*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
✅سلام اوایل زندگیمون همیشه وقتی آقایی میخواست از خونه بره بیرون منم پشت سرش میرفتم تا دم در و بیشتر اوقات منو میبوسید و میرفت.حتی وقتی خونه مادر شوهرم بودیم تا دم در میرفتم .کنار در خونه یه پرده آویزان بود پشت اون پرده همیشه منو می بوسید و میرفت سر کار. یه روز مادر شوهرم گفت پسرش (یعنی برادرشوهر کوچکترم)گفته منم یه زن اینجوری میخوام که تا دم در باهام بیاد
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
تکنیک هایی برای رفتار با کودکان
⚜اگر نمی توانید جلوی یک رفتار بد را بگیرید پس با آرامش و خونسردی با آن رودررو شوید. سعی کنید از یک لحن صدای آرام و بی تشویش و کلماتی که مثبت یا حداقل خنثی هستند استفاده کنید و به یاد داشته باشید که بیان خواسته هایتان در قالب پیشنهاد (چرا دستهایت را از الآن نمی شوری تا موقع شام راحت باشی ) بیشتر از دستور (همین الآن برو دستهایت را بشور) یا انتقاد (دست ها و صورتت واقعاً کثیف هستند!) همکاری آنان با شما را برمی انگیزد.
✅همچنین بهتر است جملات و یا عبارات خود با واژه «تو» را به عبارات و پیام هایی با واژه «من» تبدیل کنید. به جای گفتن: «تو آنقدر خسیسی که حتی حاضر نیستی اسباب بازی هایت را به دوست صمیمی ات بدهی» بگویید «من دوست دارم ببینم بچه ها اسباب بازی هایشان را با هم قسمت می کنند.» یک شیوه خوب و مؤثر دیگر استفاده از افعال مثبت به جای افعال منفی است. اگر به یک کودک سه ساله بگویید که نباید دوچرخه اش را سر راه بازی بچه های دیگر بگذارد با شما بحث خواهد کرد اما روش بهتر این است: «اگر دوچرخه ات را از سر راه برداری، بچه ها روی آن نمی افتند و دوچرخه ات خراب نمی شود.»
✅در نهایت اطمینان حاصل کنید که کلمات و جملات شما طوری برداشت نشوند که کودک حس کند او را دوست ندارید. به عنوان مثال به جای گفتن «من این رفتار تو را نمی توانم تحمل کنم.» بگویید «دوست ندارم که تو در فروشگاه همه قفسه ها را به هم بریزی». این جواب به کودک نشان خواهد داد که شما از کدام رفتار او (برداشتن جنس از قفسه ها و به هم ریختن آنها) راضی نیستید و خود او را دوست دارید.
🍃🍃🍃🌼🍃
*
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 خاطرات عقد و عروسی... 🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#عروسی_من
#خاطره_اعضا
من از روز خواستگاری چندتا خاطره ی جالب داشتم که خواستم بگم
✅منو اقایی چندسال همدیگه رو دوست داشتیم و طول کشید بهم برسیم😅😅 اولین بار برا خواستگاری مادرشوهرو پدرشوهرم اومدن ولی دفعه بعد که حدود 3ماه بعدش بود (البته این سه ماه اسم اقایی رو من بود ولی بدون هیچ نشونی کل شهرمون خبردارشده بودن) پدرشوهر و مادرشوهر و خود شوهری اومدن اولی اینکه خانواده شوهرم شیرینی فروشی داشتن اقامون به من گفت من خودم شیرینی رو میبندم میارم برات یه چیزی گذاشتم تو جعبه حواست باشه خودت باز کنی جعبه رو گفتم چشم اومدن با اینکه دفعه اولش بود خانواده مو میدید جلو همشون شیرینی رو اورد داد دستم چشمک زد منم به روی خودم نیاوردم بی خیال رفتم زود جعبه رو باز کردم دیدم یه دفتره باز کردم دیدم توش برام کلی شعر نوشته بود (اخه قبل ازدواج یه دستی برقلم داشتن و شعر میگفتن ولی حالا که به مراد رسیدن ذوق شعرشون کور شده😂😂😂) 🍀دومی اینکه اقایی چون کارشون تو شهر دیگه ای بود و حدود 14 ساعت دورتر و با رفیقا خونه مجردی داشتن شب قبل اینکه بخواد بیاد شهرمون پشه تو خونه زیاد میشه اقا خوابش نمیبره پامیشه کل اَفکَنو خالی میکنه تو خونه و تاصبح بیدار میمونه و کلی حساسیتو سرفه حالا میان خونه ما برا خواستگاری بس که سرفه کرد دلم داشت میترکید یه بار براش شربت بردم خوب نشد اب بردم خوب نشد چای بردم خوب نشد ابجوش بردم خوب نشد یعنی یه وضعی بود روی پیش میز. پراز استکان و لیوان بود.
🍀سومی هم اینکه شب بعد خواستگاری و اینا که میخواستن خانواده شوهری برن خونشون پدرشوهرم و شوهرم سوار ماشین میشن پدر شوهرم که صدای بسته شدن در ماشینو میشنون حرکت میکنن و بعد شوهرم میگه مامان سوار نشده و وامیسن 🤦♀مادرشوهرمو جاگذاشته بودن دم درخونه ما😂😂 چون هرسه خاطره مال شب خواستگاریم بود یه جا فرستادم ممنون که خوندین. یاس جونی ندیده خیلی دوست دارم
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
20.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#کتلت
این کتلت گوشت رو تا امتحانش نکنی متوجه فرقش با بقیه ی کتلتا نمیشی 😍 یبار درستش کن بعد ببین چه مزه خوشمزه ایی داره
مواد لازم: 👇👇
گوشت چرخ کرده ۴٠٠ گرم
سیب زمینی ۱ عدد بزرگ
پیاز ۱ عدد بزرگ
قارچ ۳ عدد
فلفل دلمه ای نصف
پودرسوخاری ۲ قاشق غ
تخم مرغ ۱ عدد
ادویه: نمک، فلفل سیاه، آویشن، زردچوبه، پاپریکا، پودر تخم گشنیز و پودرسیر
همه ی مواد رو رنده ی ریز میکنیم، بعد گوشت، پودرسوخاری، تخم مرغ و ادویه ها رو هم اضافه میکنیم👌 یکم ورز میدیم ویک ساعت میزاریم یخچال بعد در روغن داغ سرخ میکنیم😊
برای سس کتلت ابتدا پیاز نگینی رو تفت میدیم وقتی سبک شد نمک و زردچوبه میزنیم، حالا پوره ی گوجه رو اضافه میکنیم بعد از چند دقیقه آماده ست🤗
نوش جان عزیزای دلم 💞🥰
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#حلقه_ازدواج_من
سلام یاس جااان
نیلوفرم ما اهل افغانستانیم ، ممنون بابت کانال بی نظیرت. نوشتم که بدونی خیرت به ما هم میرسه انشالله خدا خیرت بده
داستان انگشتر نشون من اینکه من و آقاییم ۲ سال با هم دوست بودیم بعد ۲ سال عروسی دختر عموی آقام بود توی شهر ما آخه آقامون یه شهر دیگه هستن من یک شهر دیگه، آقام خودش میره عجله یی یک انگشتر میخره میاره میده ب مامانش که اومدن شهر ما بیان خواستگاری و حتما نشون کنن،خلاصه اومدن و خواستگاری و...... انگشترو ک دادن دستم اونقدر بزرگ بود اندازه شصت پاااااام😂😂😂
سال بعدش خودش امد و خانوادش برای عقد رفتیم حلقه بخریم و البته اون انگشتر بزرگم عوض کردیم و یک حلقه من انتخاب کردم دوتایی بود خییییلی ناز بود ولی گرون در میامد آقا نداشت
بعد یک حلقه خیلی ناز خودش انتخاب کرد گفت مطمئن باش بعدا اینو بیشتر خوشت میاد ولی من چشمم قبلی رو گرفته بود ولی الان بعد از ۶سال عاشق حلقمم خیلی نااااازه
ممنون که خاطره منم خوندین دوستتون دارم
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
#آرامش -پناه,بابا رو ببین,به اخماش توجه نکن,فقط ببینش و رفع دلتنگی کن. قصد داشت من رو نابود کنه؟
#آرامش
سری تکون داد و خیلی آروم دستی به لبش کشید و سعی کرد لبخندش رو کنترل کنه که حضور رییس باعث شد هر سه تامون آماده باش قرار بگیریم. حتی با تیپ اسپرت هم ذره ای از جذابیتش کاسته نمیشد. جگوار در هر شرایطی جگوار بود! نگاهی به ما کرد و من با لبخند گفتم: -بریم رییس؟ کلافه دستی به موهاش کشید و گفت:
-یکم صبر کنید. قراره یکی بهمون
اضافه بشه.
گیج نگاهش کردم اما خب هیچکس حق سوال پرسیدن از جگوار رو نداشت. بنابراین خودم رو به اون سایه نزدیک کردم,فشاری به بازوش دادم و گفتم:
-باز از تیم خزت یکی قراره بیاد؟ سر بلند کرد و نگاه تمسخر آمیزی حواله
ام کرد که با غیظ گفتم:
-ببین چی میگم من دیوونم,میزنم یه بلایی سرت میارم که تا آخر عمرت سایه بودن که هیچ. حتی قدرت چیز کردن رو ازت بگیرم پس مثل آدم دهن باز کن بگو کی قراره بیاد. لبخندش مثل یک فحش ناموسی بود و اگه میشد میخواستم سرم از تنش جدا کنم.
-جدا؟پس شاید بتونی فکری برای
یبوستم بکنی؟
ببینم,داشت منو مسخره میکرد؟ دهن باز کرده تا جد و آبادش رو از یبوست خارج کنم که صدای "سلام رفقا" آشنایی باعث شد به عقب برگردم ولی با دیدن دو فردی که مقابلم ایستاده بودن,متحیر باقی موندم. کاوه مثل این ای جی احمق بی تفاوت بود اما آرامش لبخند زیبایی زد,کت چرم مشکی جلو بازش رو تکونی داد و گفت:
-بابت تاخیر معذرت میخوام. تا پرستار پناه بیاد. مجبور شدم بمونم.
تیپ اسپرت مشکیش بی نهایت جذاب ترش کرده بود. مثل یک زن قهرمان قدم بر میداشت,نزدیک رییس قرار گرفت و با احترام گفت:
-عذر تقصیر رییس.
قضیه چی بود؟ رییس کلافه نگاهش کرد و با لحن عاصی ای گفت:
-اینم همکار جدیدمون.
بی اختیار خنده ام گرفت. چفت هم ایستاده و با نگاه خاصی بهم خیره بودن...لعنتی خودش بود!!! این دختراین زن قدرتمند و جدی و مادر فداکار لایق ملکه بودن قصر جگوار بود. زنی که,ملکه شاه نشین بود!!
**آرامش
-حرص نخور, نگاهم نکرد و با دقت رانندگی میکرد که با خوشحالی گفتم:
-وای یه ذوقی دارم که نگو. اولین باره دوتایی میریم یه کار خفن انجام بدیم. دنده رو جابجا کرد و غرید:
-فقط دهنتو ببند آرامش.
مستانه قهقه زدم و گفتم:
-بابا چرا سختش میکنی؟خودتم میدونی که حضور من نیاز بود. وقتی خرخر کرد,سکوت کردم. چند روز پیش متوجه شده بودم که همایون یک رفتار های مشکوکی داره. پیگیر شدم و متوجه شدم یک سری مدارک خیلی سری و محرمانه رو امروز قراره به دست کسی برسونه. اطلاعات دقیقی نداشتیم,نمی دونستیم اون اطلاعات کجاست و به دست کی قراره برسه اما هر چی بود اونقدر مهم بود که همایون و داریوس شخصا برای انجام این کار رفته بودن. کاوه دیشب ردیابی در گوشی داریوس به جا گذاشته بود و توسط اون ردیاب سعی می کردیم به اون ها برسیم. دقیقا یک خیابون از ما بالاتر بودن و ما از طریق جی پی اس دنبالشون بودیم. من و حامی در ماشین حامی و اون چهار نفر,در پشت سرمون با فاصله مشخصی حرکت میکردن. شیطنتم گل کرده و با شرارت گفتم:
_خیلی سکوته,میدونی به چی فکر می کنم؟ سکوت,پاسخم شد که من به در ماشین تکیه دادم و سمتش چرخیدم و گفتم:
-خب به این فکر می کنم داخل ماشین ميشه چه فانتزی هایی پیاده کرد! سفت شدن عضلاتش رو دیدم و با تغییر گفت:
-خیلی بد تنت میخواره آرامش.
نخودی خندیدم و تایید کردم:
-خیلی بد. دست روی لبم کشیدم و با طنازی گفتم:
.... همون طور که با یک دستش رانندگی می کرد گفت:
-خب,فانتزی میخوای نه؟
کشیدگی هر لحظه بیشتر می شد و من واقعا داشتم غرق می شدم. لب هام رو بین دندونم کشیدم و با نفس بلندی گفتم:
-آره. سمتم متمایل شدوحشیانه دستش دراز شد بین مشتش گرفت و سمت خودش کشید. به تندی سمتش کشیده شدم و وقتی نزدیکش قرار گرفتم,حسگر های رون هام فعال شد و من رو آنچنان لذت و قلقلک در بر گرفت که با خنده و لذت,پیچ و تاب خوردم و گفتم: -حامی..حامی تمومش کن. تموم تنم به قلقلک افتاده بود و با خنده و نیاز گفتم:
-حااامی باشه,فقط تمومش کن. ویبره تند تر شد و فشار و کشیدگی که به بالاتنه ام وارد میشدجنون انگیز شد. تند دست دراز کرده و خواستم از روی شلوار حسگر های لعنتی رو از پام جدا کنم که پای راستم رو بلند کرد و روی داشبور گذاشت و من با عجز و نیاز ای کردم که با بر آشفتگی گفت: -که ذهن من رو بهم میریزی آره؟
دست هام رو روی دستش گذاشتم و با خنده و التماس گفتم:
-باشه ببخشید,تورو خدا تمومش کن.
که خشمگینانه گفت:
-هیسسس,ناله نمیکنی. ناله نمیکی آرامش.
سریع دست روی دهنم گذاشته و تند تند سری تکون دادم.
ادامه دارد ...
❤️❤️
زیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
28.44M
#زیارت_عاشورا
#علی_فانی
⏰کمتر از دوازده دقیقه ___#روز_۲۶
خواهرا چله زیارت عاشورا رو فراموش نکنید
چله زیارت عاشورا،
دوستان من آخر شب انتخاب کردم چون این موقع همه خونه هستن و معمولا دیگه کارای روزمرشون تموم شده هر روز هم صوتی با صدای زیبای آقای فانی و هم تصویری براتون میفرستم با هر کدوم که راحتترین ادامه بدین
التماس دعا🤲🏻
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
💚✨زیارت عاشورا✨💚
🌺«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ، وَابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللهِ وَابْنَ ثارِهِ، وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِکَ، عَلَیْکُمْ مِنّى جَمیعاً سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ، یا اَباعَبْدِاللهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّةُ، وَجَلَّتْ وَعَظُمَتِ الْمُصیبَةُ بِکَ عَلَیْنا وَعَلى جَمیعِ اَهْلِ الاِْسْلامِ، وَجَلَّتْ وَعَظُمَتْ مُصیبَتُکَ فِى السَّمواتِ، عَلى جَمیعِ اَهْلِ السَّمواتِ، فَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَیْکُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ، وَاَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الَّتى رَتَّبَکُمُ اللهُ فیها، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً قَتَلَتْکُمْ، وَلَعَنَ اللهُ الْمُمَهِّدینَ لَهُمْ بِالتَّمْکینِ مِنْ قِتالِکُمْ، بَرِئْتُ اِلَى اللهِ وَاِلَیْکُمْ مِنْهُمْ، وَمِنْ اَشْیاعِهِمْ وَاَتْباعِهِمْ وَاَوْلِیآئِهِم، یا اَباعَبْدِاللهِ اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ، وَلَعَنَ اللهُ آلَ زِیاد وَآلَ مَرْوانَ، وَلَعَنَ اللهُ بَنى اُمَیَّةَ قاطِبَةً، وَلَعَنَ اللهُ ابْنَ مَرْجانَةَ، وَلَعَنَ اللهُ عُمَرَ بْنَ سَعْد، وَلَعَنَ اللهُ شِمْراً، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَاَلْجَمَتْ وَتَنَقَّبَتْ لِقِتالِکَ، بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى، لَقَدْ عَظُمَ مُصابى بِکَ، فَاَسْئَلُ اللهَ الَّذى اَکْرَمَ مَقامَکَ وَاَکْرَمَنى بِکَ، اَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارِکَ مَعَ اِمام مَنْصُور مِنْ اَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، اَللّـهُمَّ اجْعَلْنى عِنْدَکَ وَجیهاً بِالْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ، یا اَبا عَبْدِاللهِ، اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلى اللهِ وَاِلى رَسُولِهِ، وَاِلى اَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَاِلى فاطِمَةَ، وَاِلَى الْحَسَنِ وَاِلَیْکَ بِمُوالاتِکَ، وَبِالْبَرآئَةِ مِمَّنْ اَسَسَّ اَساسَ ذلِکَ، وَبَنى عَلَیْهِ بُنْیانَهُ، وَجَرى فى ظُلْمِهِ وَجَوْرِهِ عَلَیْکُمْ، وَعلى اَشْیاعِکُمْ، بَرِئْتُ اِلَى اللهِ وَاِلَیْکُمْ مِنْهُمْ، وَاَتَقَرَّبُ اِلَى اللهِ، ثُمَّ اِلَیْکُمْ بِمُوالاتِکُمْ وَمُوالاةِ وَلِیِّکُمْ، وَبِالْبَرآئَةِ مِنْ اَعْدآئِکُمْ وَالنّاصِبینَ لَکُمُ الْحَرْبَ، وَبِالْبَرآئَةِ مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَاَتْباعِهِمْ، اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ، وَوَلِىٌّ لِمَنْ والاکُمْ، وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداکُمْ، فَاَسْئَلُ اللهَ الَّذى اَکْرَمَنى بِمَعْرِفَتِکُمْ وَمَعْرِفَةِ اَوْلِیآئِکُمْ، وَرَزَقَنِى الْبَرآئَةَ مِنْ اَعْدآئِکُمْ، اَنْ یَجْعَلَنى مَعَکُمْ فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ، وَاَنْ یُثَبِّتَ لى عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْق فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ، وَاَسْئَلُهُ اَنْ یُبَلِّغَنِى الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَاللهِ، وَ اَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارى مَعَ اِمام هُدىً ظاهِر ناطِق بِالْحَقِّ مِنْکُمْ، وَاَسْئَلُ اللهَ بِحَقِّکُمْ وَبِالشَّاْنِ الَّذى لَکُمْ عِنْدَهُ، اَنْ یُعْطِیَنى بِمُصابى بِکُمْ اَفْضَلَ ما یُعْطى مُصاباً بِمُصیبَتِهِ، مُصیبَةً ما اَعْظَمَها وَاَعْظَمَ رَزِیَّتَها فِى الاِْسْلامِ، وَفى جَمیعِ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ، اَللّـهُمَّ اجْعَلْنى فى مَقامى هذا مِمَّنْ تَنالُهُ مِنْکَ صَلَواتٌ وَرَحْمَةٌ وَمَغْفِرَةٌ، اَللّـهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَمَماتى مَماتَ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، اَللّهُمَّ اِنَّ هذا یَوْمٌ تَبَرَّکَتْ بِهِ بَنُو اُمَیَّةَ، وَابْنُ آکِلَةِ الاَْکبادِ، اَللَّعینُ ابْنُ اللَّعینِ، عَلى لِسانِکَ وَلِسانِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، فى کُلِّ مَوْطِن وَمَوْقِف وَقَفَ فیهِ نَبِیُّکَ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، اَللّـهُمَّ الْعَنْ اَبا سُفْیانَ وَمُعوِیَةَ وَ یَزیدَ بْنَ مُعاوِیَةَ، عَلَیْهِمْ مِنْکَ اللَّعْنَةُ اَبَدَ الاْبِدینَ، وَهذا یَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِیاد وَآلُ مَرْوانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَیْنَ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِ، اَللّـهُمَّ فَضاعِفْ عَلَیْهِمُ اللَّعْنَ مِنْکَ وَالْعَذابَ، اَللّـهُمَّ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلَیْکَ فى هذَا الْیَوْمِ، وَفى مَوْقِفى هذا وَاَیّامِ حَیاتى، بِالْبَرآئَةِ مِنْهُمْ وَاللَّعْنَةِ عَلَیْهِمْ، وَبِالْمُوالاتِ لِنَبِیِّکَ وَ آلِ نَبِیِّکَ عَلَیْهِ وَعَلَیْهِمُ اَلسَّلامُ * سپس صد مرتبه مى گویى: اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِم ظَلَمَ حَقَّ
مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَآخِرَ تابِع لَهُ عَلى ذلِکَ، اَللّـهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتى جاهَدَتِ الْحُسَیْنَ، وَشایَعَتْ وَبایَعَتْ وَتابَعَتْ عَلى قَتْلِهِ، اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً * آنگاه صد مرتبه مى گویى: اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ، وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِکَ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ، وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ، وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ * سپس مى گویى: اَللّـهُمَّ خُصَّ اَنْتَ اَوَّلَ ظالِم بِاللَّعْنِ مِنّى، وَابْدَأْ بِهِ اَوَّلاً ثُمَّ الثّانِىَ وَالثّالِثَ وَالرّابِعَ، اَللّهُمَّ الْعَنْ یَزیدَ خامِساً، وَالْعَنْ عُبَیْدَ اللهِ بْنَ زِیاد وَابْنَ مَرْجانَةَ وَعُمَرَ بْنَ سَعْد وَشِمْراً، وَآلَ اَبى سُفْیانَ وَ آلَ زِیاد وَ آلَ مَرْوانَ اِلى یَوْمِ الْقِیمَةِ * آنگاه به سجده مى روى و مى گویى: اَللّهُمَّ لَکَ الْحَممْدُ حَمْدَالشّاکِرینَ لَکَ عَلى مُصابِهِمْ، اَلْحَمْدُ للهِِ عَلى عَظیمِ رَزِیَّتى،اَللّهُمَّ ارْزُقْنى شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ، وَثَبِّتْ لى قَدَمَ صِدْق عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ اَصْحابِ الْحُسَیْنِ، اَلَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ»🌺
📆 تقویم اسلامی نجومی دوشنبه
۲۲ مرداد ۱۴۰۳ هجری شمسی
۷ صفر ۱۴۴۶ هجری قمری
۱۲ اوت ۲۰۲۴ میلادی
🗓 روزشمار:
▪️13 روز تا اربعین حسینی
🌸 اذکار دوشنبه :
- یا قاضی الحاجات(100 مرتبه)
- سُبحانَ اللهِ و الحَمدُللهِ(1000 مرتبه)
- یا لَطیف (129 مرتبه) برای کثرت مال
🌸 امروز برای امور زیر نیک است:
🔹خرید باغ و مزرعه
🔹کشاورزی
🔹بذر افشانی
🔹آبیاری
🔹کندن چاه و حفریات
🔹از شیر گرفتن کودک
🔹جراحی چشم
🔹کشیدن دندان و پر کردن آن
🔹خارج کردن خال، زگیل، میخچه و هر زائدی
❌ امور اساسی و زیر بنایی و ازدواج را نشاید.
🚙 مسافرت شدیدا مکروه است.
👧 نوزاد ستاره اقبال سبکی دارد و زندگی با برکت و خوبی خواهد داشت.
👩❤️👨 مباشرت
امشب: از مباشرت به قصد فرزند آوری اجتناب گردد.
💇♂ طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) موجب دولت می شود.
💉 #خون_دادن یا #حجامت#فصد#زالو انداختن در این روز، از ماه قمری موجب مرگ ناگهانی است.
✂️ دوشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز خوب است، حافظ، قاری قرآن و نویسنده شود.
👕 دوخت و دوز و خریدن لباس مایه برکت است.
🚫 #نوره_کشیدن (رفع موهای بدن با نوره) به طور کلی از اول تا نیمه ماه که جرم ماه در حال بزرگ شدن است مضر است.
✴️️ وقت #استخاره در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن )
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
میگویند گاهی تنها یک دعای از ته دل،
کافیست تا همه چیز عوض شود...
نمیدانم چه میخواهی،
از خدا برایت می خواهم،
هرآنچه در دلت ،می خواهی ....
✨شبتون بخیر✨
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 أَيْنَمَا تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ ۗ وَإِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هَٰذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۖ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هَٰذِهِ مِنْ عِنْدِكَ ۚ قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۖ فَمَالِ هَٰؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثًا ﴿۷۸﴾
🔸 هر کجا باشید اگر چه در کاخهای بسیار محکم، شما را مرگ فرا رسد. و آنان را اگر خوشی و نعمتی فرا رسد گویند: این از جانب خداست، و اگر زحمتی پیش آید گویند: این از جانب توست! بگو: همه از جانب خدا است. چرا این قوم (جاهل) از فهم هر سخن دورند؟!
💭 سوره: نساء
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
✨﷽✨الهی به امیدتو
روزمان را معطر می کنیم
نفسمان را خوشبو می کنیم
به ذکر صلوات بر
حضرت محمد(ص)
و خاندان مطهرش
برای امروزتون برکتی عظیم
و معجزه های خدایی آرزومندم
🌸 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ
🌸 وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُم
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
ﺭﻭﺯﯼ ﺳﻮﺭﺍﺧﯽ ﮐﻮﭼﮏ ﺩﺭ ﯾﮏ ﭘﯿﻠﻪ ﻇﺎﻫﺮ ﺷﺪ . ﺷﺨﺼﯽ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﺳﺎﻋﺖ ﻫﺎ ﺗﻘﻼﯼ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻥ ﺍﺯ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﮐﻮﭼﮏ ﭘﯿﻠﻪ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﮐﺮﺩ .
ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺗﻘﻼﯼ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺭﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﺗﻼﺷﺶ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﻫﺪ . ﺁﻥ ﺷﺨﺺ ﻣﺼﻤﻢ ﺷﺪ ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺑﺮﺵ ﻗﯿﭽﯽ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﮐﻮﭼﮏ ﭘﯿﻠﻪ ﺭﺍ ﮔﺸﺎﺩ ﮐﺮﺩ .
ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﺍﺯ ﭘﯿﻠﻪ ﺍﺵ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ ﺍﻣﺎ ﺟﺜﻪ ﺍﺵ ﺿﻌﯿﻒ ﻭ ﺑﺎﻝ ﻫﺎﯾﺶ ﭼﺮﻭﮐﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ . ﺁﻥ ﺷﺨﺺ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﺷﺎﯼ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ . ﺍﻭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﭘﺮ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﮔﺸﻮﺩﻩ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺟﺜﻪ ﺍﻭ ﻣﺤﺎﻓﻈﺖ ﮐﻨﺪ . ﺍﻣﺎ ﭼﻨﯿﻦ ﻧﺸﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﺷﺪ ﻫﻤﻪ ﻋﻤﺮ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﺨﺰﺩ ﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺎ ﺑﺎﻝﻫﺎﯾﺶ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﻨﺪ . ﺁﻥ ﺷﺨﺺ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﺤﺪﻭﺩﯾﺖ ﭘﯿﻠﻪ ﻭ ﺗﻘﻼ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﺭﯾﺰ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﻣﺎﯾﻌﯽ ﺍﺯ ﺑﺪﻧﺶ ﺗﺮﺷﺢ ﺷﻮﺩ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺧﺮﻭﺝ ﺍﺯ ﭘﯿﻠﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺩﻫﺪ .
ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻓﻘﻂ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﺗﻘﻼ ﺩﺍﺭﯾﻢ . ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﻘﺮﺭ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﻓﻠﺞ ﻣﯽ ﺷﺪﯾﻢ، ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﺎﻓﯽ ﻗﻮﯼ ﻧﻤﯽ ﺷﺪﯾﻢ ﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﻨﯿﻢ.
#ریچارد_باخ
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
24.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•••••====✨🦋💙🦋✨====•••••
🎥 پاکسازی منزل
حتما گوش کنید👌
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
#رسوایی . صبح با سردرد از خواب چشم باز کردم . از دیروز بعد از ظهر خوابیده بودم اما تمام وجودم هن
#رسوایی
خانم ها برای کمک به پختن نذری، در خانه ی همسایه ی روبه رویی رفته بودند و
سمیرا و علی نیز به شهر بازگشته بودند تا ماهان را به یک متخصص نشان دهند .
بجز مهسا و ساسان، آقا بهروز نیز در خانه بود و این منی را که به آن سوی سالن نگاه
نکرده بودم، ندیدم. غذای من در آوردی مهسا که حاوی سیب زمینی، چرخ کرده، فلفل
دلمه و بادمجان و گوجه و چندین نوع ادویه بود را بعد از یک ساعت پخت و پز برای
ناهار سر سفره گذاشتیم. آقا بهروز از همان فاصله گرسنه نبودنش را اعلام کرد. ساسان
به همراه سامانی که تازه از راه رسیده بود دو طرف سفره نشستند و مهسا نیز کنار من
جایی برای خودش باز کرد .
همگی با سوظن به غذا چشم دوخته بودیم که صدای خنده ی سامان به هوا رفت .
-مهساجان فکر کنم بهتره یکی از خود گذشتگی یه لقمه بخوره، این غذا ظاهرش منو
ترسونده...
اخم های مهسا در هم رفت.
-چشه اونوقت؟
به جای سامان، ساسان پاسخ داد .
-این غذاس درست کردی؟ من بمیرمم لب به این نمی زنم شماها هم نخورید از من
گفتن بود .
گفت و از پا ی سفره بلند شد. سامان چشمکی به مهسا زد .
-اونو ولش کن چرت و پرت میگه خودم همشو می خورم؛ اصلاً حالا که فکر می کنم ظاهرش همچینم بد نیست...
میان خنده ها و ادا اصول های مهسا و سامان غذایمان را خوردیم. غذایی که جدا از
طعم نامفهومش، کمی نیز شور شده بود .
دومین لیوان چای را از قوری پر کردم و نبات درونش انداختم .
سامان بیچاره با دل درد دست و پنجه نرم می کرد و حال من بهتر او از نبود .
فهیمه خانم طرف دار مهسا بود و میگفت غذا مشکلی نداشته و توران خانم و کبری
خانم نیز می خندیدند .
ساسان هم طبق عادت بدش همه را به سخره گرفته بود و حرف هایش مهسا را آزرده
بود، این میان مانند همیشه من ساکت بودم. خبری از عمران نبود و کسی هم نمی
گفت کجا است و چه می کند .
نه این که دلتنگش باشم نه، فقط آن حسی که در وجودم وول می خورد تا جایش را
بداند چشم به راهم گذاشته بود .
ساعت از چهارعصر گذشته بود که سمیرا و علی آمدند. ماهان بخاطر تغییر آب و هوا و
حساسیت فصلی بهانه گیری می کرد و حالا با کمی دارو آرام گرفته بود .
توران خانم بالاخره دوام نیاورد و رو به علی کرد .
-پسرم زنگ بزن ببین عمران کجا مونده، از صبح زود رفته ...
علی باخستگی روی مبل نشست.
-حاج خانم بچه دو ساله که نیست، میاد خودش توران خانم، ماهان را از آغوش علی گرفت و کمی صدایش را بالاتر برد تا به گوش منی
که کنار مهسا نشسته بودم و در تلفن همراهش مشغول تماشای کلیپی بودم، برساند.
-بچم کل دیشب و رو همین مبل تا صبح نشسته اولم صبحم هر چی گفتم بیا یه
چیزی بخور گوش نداد، گذاشت رفت بیرون. معلوم نیست چی به سر پسرم داره در
میاره که خواب و خوراک نمونده براش...
سمیرا شربتی که دکتر برای ماهان داده بود را با لیوانی آب روی میز گذاشت .
-مامان، عمران خودش باعث کاراشه لطفاً پشتشو نگیرید .
فهیمه خانم نیز دخالت کرد .
-آره توران جان، تو این مورد منم موافق اینم که عمران مقصره، اون خیلی پرخاشگر و
عصبیه بهتره باهاش صحبت کنید این طریقه ی زندگی نیست.
توران خانم در جبهه اش تنها مانده بود اما غرور نمی گذاشت که قبول کند پسرش
مشکل دارد و من نمی توانم آزاری به او برسانم. آقا بهروز تلویزیون را خاموش کرد و با
قدم هایی آرام به سوی جمع آمد .
-چی شده زنداداش؟
داغ دل این زن همیشه ی خدا تر و تازه بود .
میان گریه های ماهان بخاطر تلخی شربت، صدایش را بالا برد .
-والا خان داداش من نمی دونم بهتره از این لقمه ای که برای پسرم گرفتید بپرسید .
طعنه ی کلامش همه را متعجب کرد اما آقا بهروز خونسرد بود کنار علی نشست و تسبیح در دستش چرخاند .
-من مقصر دیونگی های عمرانم زنداداش یا بهار؟
توران خانم پشت چشمی نازک کرد .
-شما نه . اما این دختره رو شما گذاشتید تو دامن ما، این دختره مقصره .
کبری خانم بی حرف با لبخندی که عضو همیشگی اش چهره اش بود این نزاع را
تماشا می کرد. خودش را در بحث شرکت نمی داد که مبادا دلخوریی پیش نیاید .
آقا بهروز دستی میان محاسنش کشید و کمرش را به پشتی مبل تکیه داد، دیگر
آرامش و خونسردی ثانیه های قبل را نداشت
به قلم پاک #حدیث
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
قدر مادراتون رو بدونید....
یاس جونم دلم خیلی گرفته
دلم مادرم را می خواد خنده هاش نگرانیهاش دوست داشتناش بخدا قدر مادراتون را بدونید دلم برای مادرم خونه دلم خیلی مادرمو می خواد مامانم با دل داغ دیده از دنیا رفت چه سختی ها که نکشید حالم بده چقدر بی مادری سخته چه طور روز مادر را تحمل کنم اگه امکان داره براش یه صلوات بفرستید حرف آخرم قدر بدونید بی مادری سخته سخت😭
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
21.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
سوپ جو رستورانی🤩
مواد لازم :
پیاز ۱ عدد
زردچوبه
رب ۲ ق غ
هویج ۲ عدد
جو ۱ پ
جو پرک ۱/۴ پ
نصف سینه مرغ
زردچوبه
گشنیز
جعفری
آویشن
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#تجربه_زندگی_مشترک_اعضا
سلام یاس خانم خیلی عزیزی.منم یه خانم خانه دارم با ۳۵سال زندگی درکنارهمسرم توی این چند سال ازش درخواست پول توجیبی میکردم برای خودم ولی همیشه میگفت چیزی اضافه نمیاد از حقوق که بدم به شماالان چند ماهی هست که سفت و سخت باهاش برخورد کردم وماهی۲۰۰میریزه به کارتم ولی گاهی وقتا مقاومت میکنهکاش از اول زندگی سخت میگرفتم الان یه نوه دارم.هیچی آزمودم ندارم
#پس_انداز
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 حلالشون نمیکنم... 🍃🍃🍂🍃
🍃🍃🍃🍃🍂🍃
منکه ازشون اصلاراضی نیستم امیدوارم خدای منم راضی نباشه....
سلام خدمت گلبرگ عزیزم وهمه عزیزان گروه اینقدداستاناروودرددلها رومیخونم
که دوست دارم گریه کنم اینقد به مادرشوهرم اوخانواده شوهرم احترامزیادی گذاشتم
که اندازه نداشت ولی الان دوسالی هست بایکی
ازخواهرشوهروبرادرشوهرومادرشوهرم قطع رابطه کردم و
باهاشون حرف نمیزنم اینقدازدروغاشون ودوروبودنشون دلم بدرداومده که به خانوادمسپردم
اگه مردم حلالتون نمیکنم اگه بزارین اینابیان تومراسم فاتحه م واگه هم بمیرن
نمیرم سرجنازشون به شوهرمم گفتم چون خیلیحق روناحق کردن
وازخداواوندنیا ترسی ندارن که براخودشون میشینن پشت سرمن بدگویی ودروغ گفتن
منکه ازشون اصلاراضی نیستم امیدوارم خدای منم راضی نباشه
دلم خیلی ازشون بدرداومده وشکسته بیست ودوساله عروسشونم خداشاهده
هیچ ازدودان عقدم تااالان یروز خوش ندیدم هرچه محبت کردم
بشون شدوظیفه م وحرف شنیدم هرچه تلاش کردم خودموبشون چسبوندم
نشدکه نشدمنم دیگه بریدم ازشون خطاب به بعضی ازخواهرا مبگم هستن
مادرشوهرایی که خوب هستن دیدم ولی خدانگذره ازاون بداشون که یکیش مال من
هست فقط میگم خدا اون بالانشستی خودت میبینی که چقد دردتودلم هست
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88