ملکـــــــღــــه
صدای اسلحه و شلیک گلوله پارسا رو شنیدم اما ماشین با سرعت از پارکینگ دور شد و رفت. هیچ متوجه نمیشم چه
_من دارم زندگی داریوسم خراب میکنم..بخاطر من داره وارد یه رابطه الکی ميشه. مسیح لبخندی زد و چشماش برق زد و داریوس با تعجب سرشو بالا گرفت.
_اون بی نقطه آینده ای نداره اصلا..کلا از حضرات حوری کناره گیری میکنه..اینجوری بهش لطف می کنی و یه بنده خدایی رو که مجبور به پوشیدن لباس های خلبانی مل..
_مسیییح!!!
ابرو هام در هم رفت و با تعجب به تشر داریوس و قیافه خندان مسیح نگاه دوختم و گفتم:
_چی؟ملبانی چیه؟ داریوس بلند شد و مقابلم قرار گرفت. نگاه به چشمام انداخت و گفت:
_اینو ول کن آرام..یه حرف درست حسابی نمی تونه بزنه.
_یواااش عمو..پتتو بریزم رو آب؟دیشب یادت نیس؟
ضربه ای به کمرش زد و من با چشمای درشت شده بهشون نگاه می انداختم.
_وایسا فقط بریم بیرون. مسیح لبخند شیطنت باری زد و گفت:
_بریم بریم.
بین نزاع خنده دارشون با منگی ایستاده بودم. داریوس چشم غره
ای به مسیح رفت و گفت:
_آرام ،تو نگران من نباش باشه؟مهم امنیت توئه فقط.
با شرمندگی لب گزیدم و گفتم:
-تنها راه این ازدواج زوریه؟ داریوس با لبخند گفت:
_آرامش باید جوری دیده بشه که تو یا زن منی یا..یا معشوقه من. باید رابطمون رو بتونیم به بقیه نشون بدیم. وقتی به عنوان زن من یا معشوقه من وارد زیر مجموعه بشی هیچکس حق نزدیک شدن به تورو نداره..چون مخالفت با تو یعنی مخالفت با جگوار..و هر کسی به نحوی نمی خواد با رییس در بیافته. آرام تو محدودیت های خودتو داری. ممکنه ما باهم تو یه مهمونی قرار بگیریم،من..من باید بتونم بهت نزدیک بشم..اجازه میدی؟
گونه هام رنگ باخت و از خجالت سرم رو پایین انداختم, داریوس با ملایمت ادامه داد:
_آرام من قول میدم فقط حواسم بهت باشه و امنیتت رو حفظ کنم. و این که..,خب راستش..
یعنی چه جوری سرمو بالا گرفتم و سوالی نگاهش کردم. مردد بود و کمی تشویش هم توی حرکاتش حس میشد. دیگه چی شده بود؟
_چی شده باز؟ لبخند مصنوعی
ای زد و گفت:
_نترس چیزی نشده فقط.,فقط اينکه ما..یعنی منو تو برای یه مدت کوتاهی باید تو یه خونه زندگی کنیم!!
سکوت کرد و سرش رو به پایین دوخت و من با دهان باز بهش نگاه دوختم...یعنیچی؟
_یعنی چی؟
داریوس کلافه نفس کشید و مسیح ادامه صحبت رو در دستش گرفت:
_یعنی اينکه باید ثابت بشه شما باهمید..خب باید یه مدت دوتایی باشید فقط تو یه خونه...زود دوباره به عمارت بر میگردی.مثل بقیه اونایی که تو عمارتن..فقط یه مدت مثل زن و شوهرا میشید..حالا فهمیدی منظورمو؟
یه سوالی توی ذهنم بود. من مطمئن بودم داریوس هم حسش به من فقط یه رفاقت قوی ای...نه چیزی بیشتر,
_چون قراره تو یه خونه باهم باشیم میخواید ازدواج کنیم؟اره؟بخاطر محرم شدنمون؟ اره. آب دهانم رو قورت دادم و با جدیت گفتم:
_خب این دلیل نميشه که ازدواج کنیم..میتونیم فقط یه محرمیت ساده بخونیم..اونا که از ما مدرک نمیخوان مگه نه؟نمیخوان ببینن که من زن واقعیش هستم یا نه؛پس یه محرمیت ساده می خونیم و باهم زندگی می کنیم..اینجوری هر وقت هم که بخوایم از زیر این اجبار بیرون میایم..ازدواج شوخی نیست.بچه بازیه مگه؟فردا نه پس فردا من خودمو نمیگم اما مهر طلاق بی خودی تو شناسنامه منو داریوس میخوره بیا و ثابت کن که دلیلش الکی بوده..کی باورش میشه؟من رو آینده ام ریسک نمی کنم و آینده دوستم خراب نمی کنم...ما خوب می دونیم که یه زن مطلقه چقدر تو این جامعه هوس انگیزه برای خیلی ها و من تو وضعیتی نیستم که بخوام عذاب بیشعوری آدم های گرگ صفت رو هم تحمل کنم..باشه؟ با جدیت و منطقی حرف زده بودم. فیلم که نبود؛این زندگی من بود. قرار نبود مثل این فیلم ها یا قصه ها ما یه قرار داد ببندیم و روی زندگیمون قمار کنیم...زندگی زندگی بود و اصلا شوخی بردار نبود. مسیح و داریوس جفتشون لبخند زدن و سری تکون دادن اما من هنوز هم تردید داشتم!
**داریوس
چشمای اون مشغول ارزیابی خونه بود و چشمای من مشغول ارزیابی چهره اش. بی اندازه ای دوست داشتنی بود. زیبای خاص و شرقیش مثل یک جاذبه شدید تو رو سمت خودت می کشید. چشمای زیباش لب های هميشه خندانش و چاله گونه هاش که با لبخندش شکفته می شد و زیباییش روح نواز بود.
_خونه قشنگیه.
طمانینه صداش دلنشین بود. آروم بود . صدای یه فرشته رو داشت..همون اندازه پاک.
_آره. رفتارش طبیعی بود. با اینکه دو ساعت بود همسر شرعی من شده بود؛محرمم شده بود اما هنوز رفتارش همون بود. پنج ماه صیغه خونده بودیم..قرار بود فقط بهش نزدیک باشم..بدون هیچ چیز دیگه ای. این فرصت خوبی بود تا تموم حسم رو به پاش بریزم. از اینکه الان مطمئن بودم برای منه لبخند مهمون لب هام میشد. ساک لباس هاش رو که تازه باهم خریده بودیم رو برداشت و گفت:
ادامه
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
5.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
🌿صبح یعنی عشق
🌸عشق یعنی حس خوب زندگی
🌿زندگی یعنی زیباترین هدیه خدا
🌸زیباترین هدیه خدا یعنی
🌿روزی پراز نشاط وآرامش
🌸و صبحی
پر ازلبخند و اتفاقات عالی 🌿🌸
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
9.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
🗓۱۴۰۲/۱۲/۵
🌺زندگی مثل نقاشی کردن است
🌼خطوط را با امید بکش
🌺اشتباهات را با
🌼آرامش پاک کن
🌺قلم مو را در صبر غوطه ور..
🌼و با عشق زندگی را رنگ بزن
🌺زندگی مثل نقاشی کردن است
🌼خطوط را با امید بکش
🌺اشتباهات را با آرامش پاک کن
🌼قلم مو را در صبر غوطه ور ؛
🌺و با عشق زندگی را رنگ
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
🎊سامـــرا
🌸امشب چه نازی می کند
🎊بـــــر زمین هــا
🌸یکه تـــــازی می کند
🎊روز میـــــلاد گـــل
🌸 نــرگس زشـــور
🎊آسمـــــان هم
🌸عشقبــازی می کند
🎊پیشاپیش
🌸میـلاد با سعادت آخرین
حجت خداوندبرشیعیان مبارک💐
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
4_5967563415172944460.mp3
4.88M
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
چه قابلِ ستایشند
ذهن هایی؛
که محاسبه می کنند
و دستهایی؛
که می آفرینند!
خداوند
"مهندسان"را آفرید؛
تا جهان؛
هر روز زیباتر شود!
پنجم اسفند ماه
روز بزرگداشت
خواجه نصیر الدین طوسی
و روز مهندس
بر همه آنانکه مهندس وجود
خویشند مبارک باد...💐
#رادیو_انرژی☺️🌿
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 فال و طالع 🍃🍃🍂🍃
📚 فال حافظ روزانه
🔴شنبه ۵ اسفند ۱۴۰۲
🌾فال حافظ امروز متولدین #فروردین :
ای آفتاب آینه دار جمال تو
مشک سیاه مجمره گردان خال تو
صحن سرای دیده بشستم ولی چه سود
کاین گوشه نیست درخور خیل خیال تو
📜تعبیر:
اقبال خوبی دارید و بخت همیشه با شما یار است، از کمال و جمال زیبا همزمان برخوردار هستید و زبانزد عام و خاص شده اید اما در دل احساس خوشحالی نمیکنید و اندوهگین هستید. غم و غصه را کنار گذاشته و با دنیا با صلح و آرامش باشید. از کدورت دست بکشید که سرنوشت خوبی در انتظارتان است. خبرهای خوبی در راه است.
🌾فال حافظ امروز متولدین #اردیبهشت :
خدا را کم نشین با خرقه پوشان
رخ از رندان بیسامان مپوشان
تو نازک طبعی و طاقت نیاری
گرانیهای مشتی دلق پوشان
📜تعبیر:
انسانی پاکدل، صادق و راستگو هستید و همین خلوص نیت شما ممکن است باعث سوء استفاده برخی افراد بدخواه و حسود شود. مراقب توطئهچینی آنها باشید.
برای گذشتن از موانع و مشکلات اراده فولادین و عزم راسخ نیاز است، توانایی و استعدادهای فراوانی دارید که قبل از شروع هر کار ابتدا باید آنها را شناخته و خود را محک بزنید.
🌾فال حافظ امروز متولدین #خرداد :
جوزا سحر نهاد حمایل برابرم
یعنی غلام شاهم و سوگند میخورم
ساقی بیا که از مدد بخت کارساز
کامی که خواستم ز خدا شد میسرم
📜تعبیر:
روزگار به کام شما میچرخد و بخت و اقبال در خانه تان را زده است. نگرانی به دل راه ندهید که روزهای خوش زندگی فرا رسیده و ادامه خواهد داشت. در این ایام شادی خداوند را فراموش نکنید و به خاطر نعمت های فراوانی که به شما بخشیده شکرگزار باشید. به عهد خود وفادار بمانید و حق دوستی را ادا کنید.
🍀فال حافظ امروز متولدین #تیر :
گر من از سرزنش مدعیان اندیشم
شیوه مستی و رندی نرود از پیشم
زهد رندان نوآموخته راهی بدهیست
من که بدنام جهانم چه صلاح اندیشم
📜تعبیر:
زمانی که انسان به صحت کار خود ایمان دارد، نباید اعتنایی به سرزنش ها و طعنه های نادانان کند. تو که به راهی که انتخاب کرده ای، اعتقاد داری نباید با حرف مردم از راه خود بازگردی، به راه خود ادامه بده و از خدا یاری بخواه زیرا او از احوال همه بندگان خود آگاه است و محرم اسرار آنهاست.
🍀فال حافظ امروز متولدین #مرداد :
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم
📜تعبیر:
رفتاری سرشار از عشق و مهربانی دارید و محبت خود را از هیچکس دریغ نمیکنید. با افراد باتجربه و متخصص مشورت کنید تا دچار خسران نشوید و به سعادت و خوشبختی برسید. مال و ثروت دنیوی اگرچه برای رفاه و آسایش است اما ابدی نیست، از وابستگی به مادیات برحذر باشید که محبت و عشق سرمایه های جاودان هستند.
🍀فال حافظ امروز متولدین #شهریور :
سحرگاهان که مخمور شبانه
گرفتم باده با چنگ و چغانه
نهادم عقل را ره توشه از می
ز شهر هستیش کردم روانه
📜تعبیر:
نیتی در سر داری فکر میکنی با آغاز این کار به آرامش خواهی رسید، اما بدان که کار و زندگی و خانواده همه بهانه هایی است برای بودن. اگر میخواهی به کمال برسی، روح خود را بزرگ کن و خود را اسیر دامهای دنیا نکن. تنها کسانی از امتحان الهی سربلند خارج میشوند که به خدا توکل داشته باشند.
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 این دفعه مهمان من.... 🍃🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
یک خاطره/یک میوه فروش: این دفعه مهمان من!
هفت یا هشت سالم بود.
برای خرید میوه و سبزی با سفارش مادرم به مغازه محل رفتم.
اون موقع مثل حالا نبود که بچه رو تا دانشگاه هم همراهی کنی!
پنج تومن پول داخل یه زنبیل پلاستیکی قرمز رنگ که تقریباً هم قد خودم بود با یه تکه کاغذ از لیست سفارش.
میوه و سبزی رو خریدم کل مبلغ شد ۳۵ زار.
دور از چشم مادرم مابقی پول رو دادم یه کیک پنج زاری و یه نوشابه زرد کانادادرای از بقالی جنب میوه فروشی.
و روبروی میوه فروشی روی جدول نشستم و جای شما خالی نوش جان کردم.
خانه که برگشتم مادر گفت مابقی پولو چکار کردی؟
راستش ترسیدم بگم چکار کردم، گفتم بقیه پولی نبود …
مادر چیزی نگفت و زیر لب غرولندی کرد. منم متوجه اعتراض او نشدم.
داشتم از کاری که کرده بودم و کسی متوجه نشده بود احساس غرور میکردم اما اضطراب نهفته ای آزارم می داد.
پس فردا به اتفاق مادر به سبزی فروشی رفتم. اضطرابم بیشتر شده بود که یهو مادر پرسید آقای صبوری (رحمت خدا بر او باد …) میوه و سبزی گران شده؟ گفت نه همشیره.
گفت پس بقیه پول رو چرا به بچه پس ندادی؟
آقای صبوری که ظاهراً فیلم خوردن کیک و نوشابه از جلو چشمش مرور می شد با لبخندی زیبا رو به من کرد گفت: آبجی فراموش کردم ولی چشم طلبتون باشه.
دنیا رو سرم چرخ میخورد …
اگه حاجی لب باز می کرد و واقعیت رو می گفت، به خاطر دو گناه مجازات می شدم، یکی دروغ به مادرم یکی هم تهمت به حاج صبوری.
مادر از مغازه بیرون رفت. اما من داخل بودم.حاجی رو به من کرد و گفت: این دفعه مهمان من!
ولی نمی دونم اگه تکرار بشه کسی مهمونت میکنه یا نه!
به خدا هنوزم بعد ۴۴ سال لبخند و پندش یادم هست!
بارها با خودم می گم این آدما کجان و چرا نیستن ... چرا تعدادشون کم شده آدمهایی از جنس بلور که نه كتاب های روانشناسی خوندن و نه مال زیادی داشتن که ببخشند …
ولی تهمت رو به جان خریدن تا دلی پریشون نشه …
#پرویز_پرستویی
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
سلام یاس جان خواستم ب این دختر خانم عزیز ک ضربه ب کمرشون خورده وپشت سرهم سیکل ماهانه میشن بگم ک خودشون رو ب ی یداوی کار نشون بدن و اینکه اگر شرایطش نیست کمرش رو گرم نگه داره و هر شب با روغن بادام تلخ ماساژ بده روی اجر اب ندیده ک رو بخاری داغ شده پارچه بزاره وبنشینه و کاچی درست کنه وبخوره در کاچی قرص کمر از عطاری بگیره با ادویه های گرم وبخوره وکمرش رو مثل خانومای شمالی با چادر محکم ببنده تا شب موقع خواب مراقبت ها رو انجام بده خوب میشه کمرش شل شده ورحمش سرد ودرهفته س بار نخود اب درست کنه. ونوش جان کنه.
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88