ملکـــــــღــــه
#جدایی_مهناز_از_محمد زوزه باد و غرش رعد در نظرم رعب انگيز و زشت بود، چون آغوش پرمهری که پناهگاهم با
#جدایی_مهناز_از_محمد
يادگارهای محمد وعطر تنش توی آن موج می زد. پنج ماه بود که اتاقم طبقه پايين و کنار اتاق مادرم بودو من هيچ چيز
غیر از لباس هايم، حتی تختم را از آن جا نياورده بودم و انگار طی يک قرار ناگفته، هيچ کس هم در مورد آن اتاق هيچ چيز
نمی گفت و سراغش نمی رفت. محمدحتی دنبال کتاب هايش که آن قدر برايش اهميت داشت، هم نفرستاده بود. مثل اين بود
که توی آن اتاق، زمان با همان حال و هوای گذشته، متوقف شده بود، با وسايل محمد، خاطره هايش، کتاب هايش و لباس
هايش. و من از بی چارگی و رنج از آن اتاق فراری بودم تانبينم و به ياد نياورم. روزها باز می گذشت. سريع هم می
.گذشت
هر چه به بهمن ماه نزديک می شديم، فشار مادر و مريم هم بيش تر می شد. آن ها می خواستند مجبورم کنند به دانشگاه
بروم.بالاخره در برابر خواهش های ملتمسانه مادر تسليم شدم، راست می گفت: نمی شد که خودم را زنده به گور کنم!
شش ماه گذشته بود و من که بعد از محمد، انگار چيزی توی وجودم مرده بود، بدون روح و مثل مرده متحرک، بی هدف
روزها را به شب می کردم و هر روز صبح چشم هايم را که باز می کردم از فکر شروع يک روز بی معنا و تکراری
ديگر دلم ميخواست فرياد بزنم. برای فرار از آن تکرار پوچ و بی معنی و از فضای خانه که با رفتار امير و افسردگی
مادر و پدرم برايم مثل يک قبر شده بود، راهی دانشگاه شدم. درحالی که تمام مراحل ثبت نام را مريم مثل کسی که بچه ای
.دبستانی را راهنمايی کند،همراهم بود و انجام می داد
هنوز آن صبح سرد و برفی را که برای اولين بار به دانشگاه رفتم، به ياددارم. بدون هيچ شوقی، بی تفاوت و سرد به زور
و جبر و اکراه نه با ميل و اشتياق واميد، می رفتم که فقط رفته باشم. وارد ساختمان بزرگی شدم که سرما همه را وادار
کرده بود که قبل از شروع کلاس ها در آن اجتماع کنند. از آن همه شلوغی و هياهو جا خوردم. همه جا پر بود از صورت
.های جوان، شاد، بی تفاوت، خندان، عبوس وگهگاه غمگين و عصبی
مدتی طول می کشيد تا آدمی مثل من که انگار از دره سکوت و نيستی برگشته بود به آن هياهو عادت کند. گوشه ای
ايستاده بودم و حيران نگاه می کردم. احساس پيرزنی را داشتم که رفته مهد کودک. قلب خشکيده و خالی از اميد من چه
ربطی به اين سيل نيرو و انرژی و اميد و جوانی داشت؟
مثل اين بود که مؽزم هم همراه قلبم يخ زده بود، نمی دانستم چه بايدبگويم و چه کار بايد بکنم و فکر می کردم غير ممکن
.است با اين محيط و آدم ها خو بگيرم و قاطی بشوم. ولی اشتباه می کردم
انسان به همه چيز خو می گيرد، به همه چيز، حتی مصيبت و درد. من هم ازاين قاعده مستثنا نبودم. رفته رفته و به مرور
.عادت کردم
رفتن به دانشگاه برايم شروع زندگی دوباره بود که يواش يواش مرا از حال و هوای بی تفاوتی دور کرد و به زندگی
برگرداند. سايه شوم رفتن محمد که مثل کابوس لحظه هايم را پر کرده بود و پشتم را خم، رفته رفته توی روحم به دردی
آرام مبدل شد.اوايل فقط می رفتم که از خانه دور باشم. هيچ انگيزه ای توی وجودم برای تلاش نبود.چشم هايم می ديد ولی
.بی احساس. مجسمه ای بی روح بودم و کشيدن جسمم برايم سخت بود
ادامه دارد...
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
آدما رو بخاطر نقاط ضعفشون کنار نذارید. نقاط ضعفشون رو جبران کنید ...
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
⭐پروردگارا همان طور که شب
⭐را مایه آرامش قرار دادی
⭐قرار دلهاے بیقرار ما باش
⭐فراوانے را در زندگے ما جارے کن
⭐وجودمان را لبریز آرامش کن
⭐و شناختمان را فزونے بخش
⭐شبتون بخیر ، حال دلتون خوب🌙
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
تقویم نجومی اسلامی
✴️ جمعه 👈10 فروردین / حمل 1403
👈18 رمضان 1445 👈29 مارس 2024
🏛مناسبت های اسلامی و دینی.
🕌 آغاز بنای مسجد جمکران به دستور امام عصر عجل الله فرجه الشریف " 373 هجری".
🏴امشب : شب نوزدهم ماه مبارک رمضان و شب ضربت خوردن مولی الموحدین امیر المومنین علیه السلام.
🔵امور دینی و اسلامی.
📛 امشب شب شنبه ساعت 23:22 قمر از برج عقرب خارج می شود.
👶برای زایمان مناسب و نوزاد حالش خوب است.
🚖مسافرت: سفر همراه صدقه باشد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓امروز قمر در برج عقرب و برای امور زیر مناسب است :
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️بذر پاشی.
✳️آبیاری.
✳️انواع حفاری ها.
✳️کندن چاه و کانال و آبراه.
✳️جراحی چشم.
✳️درختکاری.
✳️از شیر گرفتن کودک.
✳️کندن دندان.
✳️و خارج ساختن خال و زگیل و چرک و دملهای چرکین نیک است.
📛ولی مسافرت و امور اساسی و زیر بنایی و ازدواج خوب نیست.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت:
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت)، باعث غم می شود.
💉حجامت
خون دادن فصد و زالو انداختن...
#خون_دادن یا حجامت ، باعث قوت بدن می شود.
✂️ ناخن گرفتن
جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕👚 دوخت و دوز
جمعه برای بریدن و دوختن، #لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود...
✴️️ وقت استخاره
در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است.
😴 تعبیر خواب...
امشب : خواب و رویایی که شب شنبه دیده شود تعبیرش از ایه ی 19 سوره مبارکه "مریم"علیها السلام است.
قال انما انا رسول ربک لاهب لک غلاما...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که فرستاده ای از جانب فرد بزرگی نزد خواب بیننده بیاید و خبرهای دلپسند و خاطر خواه به او برسد. شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
کتاب تقویم همسران صفحه 115
❇️️ ذکر روز جمعه.
اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه #یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد .
💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به #حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
🌸زندگیتون مهدوی 🌸
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
بفهم اینو نبود..بخدا که نبود. و بی توجه به نگاه سردرگمش از پشت میز بلند شدم و از تریا بیرون زدم. بخد
مسیح و داریوس نگاه مرددی به من انداختن اما سری تکون داده و خودم به سمت راست حرکت کردم. ورودی تماشاچی ها در پشتیءورودی همراه ها سمت چپ و مبارزان سمت راست بود. طبق قرار سه تقه به در زدم و بعد از چند لحظه در باز شد و چهره دکلان با اون موهای زردش مقابلم قرار گرفت. چشمش به چشمام افتاد»لبخندی زد و گفت:
Ruthless predator _
در دنیای مافیا جگوار و در دنیای مسابقات،درنده
ظالم بودم .
کسی از هویتم خبر نداشت اما خب ضرب شصتم هویتم
بود.
سری براش تکون دادم که گفت:
The fight begins in five minutes. _
.Everyone is here just for you
(مبارزه پنج دقیقه دیگه شروع ميشه. همه فقط بخاطر تو اینجان)
اهمیتی برام نداشت. لبخندی زد و از اتاقک بیرون رفت. ٍ تکونی به گردنم دادم و خودم رو برای یه فایت جدید آماده کردم. مبارزی که امروز باهاش بازی داشتم رایان هیث بود. مبارزی که بخاطر خشونت و درگیری زیاد ،اخراج شده بود. یک سادیسمی به تمام معنا بود. ذهنم شلوغ و مغزم درد می کرد. چندین روز متوالی فقط کار و کار بود و حتی فرصت نکرده بودم کمی به خودم زمان بدم. یا حتی از بهترین تفریح گاهای وگاس استفاده کنم. ذهنم درهم و برهم بود. مثل جاده ای شلوغ و پر سر و صدا...ترافیک بود و هر افکارم بوق گوش خراشی تولید می کرد. نمی تونستم با این وضعیت مبارزه کنم.من باید کاملا مغزم رو از هر چیزی پاک می کردم...باید آروم میشدم تا بتونم استراتژی خودم رو حفظ کنم. به دیوار بتونی پشت سرم تکیه دادم و چشمام رو بستم و بعد آوای ناز دار یک صدای لعنتی در تموم مغزم "مراقب خودتون باشید"! صداش در تموم پست توهای مغزم منعکس می شد و تک تک سلول هام رو آروم می کرد. صداش موج بود به ساحل وجود من...می کوبید.ویران می کرد...اما ساحل وجودیم رو آباد می کرد یک پارادوکس کوفتی بود!!!! نمی تونستم با این وضعیت به مسابقه برسم,ذهنم قدرت تحلیل نداشت. هميشه قبل از هر مسابقه ای خودم رو در بهترین حالت آرامشم نگه می داشتم اما الان به شدت درگیر و مغشوش بودم. ساکنین مغزم فقط خواهان یک چیز بودن...آرامش. و آرامش من امشب فقط با یک چیز درست می شد...صدای اون دختر, خسته از جنگ درونی تلفنم رو از جیبم بیرون کشیده و پیامی برای پارسا فرستادم. باید از ادی تشکر کرد که جایی رو انتخاب کرده که مثل هميشه آنتن وجود داره. چند لحظه بعد تلفنم زنگ خورد و بعد صدای دریایی.
_الو.
و هیاهو مغزیم به صفر رسید... سکوت شد. همهمه خوابید و ترافیک مغزم باز شد.
_الو ببخشید من با کی دارم حرف
می زنم اخه؟
موج صداش درست به نقطه آرامشم می خورد. با نت به نت صداش,گارد تدافعی بدنم پایین می اومد. کلافه شده بود.
_ چرا حرف نمیزنی قط میکنم.
_جرأت داری قطع کن بچه. چند لحظه سکوت و بعد صدای دیوانه کننده اش.
_جگواااار,
خودشه. با غرش گفتم:
_دوباره بگو,
_چی؟
با عصیان گفتم:
_دوباره بگو گفتم. با لحن درمونده ای گفت:
_چی بگم آخه؟
فریاد کشیدم:
_گفتم حرفی که اول زدیو تکرار کن. چند ثانیه مکث کرد و در آخر با صدایی که لعنت خدا بود گفت:
_جگوار,
ناز صداش به تموم وجودم دمیده شد. تیرگی ها و غضبم فروکش کرد. صداش بارون شد و به تن من بارید..تن سمی من.
_دوباره تکرارش کن. احتیاج داشتم به دوباره شنیدنش..دوباره ریلکس نفسی کشید و با دلبرانه ترین حالت ممکن گفت:
_جگوار,
تنش تموم شد. دیازپام قدرتمند صداش آرومم کرد. چشمام رو بستم و سعی کردم از پشت پلک های بسته تصورش کنم. چشمای درشتش,گرد شده و با حالتی که باعث جنون و آرامش من می شد به مقابلش خیره بود. حرفی نمی زد...,سکوت کرده و من به صدای نفس هاش گوش سپرده بودم. حرکت قفسه سینه اش و لعنت....این دخترمرگ من بود. آرامشی به وجود سمی من تزریق کرده و نفساش لالایی می شد برای تن افسار گسیخته ام. صدای هیاهو طرفدار ها رو می شنیدم. گوش تیز کردم و متوجه ورود رایان شدم. صدای هو و مسخره کردن به گوشم می رسید. اهمیت ندادم و روی نفس های اون پارادوکس گوش سپردم. وقتی صدای دکل رو شنیدم که اسمم رو گفت و صدای جیغ و فریاد به کرات رسید؛ برای آخرین بار به ریتمنفساش گوش سپرده و بعد تماس رو قطع کردم . بلوزم رو با یک حرکت از تنم بیرون کشیده و از اتاقی بیرون زدم. آرامش رو گرفته بودم. تا چشم جمعیت به منی که بی تفاوت قدم می زدم و وارد رینگ می شدم،صدای جیغ اونقدر زیاد شد که گوشم سوت کشید. صدای هوادار ها کر کننده بود. با تموم وجودشون تشویق و همراهی می کردن. نگاهی به هیچکس ننداختم و فقط چشم دوختم به چشم های به خون نشسته رایان. تکونی به خودم دادم و با یک حرکت وارد رینگ شدم. چشماش تداعی دیوانگی بود...در خون می غلطید و با سبزی چشماش پیغام مرگ برای خاکستر چشم های من می فرستاد,
ادامه دارد ...
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
زیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
28.44M
#زیارت_عاشورا
#روز_۳۴
دوستای همراه کانال طبق قرارمون چله زیارت عاشورا برای اول ظهور حضرت مهدی (عج) و بعد هر کسی هر نیتی تو دلش داره بخونه
هم به صورت صوتی هم تصویری و هم متنی پست میکنم با هر کدوم که راحتین شروع کنین.منو هم از دعای خیرتون محروم نکنین🙏❤️
به امید ظهور آقامون❤️❤️❤️
#یاس
#زیارت_عاشورا
روز۳۴
🍃🍃🍃🍃🍂🍃
💚✨زیارت عاشورا✨💚
🌺«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ، وَابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللهِ وَابْنَ ثارِهِ، وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِکَ، عَلَیْکُمْ مِنّى جَمیعاً سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ، یا اَباعَبْدِاللهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّةُ، وَجَلَّتْ وَعَظُمَتِ الْمُصیبَةُ بِکَ عَلَیْنا وَعَلى جَمیعِ اَهْلِ الاِْسْلامِ، وَجَلَّتْ وَعَظُمَتْ مُصیبَتُکَ فِى السَّمواتِ، عَلى جَمیعِ اَهْلِ السَّمواتِ، فَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَیْکُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ، وَاَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الَّتى رَتَّبَکُمُ اللهُ فیها، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً قَتَلَتْکُمْ، وَلَعَنَ اللهُ الْمُمَهِّدینَ لَهُمْ بِالتَّمْکینِ مِنْ قِتالِکُمْ، بَرِئْتُ اِلَى اللهِ وَاِلَیْکُمْ مِنْهُمْ، وَمِنْ اَشْیاعِهِمْ وَاَتْباعِهِمْ وَاَوْلِیآئِهِم، یا اَباعَبْدِاللهِ اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ، وَلَعَنَ اللهُ آلَ زِیاد وَآلَ مَرْوانَ، وَلَعَنَ اللهُ بَنى اُمَیَّةَ قاطِبَةً، وَلَعَنَ اللهُ ابْنَ مَرْجانَةَ، وَلَعَنَ اللهُ عُمَرَ بْنَ سَعْد، وَلَعَنَ اللهُ شِمْراً، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَاَلْجَمَتْ وَتَنَقَّبَتْ لِقِتالِکَ، بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى، لَقَدْ عَظُمَ مُصابى بِکَ، فَاَسْئَلُ اللهَ الَّذى اَکْرَمَ مَقامَکَ وَاَکْرَمَنى بِکَ، اَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارِکَ مَعَ اِمام مَنْصُور مِنْ اَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، اَللّـهُمَّ اجْعَلْنى عِنْدَکَ وَجیهاً بِالْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ، یا اَبا عَبْدِاللهِ، اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلى اللهِ وَاِلى رَسُولِهِ، وَاِلى اَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَاِلى فاطِمَةَ، وَاِلَى الْحَسَنِ وَاِلَیْکَ بِمُوالاتِکَ، وَبِالْبَرآئَةِ مِمَّنْ اَسَسَّ اَساسَ ذلِکَ، وَبَنى عَلَیْهِ بُنْیانَهُ، وَجَرى فى ظُلْمِهِ وَجَوْرِهِ عَلَیْکُمْ، وَعلى اَشْیاعِکُمْ، بَرِئْتُ اِلَى اللهِ وَاِلَیْکُمْ مِنْهُمْ، وَاَتَقَرَّبُ اِلَى اللهِ، ثُمَّ اِلَیْکُمْ بِمُوالاتِکُمْ وَمُوالاةِ وَلِیِّکُمْ، وَبِالْبَرآئَةِ مِنْ اَعْدآئِکُمْ وَالنّاصِبینَ لَکُمُ الْحَرْبَ، وَبِالْبَرآئَةِ مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَاَتْباعِهِمْ، اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ، وَوَلِىٌّ لِمَنْ والاکُمْ، وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداکُمْ، فَاَسْئَلُ اللهَ الَّذى اَکْرَمَنى بِمَعْرِفَتِکُمْ وَمَعْرِفَةِ اَوْلِیآئِکُمْ، وَرَزَقَنِى الْبَرآئَةَ مِنْ اَعْدآئِکُمْ، اَنْ یَجْعَلَنى مَعَکُمْ فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ، وَاَنْ یُثَبِّتَ لى عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْق فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ، وَاَسْئَلُهُ اَنْ یُبَلِّغَنِى الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَاللهِ، وَ اَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارى مَعَ اِمام هُدىً ظاهِر ناطِق بِالْحَقِّ مِنْکُمْ، وَاَسْئَلُ اللهَ بِحَقِّکُمْ وَبِالشَّاْنِ الَّذى لَکُمْ عِنْدَهُ، اَنْ یُعْطِیَنى بِمُصابى بِکُمْ اَفْضَلَ ما یُعْطى مُصاباً بِمُصیبَتِهِ، مُصیبَةً ما اَعْظَمَها وَاَعْظَمَ رَزِیَّتَها فِى الاِْسْلامِ، وَفى جَمیعِ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ، اَللّـهُمَّ اجْعَلْنى فى مَقامى هذا مِمَّنْ تَنالُهُ مِنْکَ صَلَواتٌ وَرَحْمَةٌ وَمَغْفِرَةٌ، اَللّـهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَمَماتى مَماتَ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، اَللّهُمَّ اِنَّ هذا یَوْمٌ تَبَرَّکَتْ بِهِ بَنُو اُمَیَّةَ، وَابْنُ آکِلَةِ الاَْکبادِ، اَللَّعینُ ابْنُ اللَّعینِ، عَلى لِسانِکَ وَلِسانِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، فى کُلِّ مَوْطِن وَمَوْقِف وَقَفَ فیهِ نَبِیُّکَ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، اَللّـهُمَّ الْعَنْ اَبا سُفْیانَ وَمُعوِیَةَ وَ یَزیدَ بْنَ مُعاوِیَةَ، عَلَیْهِمْ مِنْکَ اللَّعْنَةُ اَبَدَ الاْبِدینَ، وَهذا یَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِیاد وَآلُ مَرْوانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَیْنَ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِ، اَللّـهُمَّ فَضاعِفْ عَلَیْهِمُ اللَّعْنَ مِنْکَ وَالْعَذابَ، اَللّـهُمَّ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلَیْکَ فى هذَا الْیَوْمِ، وَفى مَوْقِفى هذا وَاَیّامِ حَیاتى، بِالْبَرآئَةِ مِنْهُمْ وَاللَّعْنَةِ عَلَیْهِمْ، وَبِالْمُوالاتِ لِنَبِیِّکَ وَ آلِ نَبِیِّکَ عَلَیْهِ وَعَلَیْهِمُ اَلسَّلامُ * سپس صد مرتبه مى گویى: اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِم ظَلَمَ حَقَّ
مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَآخِرَ تابِع لَهُ عَلى ذلِکَ، اَللّـهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتى جاهَدَتِ الْحُسَیْنَ، وَشایَعَتْ وَبایَعَتْ وَتابَعَتْ عَلى قَتْلِهِ، اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً * آنگاه صد مرتبه مى گویى: اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ، وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِکَ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ، وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ، وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ * سپس مى گویى: اَللّـهُمَّ خُصَّ اَنْتَ اَوَّلَ ظالِم بِاللَّعْنِ مِنّى، وَابْدَأْ بِهِ اَوَّلاً ثُمَّ الثّانِىَ وَالثّالِثَ وَالرّابِعَ، اَللّهُمَّ الْعَنْ یَزیدَ خامِساً، وَالْعَنْ عُبَیْدَ اللهِ بْنَ زِیاد وَابْنَ مَرْجانَةَ وَعُمَرَ بْنَ سَعْد وَشِمْراً، وَآلَ اَبى سُفْیانَ وَ آلَ زِیاد وَ آلَ مَرْوانَ اِلى یَوْمِ الْقِیمَةِ * آنگاه به سجده مى روى و مى گویى: اَللّهُمَّ لَکَ الْحَممْدُ حَمْدَالشّاکِرینَ لَکَ عَلى مُصابِهِمْ، اَلْحَمْدُ للهِِ عَلى عَظیمِ رَزِیَّتى،اَللّهُمَّ ارْزُقْنى شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ، وَثَبِّتْ لى قَدَمَ صِدْق عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ اَصْحابِ الْحُسَیْنِ، اَلَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ»🌺
5.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
🗓۱۴۰۳/۱/۱۰
☀️سلام صبحتون زیبا در کنار خانواده و دوستان
🌺 جمعه روز مـــــادر
🌼 جمعه روز پــــــدر
🌺 جمعه روز هـمـسـر
🌼 جمعه روز بـچه ها
🌺 جمعه روز خــانـواده ست
🌼 جمعه ی زیـبـاتون مبـارک
🌺 لــبــخـنـد بـــزن
🌼 مـهـربــان بـــــاش
🌺 امروز روز تـوست دوست مهربـان
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88