eitaa logo
ملکـــــــღــــه
14.8هزار دنبال‌کننده
15.7هزار عکس
4هزار ویدیو
7 فایل
انَّ مَعَ العُسرِیُسرا💚 اینجا دورهمی خانوماس🥰 تجربیات خاطرات و درددلاتون و سوالاتتون رو به آیدی زیر بفرستید @Yass_malake لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88 رزوتبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
است قطعا خیر است💚 @Malakeonline
داستان کوتاه امروز عصر ارسال میشه☘
هدایت شده از تبلیغات رنج کشیده ها
🔞🧟‍♀داستان ترسناک عجوزه🧟‍♀🔞 😱هییییس 🤫 ⛔️👽قدیما مادربزرگم تو روستا با داییم میرن صحرا تَره بچینن.عصر میشه،مادربزرگم که سرگرم چیدن بوده یهو به خودش میاد که هوا داره تاریک میشه.دارن میرن میبینن یه خانم مُسِن داره از شکاف تپه میاد سمتشون تعجب کردم پیرزن تو این بیابون تنها چیکار میکنه؟نمیدونم چرا وحشت کردم.دستام میلرزید👵🏿چون ما تو روستا همه همو میشناختیم ولی اون پیرزنُ ⛓... ❌❌ https://eitaa.com/joinchat/920846340C3904770e92 https://eitaa.com/joinchat/920846340C3904770e92 👻🔞ادامــــه 👉📛 🔞❌این داستان محدودیت سنی دارد
زود قضاوت نکنید به قلم (داستان واقعی است) سوم راهنمایی که بودم یک پسر لاغر اندام با دماغی بزرگ و خانواده‌ای فقیر بودیم روستا زندگی می کردیم اون موقع ها مثل امروزه روابط دختر پسر زیاد عادی نبود وقتی می فهمیدن دختر و پسری به هم علاقه دارند که هیچ نامه هم رد و بدل می کنند چه حرف هایی که پشت سرشان نمی زدند از بس شلوغ بودم اکثراً کتابهام گم میکردم یه روز که رفتم کتاب دوستم وحید رو بگیرم خواهرش زهرا در رو باز کرد صورت گرد و قد کوتاهش اونو بسیار بانمک کرده بود نمیدونم چی شد اون لحظه چه اتفاقی افتاد که از اون شب ذهنم پر شداز زهرا به بهانه‌های مختلف میرفتم خونشون اول دبیرستان که شدم یک کاغذ برداشتم و توش نوشتم زهرای عزیزم دوستت دارم به بهانه دفتر ریاضی دم در خونشون رفتم و آروم نامه رو بهش دادم میدونستم یه ریسک بزرگه شاید زهرا واکنش بدی بده ولی زهرا خندید و نامه رو سریع گرفت و قایمش کرد انقدر خوشحال شدم که نگو از اون روز هفته‌ای یک بار برایش نامه مینوشتم از خودم از احساساتم از مدرسه و حتی از برادرش وحید میگفتم یکسال بلاخره زهرا را هم برای من نامه نوشت هنوزم اولین نامش دارم تمام دوران دبیرستان با احتیاط به همدیگه نامه مینوشتیم تا این که درسم تموم شد تابستون کارگری کردم و با پولش برای زهرا کادو خریدم چیزهایی مثل دفتر خاطرات پلاک و زنجیر طلا و از این جور چیز ها تااینکه یه روز مادرش ما رو دید وفهمید قضیه چیه نتونستیم به هم نامه بدهیم با مامانم صحبت کردم بریم خواستگاری ولی چون هنوز بچه بودم و کار هم نداشتم هر کسی یه حرفی زد این وسط نامه‌نگاری‌های من و زهرا هم لو رفت و روستا پر شد از حاشیه های بد و حرفای مفت برای زهرا هنوزم اشک های زهرا وقتی از لای در خونشون نگاهم میکرد یادم نرفته بابام مرد خوبی بود پا شد با چهار تا ریش سفید فامیل خونه زهرا رفت بابای زهرا هم گفته بود چون تو روستا حرف دخترم سر زبونا افتاده با ازدواجش موافقت می کنم تا بلکه آبروم حفظ بشه بلاخره میون انبوه کینه خانواده زهرا و شماتت های خانواده خودم ازدواج کردیم درس رو ول کردم و چسبیدم به کار تو کارخانه شمش روی مشغول به کار شدم و خیلی زود با تلاش مستمر خودم پیشرفت کردم برای ارتقاء شغلی در سم ادامه دادم و لیسانس شیمی گرفتم زندگی خوبی داریم خدا به ما دوتا گل پسر داده و مدیر تولید کارخانه شدم زهرا خانه داره و در تربیت بچه ها خیلی حساسه منم تو همون کار خونه مشغولم و دو سال دیگه بازنشست میشم من حالا افتخار پدر و مادر زهرا و پدر مادر خودم هستم پیشرفت و زندگیم خیلی بهتر از بقیه است خواستم بگم عشق را قضاوت نکنیم اگر کسی عاشق شده کمکش کنیم در مسیر درست به عشقش برسه تا پیشرفت کنه عشق جرم نیست محبت الهی است. @Malakeonline
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_یک_ شنبه است قطعا خیر است💚 @Malakeonline
Afshin Moghadam - Zemestoon (320).mp3
5.88M
یه موزیک زیبا در این روز برفی زمستون تقدیم به شما ملکه ها☘❤️ پاشید با این موزیک ‌آرام کارای روزمره تون انجام بدین و کدبانوگری بکنید🙈😌 @Malakeonline
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا