاد. نگاهی به دستم که با دستمالی که بانو دورش پیچیده بود انداختم. دلارام هنوز در حال هق زدن بود که تقه ای به در خورد و داریوس و مسیح وارد اتاقم شدن. به احترامشون بلند شدم و گفتم: _دلی بهت زنگ‌میزنم عزیزم..فعلا خدافظ, و قطع کردم. چهره مسیح مثل هميشه با لبخند و چهره داریوس گنگ و ناخوانا بود. _بهتری؟ لبخندی به مسیح زدم و گفتم: _آره خوبم. داریوس همچنان فقط خیره نگاهم میکرد. _آرام..باید حرف بزنیم. کنجکاو سری تکون دادم. مسیح و داریوس نگاهی به هم انداختن و من با تعجب به تعللشون نگاه دوختم. چی میخواستن بگن؟ داریوس نفسشو کلافه بیرون فرستاد و مسیح گفت: _باشه, من بهش میگم. و به من چشم دوخت...خب،چیو میخواستن بگن؟؟؟ _داری شوخی میکنی؟ حرص خفته درون صدام آشکار بود.. جفتشون سکوت کردن اما من با لحن عصبی ای گفتم: _اصلا شوخی قشنگی نبود مسیح! داریوس سرش رو پایین انداخت و سکوتشون باعث با بهت گفتم: _داریوس یعنی چی الان؟ مسیح وسط حرفم پرید و به آرومی گفت: _گوش کن به من؛اجبار میدونی چیه؟تو الان مجبوری. جونت در خطره و باید ازت محافظت بشه. به تلخی گفتم: _با ازدواج زوری؟چی فکر کردید در مورد من؟ از روی مبل بلند شدم و همون طور که عصبی راه میرفتم گفتم: _مسخره است. _تو پدرت به قتل رسیده دیوانه..در به در دنبال تو میگردن. اون کسی که خانوادتو نابود کرده دنبال توام هست..میفهمی اینو؟ بغضم گرفته بود. با صدای مرتعشی گفتم: _اين چه ربطی داره؟چون خانواده ام نیستن باید وارد یه ازدواج الکی بشم؟چرا اخه؟اینا کین؟چی از جون مامان بابای من میخواستن؟ با تاسف سری تکون داد و گفت: _آرامش باور کن منم متاسفم اما واقعا فعلا کاری به جز امنیت تو ازمون برنمیاد. رییس قول داده به پدرت که مراقبت باشه..اینکه چه رابطه ای بین پدرت و رییس بوده رو باور کن ماهم بی خبریم..مطمئنم هیچکس نمیدونه. اگه تو بیای زیر مجموعه رییس بشی حتی باد هم از کنارت رد نميشه آرامش‌. هیچکس اونقدر احمق نیست که بخواد با جگوار در بیفته..کسی که دنبال تونه میدونه تو هیچ ربطی به رییس نداری. رییس برای اينکه بتونه عرض اندام کنه و از تو مراقبت کنه باید یه دلیل مستند داشته باشه که تو رو زیر سایه خودش نگه داره..اگه تو بدون دلیل اینجا بمونی ممکنه رابطه پدرت و رییس لو بره که رییس اینو نمیخواد. بلند شد و مقابلم قرار گرفت و من چقدر از این رییس متنفر شدم: _آرامش,رییس میخواد از تو محافظت کنه و قاتل پدر مادرتم پیدا کنه.,ولی با سیاست..اون نمیخواد کسی متوجه ربطش با بابای تو باشه..آرامش اون میخواد یه جوری وانمود کنه که تو فقط و فقط بخاطر اینکه جزوی از ما هستی و زیر مجموعشی داره ازت مراقبت میکنه..آرامش اگه تو بیای تو مجموع رییس،هیچ احدی نمیتونه چیزی بهت بگه..اون مرد قدرت مطلقه! !!اراده کنه هر کاری انجام میده..الکی نیست که شده شاه نشین! اون الان یه جورایی داره حکومت میکنه اینو میفهمی؟تمام مافیای دنیا باهاش هماهنگن..اون هیچ کاری رو بدون دلیل انجام نمیده و اگه بخواد بدون دلیل از تو مراقبت کنه تموم نقشه هاش نقش برآب‌ ميشه. باور کن ما فقط امنیت تو رو میخوایم. نفسی کشیدم. حرفاش تو ذهنم میچرخید.ارزیابی میشد.تفسیر می شد و دوباره به مخم بر می گشت و صادر می کرد. "منطقی باش آرامش‌، منطقی....چیزی که الان برام خیلی سخت بود. درسته منم انتقام پدر و مادرمو می خواستم اما نمی تونستم دوست کودکیم رو مجبور کنم که با من ازدواج بکنه..این ظلم به آينده اون بود. ما رابطه دوستانه قوی ای داشتیم..ما همو دوست داشتیم و من بیشتر از جونم دوسش داشتم اما نه به عنوان همسر!!! نمیخواستم بهش ظلم کنم و تو اجبار قرارش بدم و در ثانی.نمی خواستم وارد یه رابطه تحمیلی بشم. به چشمای مسیح نگاه کردم و با شرمندگی گفتم: ادامه دارد ... 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام یاس جان چندسالی بودبابرادرم قهربودم پارسال مامانم مریض شدوقسمم دادکه بابرادرم آشتی کنم (مامانم تومور مغزی داره)منم برای اینکه دل مامانمو نشکنم باهاش آشتی کردم ولی ازته دلم ازش متنفرم  یه روزتوبیمارستان که مامانموعمل کرده بودن دکترش هم دوست برادرم بود برادرم شمارشودادکه اگه کاری داشتم بهش زنگ بزنم منم توگوشیم اسمشو سیو کردم رضاخراست فرداصبح که دکتراومدمامانموویزیت کنه منم گوشیم کنارتخت مامانم بودبرادرم زنگ زد منم جانیست که ردبشم گوشیموبردارم یه بارزنگ خوردقطع شدباردوم دکتردیدمن نمیتونم ردبشم گوشی روبردارم خودش برگشت گوشی روبده که من جواب بدم چشمش افتاددیدرضاخراست داره زنگ میزنه گوشی رودادمنم ردتماس کردم بعدازویزیت مامانم به من گفت شمانسبتتون بارضا چیه منم خجالت کشیدم بگم برادرمه گفتم زن داداششم گفت اسمشو توگوشیت اصلاح کن منم بهش نمیگم گفتم چشم ولی هنوزم اسمش توگوشیم همونه😂😂ضمنا من همین یه برادرودارم حالا پیدا کنن زن داداش را😂😂 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام عزیزم من از همینجا براتون دعا میکنم و خاطرتون و خیلی میخوام ... بد چون خودم خیلی اذیت میشم دیدم گذاشتید تو کانال رفتم از عطاری پرسیدم گفت باید استفاده کنید به این صورت که میزارید داخل دهان کم کم مثه نبات حل میشه .‌امیدوارم به کار دوستام بیاد .. تو این روزا‌ برای سلامتی و آرامش هم دعا کنیم 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 🍀سلام وقت بخیر میخواستم یک ایده معنوی ناب بدم من هروقت ناهار درست میکنم غذامون رو نذر یکی از ائمه اطهار میکنم مثلا نیت میکنم این غذا نذر حضرت رقیه سلام الله علیها یا حضرت ابوالفضل یا حضرت فاطمه  ویا حضرت علی اصغر یا هر کدوم از معصومین علیهم السلام، بعدش چند تا صلوات میفرستم حین غذا درست کردن و اگه وقت و حوصله داشته باشم وضو میگیرم و  زیارت عاشورا یا دعای توسل یافقط چند تا از سوره های کوچک میخونم به غذا. با این نیتم هم غذام میشه نذری و هم خیلی لذیذ و با برکت میشه اگر هم اضافه بود یک ظرف  برای همسایه یا خواهر یا هرکی اطرافمون بود میبرم. نذری میدم. خدا قبول کنه🙂☘☘🌷 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام عزیزم یه چیزی خیلی مهمی میخواستم بگم ک خیلی ها عادت دارن بلافاصله ک از خواب بیدار میشن آب بخورن میخواستم بگم بدترین ضربه ب بدنشون وارد میکنن. خواب طبعش سرد هس اب هم طبعش سرد و تر هس اولین چیزی ک میخورید سرد باشه رفته رفته ب مرور زمان گرمی بدن از بین میره و اولین ضربشو ب زانو ها و استخوان ها و معده میزنه اول صب بهتره با سیب شروع بشه. اگر هم اب با عسل مخلوط بشه باز بهتره. ولی برا هر مزاجی ن 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 درخواست رزق و روزی فراوان.... 🍃🍃🍂🍃