ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 فال و طالع 🍃🍃🍂🍃
📚 فال حافظ روزانه
🔴پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۲
🍁فال حافظ امروز متولدین #مهر :
عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
عارف از خنده می در طمع خام افتاد
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش در آیینه اوهام افتاد
📜تعبیر:
هر کسی که شما را برای اولین بار میبیند پی به خوش قلبی و ساده دلی شما می برد. چون باطنی خوب دارید فکر می کنید همه مثل شما میباشند. پس مواظب باشید از شما سوءاستفاده نکنند، کمی زرنگتر باشید. خوددار باشید. برای هر کسی دلسوزی نکنید که هر کسی شایستهی دلسوزی نیست.
🍁فال حافظ امروز متولدین #آبان :
ای هدهد صبا به سبا میفرستمت
بنگر که از کجا به کجا میفرستمت
ای غایب از نظر که شدی همنشین دل
میگویمت دعا و ثنا میفرستمت
📜تعبیر:
در انجام کار تاخیر جایز نیست. لطف همگان شامل حال توست. به تعهداتی که داده ای حتما عمل کن که این خود مقدمهای برای رسیدن به اهدافت می باشد. رنج هایی که متحمل می شوی بی جواب نمیماند. در وفای به عهد نیز سرآمد خاص و عام هستی. حیف است که به خاطر مسائل کوچک غم به دلت راه دهی.
🍁فال حافظ امروز متولدین #آذر :
دل من در هوای روی فرخ
بود آشفته همچون موی فرخ
دوتا شد قامتم همچون کمانی
ز غم پیوسته چون ابروی فرخ
📜تعبـیر:
آنقدر در حال و هوای یار به وصال فکر کرده ای که زندگی را فراموش کرده و تمام سختی ها را به جان خریده ای. دل دیده ات را با گریه به تاراج داده دیگر اشکی باقی نمانده است. هر چه مقدر و قسمت باشد همان می شود. امیدت را هیچ وقت از دست نده چون خداوند ارحم و الراحمین است.
❄️فال حافظ امروز متولدین #دی :
حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت
آری به اتفاق جهان میتوان گرفت
زین آتش نهفته که در سینه من است
خورشید شعلهایست که در آسمان گرفت
📜تعبـیر:
تنهایی کاری از پیش نمی بری، احتیاج به یک همکار و همدل داری که در ضمن راز تو را فاش نکند. گرمای عشق تو بدون کمک دوست سرد می شود و به یار نمی رسد. آسوده خاطر باش که او تکیه گاه خوبی برای رسیدن تو به حاجاتت می باشد و راه را برایت میسر می سازد.
❄️فال حافظ امروز متولدین #بهمن :
جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سر مرا بجز این در حواله گاهی نیست
عدو چو تیغ کشد من سپر بیندازم
که تیغ ما بجز از نالهای و آهی نیست
📜تعبیر:
به مراد دل خود میرسی و این از برای دعاهایت میباشد. فکر نکن همهی کارها را تنها انجام دادهای بلکه بقیه نیز سببساز بودهاند تا بتوانی به مقصود برسی. بر عهد خود وفادار بمان. روزگار بر وفق مراد توست پس رضای خداوند را هم در نظر بگیر و تو هم برای دیگران سببساز باش.
❄️ فال حافظ امروز متولدین #اسفند :
دلی که غیب نمای است و جام جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد
نه هر درخت تحمل کند جفای خزان
غلام همت سروم که این قدم دارد
📜تعبـیر:
تو که خودت به همه چیز واقف هستی پس چرا غصه میخوری. کاری نکن که احترام خودت را از دست بدهی. سرمایهی اندک تو تبدیل به بزرگترین سرمایهها خواهد شد و این بخاطر تدبیر و عقل خودت می باشد. تو از خدا طلب کن او هم به تو کرم خواهد کرد.
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
نتیجه خوب نداشت
✅یاس عزیزم سلام😍 انشالله خوب و سلامت باشین ❤ دوست عزیزی گفتن برای ریزش مو صابون مراغه سفید یا زرد استفاده کنید ، من استفاده کردم متاسفانه ریزش موهام دو برابر شد برای همه جواب نمیده
مشکل ریزش مو اکثرا داخلی هست باید اول چکاپ و آزمایش انجام بدیم تا دلیل ریزش مشخص شه بعد درمان کنیم. صابون برای من مضر بود ریسک نکنید اگه ب مو نسازه ریزش شدیدتر میشه.
✅سلام یاسی جان خوبی خانم
راجع به پیام خانمی که گفتن با صابون مراغه موها رو بشوریم، کلا صابون مو رو سفید میکنه، مادرم و همسرم این کار رو انجام میدادن با صابون موها شون رو میشستن جفتشون هم زودتر از موعد موهاشون سفید شده.
ان شاء الله تنتون همیشه سلامت و دلتون خوش باشه
التماس دعا ❤️
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
سلام عزیزم
در جواب این دوستمون خواستم بگم اتفاقا ن تنها مادرشوهرم و بلکه پدرشوهرم و خواهرشوهرامم هستن ک دخالت میکنن و اونا هستن ک ب پسرشون یاد میدن ک چکار کنه چکار نکنه.مشکل من از ضعف همسرمه ک زندگیمون حریم نداره چون وقتی من حرفی بزنم و اعتراض کنم بهم میگن تو آشوب طلبی درصورتیکه میبینن واقعا دارم اذیت میشم ولی اگه شوهرم جوابشونو بده مطمئنم ک دخالت نمیتونن کنن.چون جاریمم دقیقا مثل منه ولی شوهر اون جسورانه جواب پدر و مادرشو میده بخاطر همین کمتر ب اونا کار دارن.من همیشه باید با ۴۰ سال پیش مادرشوهرم ک از مادرش دور بوده و قالی میبافته و ۷ تا خواهرشوهراش اذیتش میکردن ودر کل خیلی سختی کشیده مقایسه بشم و همچنین خواهرشوهرام ک الان احساس خوشبختی ندارن مقایسه بشم .ب من میگن تو زندگیت خیلی خوبه فقط دنبال جنگی😫. این روزها میگذره میره ولی اینکه چطور میگذره خیلی مهمه و چقد من شکسته و داغون شدم وقتی عکسای قبل از عروسیمو میبینم دلم واسه خودم میسوزه😔.عزیزم برای شما و تمام زنان سرزمینم خصوصا مادرو خواهرشوهرای خودم از ته دل آرزوی خوشبختی دارم😘😘
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#کادوی_دل_آزار
سلام یاسی جان وتمام خانومای کانال.مرسی ازاینکه خانومارو دورهم جمع کردین درباره کادو پیام دادم همه ازمادرشوهر وخواهر شوهر گلایه دارن من از خونوادم😔
چندباره برا مامانم وبابام لباس میخرم وخداشاهده ازبهترین چیز میخرم براشون ولی هربار حرفا به گوشم میرسه یا خودشون رو دررو از هدیه که گرفتم ایراد میگیرن خیلی دلم گرفته تصمیم گرفتم دیگه چیزی براشون نخرم😔
💖
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
داند که سخت باشد قطع اميدواران با ساربان بگوييد احوال آب چشمم تا بر شتر نبندد، محمل به روز باران
.من تشنمه، يک جا وايسا ، آب بخورم
بدون اين که حرف بزند يا رويش را برگرداند، دستش را برد و از پشت صندلی خودم بطری آب را برداشت و به دستم
داد. دلم می خواست بطری و هر چه جلوی دستم بود، خرد کنم. از اين سکوت کشنده و رفتار آزار دهنده اش جانم داشت
به لب می رسيد. خوب حالا من يک حرفی زده بودم، يک غلطی کرده بودم، يعنی تا کی می خواست به اين وضع ادامه
!دهد؟
.از حرص همان طور بطری به دست به او خيره مانده بودم، از خفقان حتی فراموش کردم که آب بخورم
.يک لحظه برگشت و گفت: اگه گرسنه ای همون پشت ساندويچ هم هست
گرسنه ام نبود، ديگر حتی تشنه هم نبودم، فقط داشتم از اين اوضاع دق می آوردم. بدون اين که آب بخورم بطری را همان
وسط ماشين گذاشتم و باز سرم را به پشتی صندلی تکيه دادم و فکر کردم: حماقت کردم، اگه می دونستم تا اين حد می
.خواد به لجبازی ادامه بده، نيومده بودم، بهتر بود
هر وقت ماشين امير يا آقا رضا از کنارمان رد می شد، صورت های همه خندان و شاد و سرحال بود و من بيش تر از
.وضع خودمان رنج می بردم
بالاخره آن مسير طولانی دو ساعته که به چشم من دو قرن آمد تمام شد و از مرزن آباد وارد يک جاده باريک فرعی
شديم. اين بار ديگر آقا رضا صبر هم نکرد که از ديگران برای ماندن يا رفتن سوال کند، با سرعت رفت و ما هم به
.دنبالش
جاده با صفايی بود پر از باغ های ميوه و بسيار خلوت. انگار غير از ماشين های ما ماشين ديگری توی آن جاده نبود، به
ندرت ماشينی از روبرو می آمد. هر چه امير با بوق و چراغ سعی داشت آقا رضا را نگه دارد، آقا رضا با دست به جلو
اشاره می کرد و با سرعت می رفت. بعد از چند تا پيچ در کمال تعجب يکدفعه آن راه سر سبز و با صفا و جنگلی به
.راهی خشک و کويری تبديل شد
امير هر طور بود بالاخره آقا رضا را مجبور به ايستادن کرد و بعد در حالی که از ماشين، خندان پياده می شد، به آقا رضا
:گفت
!آقا رضا ، پنچ ساعته بکش ما را آوردی اين جا؟! خوب چرا اول جاده صبر نکردين؟...
ادامه دارد...
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#ارسالی_اعضا ❤️🌺
سلام.پیام من اون خانومی که از دست بچه هاش نارحته
دلیل این رفتار بچه ها خود شما هستید
چرا چون هر رفاه بیش حد زیان جبران ناپذیری دارد که الان در جامعه شاهد آن هستیم متاسفانه خانوادها میگن چون ما سختی کشیدیم نباید بچه هايمان سختی بکشند . حالی این کاملا نادرست است چرا که سختی ها باعث میشه انسان بخته تر بشه بزارید بچه هایتان خودشان کارهای خود را انجام دهند مطمئن باشید این بچه ها فردا در جامعه دوام نخواهند آورد و با کوچکترین مشکلی زندگی خود و دیگران نیز را تباه خواهند کرد
اگر از اول اینقدر رفاه فراهم نمی کردی امروز این همه گستاخ نمی شدند
شما آینده هر دو بچه تون خراب کردی مطمئن باشید
بچه باید سختی بکشه نه بشنوه نداری بفهمه تا یادت بگیره فردا در جامعه محل کار داشگاه یا از همسر خود نه شنید زود نگه من طلاق می خواهم چرا شما باعث شدید همیشه همه چیز بهترین باشه.
کلام آخر این دوست داشتن فرزند نیست بلکه نابود. کردن فرزند هست
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
زیباترین نقاشی خدا
لبخند مادر است ...❤️
خدایا
این لبخند را از کسی نگیر !🙏🦋
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#به_وقت_عاشقی
خدای من گناهانى را در دنیا بر من پوشاندى که بر پوشاندن آن در آخرت محتاجترم..🤍
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
✍️ داستان کوتاه
نزدیک دو ماه است پدر بازنشسته شده! مدام سرش گرم دوستان و کتاب هایش و بقیه اوقات مشغول دنیای مجازی ست. زندگی اش را به دقت زیرنظر دارم! صبح ها به رسم عادت ساعت هفت بیدار میشود! میرود نانوایی و برمیگردد شعر میخواند؛ مادرم را بیدار میکند به اتفاق صبحانه میخورند؛ میرود سراغ کتاب هایش! ناهار را زودتر از زمان شاغل بودنش میخورد! بعد از ناهار چرت میزند... بعد از ظهرها را اغلب بهمراه مادرم با دوستانش شریک میشود. خوشحال و سرحال است. کمی چاق تر شده... در این مدت هرکس اورا دیده بازنشستگی اش را تبریک گفته اغلب با هدیه ی کوچک یا دسته گل! پدر معتقد است سی سال کار کرده و اکنون زمان استراحت اوست. به تمامی تفریحاتی که اطرافیانش پیشنهاد میکنند پاسخ مثبت داده و از اینکه دغدغه ی مرخصی ندارد بسیار احساس رضایت میکند.
اما!....
مدتی ست به مادرم فکر میکنم. پا به پای پدر در برخی موارد خیلی بیشتر از او برای زندگی شان زحمت کشیده. اگر پدر سی سال هرروز هشت ساعت پشت میز نشسته، مادر بیست و چهار ساعت سرپا فضای خانه را مدیریت کرده. پدر بعد از سی سال به استراحت فکر میکند.. اما مادر هنوز سر اجاق برای ناهار پیاز خرد میکند. پدر در آرامش کتاب میخواند. مادر جارو بدست خانه تکانی میکند... هرازگاهی پدر ظرف هارا میشوید یا سیب زمینی میپزد... و با جمله ای به اعضای خانواده این لطف بزرگش را اعلام میکند! مادر اما انگار مجبور به انجام وظایفش است.. همه از او انتظار دارند و او بدون خستگی و بدون ابلاغ آن مسئولیتش را انجام میدهد. مادر را نگاه میکنم. کی قرار است بازنشسته شود؟ کی قرار است از او بخاطر مشغولیت بیست و چهارساعته اش بعد سی سال با هدیه ای یا دسته گلی تقدیر شود؟ مادر کی قرار است به استراحت و دغدغه های تک نفره اش فکر کند؟!!!....
به مادراتون بگید که قدردان حضور و تمام خوبیهاشون هستید.❤️❤️
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
شونه ام دقیقا جایی که مشت زده بود و من کله پا شده بودم تیر میکشید. بلند شو, با حرص نگاهی بهش کردم و
_حالا من ضربه میزنم و تو سعی کن دفعش کنی. و قبل اینکه فرصت حلاجی بده مشتش بلند شد و من تحت آموزشم دستامو بالا گرفتم اما دیر اقدام کردم و مشتت دوباره شونه ام رو از هم درید.
_حق نداری استراحت کنی..بیا جلوتر,
تو دلم لعن و نفرین بود که سمتش جاری می کردم. اون روز و روز های بعدش کلا آموزش دیدم که چه جوری یه ضربه رو از خودم دفع کنم و بالاخره بعد یک هفته موفق شدم..البته که یک جای سالم توی تنم باقی نمونده بود. روز های بعد به تکنیک قسمت های حساس و آسیب پذیر بدن روبهم آموزش داد. چشم ها،گردن ،گلو،مرکز شکم,زانو،کشاله ران؛و پاها نقاط حساس و آسیب پذیر بدن بودن و بهم یاد داد وقتی یک نفر بهم حمله میکنه چجوری از خودم دفاع کنم. سر جمع چیزی نزدیک به یک ماه و هشت روز ما مشغول آموزش دفاع شخصی بودیم.. و بالاخره موفق شده بودم..شاید کمی زمان زیادی طول کشید اما اونقدر بهم سخت گرفته بود که با کلی اشک و ناله آخرسر یاد گرفتم از خودم دفاع کنم. فقط خدا به داد فردا برسه!
**حامی
با کنجکاوی به من نگاه میکرد. زیر چشمی تموم حرکاتش رو زیر نظر داشتم. جعبه رو روی میز گذاشتم و گفتم:
_خب,اماده ای؟
_بله.
ذره ای در برابرش رحم نکرده بودم..با ظالمانه ترین شکل ممکن بهش آموزش داده و حتی اشکش رو هم در آورده بودم اما چیزی که خیلی برام جالب بود.تواناییش بود. ناله کرد.درد کشید.حتی اشک ریخت اما پا پس نکشید. منتظر بودم روزی بهم بگه نمی تونه و میخواد کنار بکشه اما لب می گزید و چیزی از جا زدن نمی گفت و این خیلی برام چالش برانگیز شده بود. روز های اول که کتک می خورد سعی می کرد با حرص به من حمله کنه و وقتی با سرکشی و وحشی گری سمتم یورش میبرد صحنه ای چشمگیر ایجاد می کرد... جعبه رو باز کردم و برق صفحه صیقل خورده اش به چشمم خورد..و درست حدس زدم خشکش زد.
_ای..این چیه؟
قفلش رو باز کردم و صفحه محافظش رو کشیدم. و برق برنده چاقوی تیز منعکس شد. طرح زیبایی داشت. قاب بنفش رنگی داشت که با رنگ های طلایی روش طرح های شلوغ و درهمی حکاکی شده بود و زیباییش رو واقعا چشم گیر کرده بود. زیبا و خطرناک بود!!! چاقوی طراحی شده رو سمتش گرفتم و گفتم:
_بگیرش. با وحشت به چاقوی خیره کننده و وسوسه انگیز درون دستم نگاه می کرد.
_من..من اینو نمیخوام.
_ازت نپرسیدم چی میخوای؛گفتم من میخوام! ترس,نگرانی درون چشماش بود. هم از نافرمانی می ترسید و هم از برق برنده چاقو!!
_جگوار این خیلی خطرناکه.
_می گیریش یا نه؟ غریدم و خیلی زود چاقو رو با هراس در دستش گرفت.مثل یک بمب بهش نگاه می کرد و هر لحظه منتظر بود تیغ تیز چاقو شاهرگش رو ببره. چهار قدم ازش فاصله گرفتم, خیره شدم تو چشماش مشوشش و با جدیت گفتم:
_حالا سعی کن به من ضربه بزنی. سری تکون داد:
_نه..نه..این خیلی خطرناکه!
خواهش..
_قراره حرفمو تکرار کنم؟؟ با زاری
گفت:
_جگوار!!!
صداش یک پارادوکس بود.. اعصابم رو آرام میکرد و سیستم مغزیم روهم بهم می ریخت. هم آروم میشدم هم می خواستم خفه اش کنم. ناز درون صداش خلسه اور بود..ولی جنون
انگیز!!
_اگه یه کلمه دیگه بگی من همون چاقو رو به سمت خودت پرت می کنم.
لباش رو جمع کرد و چشمای کوفتیش رو با درد بست و زیر لب گفت:
_تو رو خدا ببخشید.
لعنت بهش...این دختر چه مرگشه آخه؟
_بزن! نزدیک شد و با حالت بامزه و مسخره ای چاقو رو سمت من گرفت. چرخی زد و حرکت چاقو یک صدای آرومی ایجاد کرد.
_اگه اینجوری بخوای ضربه بزنی،اول خودت داغون میشی. رز , چشمای گیج به من نگاه می کرد:
_چرا؟
اشاره ای به چاقو کردم و گفتم:
_برعکس گرفتی! نگاهی به چاقو کرد. سمت تیز و برنده اش رو سمت
خودش گرفته بود!!
_اها..خوبه؟ سری تکون دادم.
_ضربه بزن. باز هم نزدیک تر شد و چشماشو بست و با حالت بامزه ای گفت:
_ببخشیدا...
چاقو رو ازش گرفتم و تو هوا رقصی ماهرانه ایجاد کردم..و دقیقا جلوی
چشمش قرار دادم.
_حالا تو ضربه بزن. چشماش با شگفتی روی من بود. نزدیکم شد و چاقو رو دوباره سمتم گرفت. این بار مچش رو گرفتم و پرتش کردم به جلو, اخی گفت. تلو تلو خورد. برگشت نگاهم کرد و با غیض گفت:
_جگوار یکم رحم کنید خب!
_یه بند داری حرف می زنی..گفتم بزن. هوفی کشید. نزدیک شد و گفت:
_دیگه منم رحم نمیکنم پس!
لنگه ابرویی بالا انداختم.شجاع شده بود. صدای جیغ مانندی از گلوش خارج شد و بعد با سرعت نزدیکم شد. اما خیلی زود دوباره مچش رو گرفتم و پرتش کردم. سرعتش بیشتر بود و این بار بیشتر تلو تلو خورد. وقتی به سمت من برگشت.چشمای درشتش از زور حرص می درخشید..این دختر خیلی فان بود!! نفس های کش داری کشید.سری با حرص تکون داد. چاقو رو بین دستاش محکم فشار داد و گفت:
_خسته شدم از کتک خوردن!
و مثل یک تیر از کمان در رفته به سمتم یورش برد. نزدیک شد خواستم بازوش رو بگیرم سر خم کرد و خودش رو عقب کشید. حرکت جالبی بود اما.
ادامه دارد ...
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#قدیمی
سلام یاس گلی💋
✅ ی چیزی امروز مادر شوهرم گفت راجع به ی اعتقاد عجیب قدیمیامون حیفم اومد واسه شما نفرستم چون واسه خودم خیلی جالب و تعجب آور بود😊ما کوردها ی وسیله داریم برا نگهداری از روغن حیوانی ک خودمون درست میکنیم اسمشم (هیزه؛ مشک روغن) ست و از پوست بز درست میشه.وقتی هم ک هیزه رو درست میکنن ی چیزی میریزن داخلش ب اسم (جفت)که از خرما درست میشه و سیاهه.
میگفت هر بچه ای ک ب دنیا بیاد اگه تا قبل از ۴۰ روزگیش کسی از همسایه ها یا اهل خونه یا دور و بریا جفت درست کنه رنگ جفت رو صورت بچه میشینه و بچه رنگ پوستش تیره میشه👶🏿👶🏾.😳😄.چن تا مثال هم زد از اقوامشون گفت یکیشون بچه ش ک ب دنیا اومده سفید سفید بوده و خوشگل.بعد از مدتی مادر شوهره میاد جفت درست میکنه ک بریزه تو هیزه(حالا عمدا یا سهوا نمیدونم)بعد از مدتی بچه رنگ پوستش تیره میشه😳😊الانم ک اون بچه بزرگ شده و از اقوامشون هم هست منم دیدمش رنگ پوستش تیره س ولی خوشگله😌
الهی ک همیشه شاد باشین عزیزای دل❤️🤗
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#تجربه_اعضا
سلام یاسی جون صبح قشنگت بخیروشادی
خیلی از خانوما میگن که #قهوه برا موهاشون استفاده میکنن که خوشرنگ بشه
قهوه موها را سفید میکنه هاااا نگی نگفتم😂😍
یه تجربه دیگه هم دارم این که استفاده ازسشوارباعث سفیدشدن موها میشه
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 ارسالی اعضا به حرف ننه ها و عمه ها گوش ندید.... 🍃🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
سلام یاسی جان درمورداون خانمی که گفتن خواهرومادرشون دیسک کمردارن خواستم راهنمایی کنم.
فقط وفقط وفقط وفقط وفققققققط هرچه سریعترعمل کنین شمااشتباه مارونکنین عین مابه این حرفاکه فلج میشه فلان میشه گوش نکنین ایکاش پدرم هرگزبه این حرفابهانمیدادایکاش یک نفربهمون میگفت به دهن مردم نگاه نکنیم امروزتاخرخره زیرقرض عمل های سنگین مادرم نبودم طفلک مادرمم انقددردورنج نمیکشید.ازوقتی یادم میومدمادرم پادردوکمردردداشت تااینکه مشخص شددیسک کمرداشته دنده هاسرخوردن جابجاشدن وفقط بایدعمل کنن وپلاتین بذارن همه میگفتن اینکاراشتباهه فلج میشه فلان میشه عمل نکردیم همش فیزیوتراپی وماساژوآب درمانی وطب سنتی و رگ گیری وهرکاری که فکرکنی کردیم توهرشهری کسی رومعرفی کردن بردیم هیچ فایده نداشت مادرم بخاطرمصرف مسکن های زیادمثل یه بادکنک ورم کردچه دردی طفلی میکشیدتااینکه دکتراگفتن داره قطع نخاع میشه هیچ دکتری قبولش نمیکردخلاصه یه دکتری بهمون دکترفرزادامیدی کاشان روتومشهدمعرفی کردمادروبردیم وقبول کردعمل کنه اماگفت خانم خیلی دیرآوردی وفشارزیادی روی ستون فقراتش اومده کمرمادرتکن خمیده میشه وممکنه بعداین عمل مجدددنده های دیگه درگیربشن
مادروعمل کردن چاره نبوددیگه.بعدعمل سه روزبستری بودبعدم آوردیم خونه دیگه خوب وعالی شداماکمرخمیده شدولی دیگه هیچ دردی نداشت هیچی.
ازاین ماجرا9سال گذشت تااینکه پارسال دوباره مادردچارهمون دردشددکترشم رفته بودمرخصی راه دور.دردمادربحدی شدیدشدکه هیچ دارویی دیگه جواب نمیدادازشدت دردبیهوش میشدوبه هوش میومددکتراگفتن مجددتنگی کانال نخاع داره چون دردنخاع هست دربرابرهردرمانی مقاومت میکنه بخداقسم آمپول چهارتاپنج تاباهم میزدم سه نفری بهش چسبیده بودیم آروم نمیشدهیچکسم قبول نمیکردش میگفت فقط دکترخودش بلیدباشه کارمانیست.
دردبحدی رسیدکه دیگه هیچکدوممون رونمیشناخت حتی قدرت تشخیص اینکه زن یامردهستیم روازدست دادمادربدبختم ازشدت دردببخشیدادرارش بنداومدچون عضللت لگن خودشون رومنقبض کرده بودن همه امیدمون قطع شدگفتیم مادرتمومه دماغش تیغ کشیده بودموهاموهمه روکنده بودم همش میگفتم یاحسین ازمادرم دل کندم میخوادخداببره ببره فقط دردنکشه😭😭😭
خلاصه روزیه دکترتونستم مشهدگیرآوردم به نخاعش گازتزریق کردن یک نوع عمل سرپایی بودپول زیادیم گرفتن اماموقت دردش کم شدتادکترش اومدبردم گفت خانم مادرتون دوباره دنده های بالاترسه دنده دچارهمون مشکل قبلی شده وبایدمجددعمل بشه پلاتین بذارن بماندبیمه نداشتیم چقدهزینه سنگینی داشت چقدسخت کارکردم جورکردم مادرم دستانومی چسبیدمیگفت دخترجان توروبه علی کمکم کن توروبخاک پدرت نجاتم بده یه کاری بکن برام.پارسال همین موقع عملش کردن اماآب نخاع خارج میشدشش مرتبه عمل شددیگه بافت بدنش جوش نمیکرددوناه بستری وشش عمل سنگین هم مادرموداغون کردهم من تاسالهازیرقرضم که یکساله توعقدم نتونستم یه دست کاسه بخرم مگرخداکمکم کنه.
مادرمم باعالمی پلاتین بایددیگه زندگی کنه فقطم میتونه توفضای خونه راه بره دکترگفت اگه همون اول عمل میکردین به حرف خاله وعمه واقدس خانم و ننه کبری گوش نمیکردین حالامادرتون این حال وروزش نبودیک عمل ساده میشدوراحت.
یاس جون پیامموبراشون بذارین تاعین ماگرفتارنشن.
زیارت بین الحرمین قسمتت بشه یاس بانو
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
هفت عادت ڪوچیڪے ڪه شما رو جذاب تر میڪنه؛
👌وقتے ڪسے بهت ڪمک میڪنه
حتما ازش تشڪر ڪن .
👌نسبت به ڪوچڪترین چیزا و اتفاقات
احساس خوشے و رضایت داشته باش
👌رفاقت ها و روابطت رو
تو اولویت قرار بده .
👌با آدما عمیقه در ارتباط باش
سر حرفت بمون
زیر قولت نزن
👌جسم و بدنت رو با غذاے خوب
و مفید تغذیه ڪن
👌ارزش و شان خودت رو بدون
و چیزے ڪه لایقش هستے رو بپذیر
👌آدما رو بخاطر اشتباهاتشون ببخش
و دسترسے شون رو به زندگیت
محدود ڪن ...
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
سلام یاس جونی ببخش مزاحمت شدم من کنکور ندادم چون بابام مذهبی سر سخت بود و ما تو روستا زندگی میکردیم تو دوران دبیرستان همه معلم هامون اقا بودن و مجرد بابام دیگه نگذاشت من ادامه تحصیل بدم با این که شاگرد ممتاز استان بودم ولی تو کلاس سوم راهنمایی سر کلاس ریاضی من اصلا حوصله نداشتم معلم داشت درس میداد منم گوشه کلاسم کاریکاتور معلم بنده خدارو میکشیدم اینقد حواسم پرت بود متوجه نشده بودم معلم اومده بالا سرم کتابو برداشت گفت بچه ها به همه خوبیهای این خانم و باهوشی و محجبه بودنش باید نقاشی خوبشم اضافه کرد کم مونده بود از خجالت اب بشم امیدوارم خنده رو لباتون اومده باشه
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
سعید توی اتاقش نشسته و منتظر بود که با خوابیدن روژان و مادرش پیش وفا برگرده . دلش شور می زد . که مبا
مادر، تورو خدا این بحث بی خود و بی نتیجه رو همین جا تمومش کنین، این پنبه رو هم از گوشتون درآرین که من
با روژان ازدواج بکنم، چرا نمی خواین حرف منو قبول کنین؟ بابا، من از روژان خوشم نمیاد، درسته اون دختر خوب
و مهربونیه، دخترِ عمو رفیع هم هست، بابا و شما هم قبولش دارین همه ی این ها درست، ولی این ها که دلیل نمی
شه تا منم اون رو به عنوان همسرم قبول بکنم، من روژان رو به عنوان دخترعموم خیلی هم دوست دارم و بهش
احترام می ذارم ولی فقط توی همین حد نه چیز دیگه.
روح انگیز که از حرف های رک و بی پرده ی سعید خشمگین شده بود با عصبانیت در حالی که انگشت اشاره اش رو
به طرف سعید گرفته بود گفت:
- سعید این حرف هات رو نشنیده می گیرم، تو هم همین حاالا همه ی این چرندیاتی رو که به من گفتی رو از توی
مغزت بریز بیرون، اگه می خوای خون به پا کنی، من کاری ندارم ولی این رو بدون که قبل از هر کسی توی این
قضیه من از پا می افتم و سکته می کنم، تو که دوست نداری من بمیرم ها؟ حاالا من به جهنم، می دونی اگه پدرت از
این حرف ها بویی ببره دق می کنه، آبروش می ره، چرا داری با بچه بازی هات زندگی همه مون رو سیاه می کنی،
مگه روژان چشه؟ دختر به اون خانمی و مظلومی، نکنه یکی از این دخترای پرروی بدقیافه ی سر و زبون دار تهرانی
دلت رو برده ها؟ وای خدایا، منو بکش و راحتم کن.
سعید که به حد انفجار رسیده بود گفت:
- مادر من، چرا تهمت می زنی؟ من کی گفتم کس دیگه ای رو دوست دارم، من فقط می گم از روژان خوشم نمیاد
همین، حاالا اگه با این حرف من قراره زندگیمون سیاه بشه و آبروی چندین و چند ساله پدر بره پس بهتر که زودتر
این اتفاق بیفته چون اگه یکی دو ماه بعد از این ازدواج اجباری کارمون به طلاق بکشه خیلی بدتر آبرومون می ره و
اون وقت غیر از همه ی این بدبختی ها مهر بدنامی طلاق هم به زندگی من و روژان اضافه می شه. یعنی واقعاً شما
راضی هستین که من به زور با روژان ازدواج بکنم و توی همون اوایل ازدواج ازش جدا بشم؟ یعنی این قدر قضیه ی
ازدواج من و روژان براتون مهم و حیثیتی هستش که نمی تونین و نمی خواین یه کمی هم به آینده ی من و اون دختر
بیچاره فکر بکنین؟
روح انگیز که دیگه نمی دونست باید با چه زبونی با سعید صحبت بکنه و متقاعدش کنه نفس عمیقی کشید و دست
هاش رو روی زانوهاش گذاشت و گفت:
- نمی دونم، اصلاً نمی فهمم که چی داری می گی؟ من که حریف پدر و عموت نمی شه اگه جرأتش رو داری خودت
باهاشون صحبت بکن، اگه تونستی اونا رو راضی بکنی من از خدامه که خوشبختی و رضایت تو رو ببینم ولی به شرطی
که این خوشبختی باعث کدورت و ناراحتی و قهر خونواده ها نشه، می فهمی چی می گم سعید؟ من نمی خوام که
پدرت و عمورفیع با هم مشکل پیدا بکنن، اونا خیلی به هم وابسته ان، خودت می دونی که هیچ کس جرأت نداره
پیششون از اون یکی غیبت بکنه و پشت سرش حرف بزنه، عمورفیع پدرت رو مثل پدر خودش می دونه و بهش
احترام می ذاره پدرت هم همین طور همیشه می گه رفیع مثل پسر خودم می مونه، حاالا دیگه خودت می دونی ببین
دلت رضا می ده که رشته ی این محبت و علاقه رو پاره بکنی و باعث شکستن دل پدرت و عمورفیع بشی.
سعید کالفه و عصبی دوباره روی تخت کنار مادرش نشست و گفت:
- مادرجون، چرا این قضیه ی کوچک و خیلی ساده رو این همه بزرگش می کنی؟ مگه من چی می گم، این که دلم
می خواد همسر آینده ام رو دوست داشته باشم و خودم انتخابش بکنم جرمه، یا این که می گم از اخلاق و رفتار
ادامه دارد....
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
سلام خانمی که میگن مادرشوهرشون تو خونشون بهش میگه غذا بکش و ایشون ناراحت شدن...این نکته اخلاقی داره...تو احکام خوردن و آشامیدن رساله گفته شده که میزبان قبل از میهمان شروع به غذا خوردن کنه و بعد از میهمان دست بکشه...من به شخصه ناراحت میشم اگه میزبان غذا نخوره یا کم بخوره...یا جایی میرم صاحبخونه نمیخوره میگم خودتون هم بفرمایید میگه من خوردم شما بخورید این توهینه......مگه من میهمان برا غذا رفتم که صاحبخونه نخوره تا من بخورم...پس عزیزم ناراحت نشید من بعد قبل از بقیه غذا بکشید و شما به بقیه تعارف کنید تا به قول معروف به جونشون بشینه ❤️❤️
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
چند سال پیش همیشه فکر میکردم شبها کسی زیر تختم پنهان شده است.نزد پزشک اعصاب رفتم و مشکلم را گفتم، روانپزشک گفت: "فقط یک سال هفتهای سه روز جلسه ای 80 دلار بده و بیا تا درمانت کنم.
شش ماه بعد اون پزشک رو تو خیابان دیدم.
پرسید، "چرا نیومدی؟"
گفتم، "خُوب، جلسهای هشتاد دلار، برای یک سال خیلی زیاد بود. یه نجّار منو مجانی معالجه کرد. خوشحالم که اون پول رو پسانداز کردم و یه وانت نو خریدم."
پزشک با تعجّب گفت، "عجب! میتونم بپرسم اون نجّاره چطور تو را معالجه کرد؟"
گفتم: "به من گفت اگه پایههای تختخواب را ببُرم؛ دیگه هیچکس نمیتونه زیر تختت قایم بشه!"
برای هر تصمیم گیری شتاب نکنیم و کمی بیندیشیم!
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شوخی #زندگی_مشترک #ازدواج
خانوما شوهر نیس قدر شوهراتون بدونید😂
با حال بود😁
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88