ملکـــــــღــــه
#گلاب .۹۵ +اما الوند خان اصلا با من حرفم نمیزنه _معلومه که نمیزنه دختر اون اربابه .. تو باید باها
#گلاب
۹۶
حتی زنهای شوهر دارم از ترس اینکه شوهراشون عاشق دختره نشن با خانواده دختره رفت و امد نمیکنن
+مگه دختره چجوریه ؟
_منکه ندیدمش اما میگن خیلی خاطرخواه داره . انقدر اسمش افتاده ورد زبونا که نگم برات
+ بتول
_ جانم خانم
+میتونی بری بیاریش پیش من ...
_دختر رو؟
+ اره دیگه ..
_ نمیدانم بیاد یا نه
+ بهش پول بده هر چقدر که خواست .نزار کسی ببینتش یواشکی بیارش پیش من ..
بتول فکری کرد و گفت
_ کی برم دنبالش؟
+همین الان
با چشمای گرد شده گفت
_ الان خانم جان؟
+ اره دیگه برو .. هر طور شده بیارش بگو پول خوبی بهش میدم .ظهر بیارش که همه خدمتکارا خوابن کسی تو عمارت نیست.. نزار کسی ببینش
_ به رویه جفت چشام!
+ببینم تو عمارت کسی میشناسش؟
_ منکه تاحالا ازش حرفی نشنیدم
+خیله خب برو ..منتظرم
بتول سری تکون داد واز اتاق زد بیرون به حرفاش فکر کردم و متعجب تر از قبل سری تکون دادم
چجوری میشه که همه مردای یک ابادی عاشق یک دختر بشن ..مگه چقدر خوشگله ..خوشگله یا سحر و جا*و بلده
ناهار و تنهایی خوردم و همچنان از بتول خبری نبود ظهر همه خواب بودن و عمارت تو سکوت فرو رفته بود که بلاخره بتول به همراه دختری اومد در اتاق باز شد و اول بتول اومد داخل پشت سرش یک دختر که چادرشو تا رو صورتش کشیده بود پایین
_چقدر دیر کردین
+مگه ورپریده رو پیدا میکردم خانم جان ...
بتول اومد کنارم وایستاد و به دختر رو به روم گفت
_چادرتو بردار دیگه
دختر چادرشو زد کنار و من یکه ای خوردم از دیدنش ..زیر لب به بتول گفتم
+اینه؟
_خودشه ..از هرکی پرسیدم گفتن افسون در به در همینه
+اسمش افسونه
_اسمش مرضیه اس لقبش افسونه
با ناباوری به دختر رو به روم نگاه کردم
+مطمئنی بتول؟
بتول دهن باز کرد جواب بده که خود افسون گفت
_ همه چیز که به زیبایی نیست!
از صداش و مدل حرف زدنش یکه ای خوردم .. صدای به شدت نازک و قشنگی داشت
+ تو کی ای؟! راسته میگن همه مردای ابادی عاشقتن
سری تکون داد اما نه مثله من .. سرشو با نازو اروم تکون داد
_ چطور شده؟
نگاهش کشیده شد سمت بتول که گفتم
+بتول برو بیرون مواظب باش کسی این سمتا پیداش نشه
+چشم خانم جان ...
بتول رفت بیرون و در و بست
_ خب
+ تو خوشگلی
از اینکه انقدر راحت حرف میزد متعجب شده بودم اما به روش نیاوردم که ناراحت نشه
_ چجوریه که همه تو رو دوست دارن؟
چند قدم اومد سمتمو رو به روم وایستاد نگاهی از سر تا نوک پام کرد و لبخندی زد چرخی دورم زدو من احساس کردم چقدر رفتارش شبیه این جا*و گراست
+ تو خوشگلی.. خوش اندامی اما ظرافت زنونه نداری!!
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#ارسالی_اعضا ❤️
سلام روز خوش .در مورد دوستی که کبد با گرید ۲دارن میخواستم بگم همسر من گرید ۳ وحشتناک داشتند خدارو شکر با دارو و پرهیز و تغییر سبک خورد و خوراک الان گرید ۱شدن .اول از همه روغن نباتی و مایع رو کامل حذف کنین و بجاش از دمبه گوسفندی استفاده کنین غذا هاتون یا آب پز باشه یا کبابی .خار مریم رو یا به صورت دم نوش یا عرقش رو مصرف کنین .یه قاشق سرکه سیب داخل یه لیوان آب هر شب قبل خواب مصرف کنین .خاکشیر صبح ناشتا مصرف کنین داخل آب جوش.تا میتونین شیرین و قند رو حذف کنین .پیاده روی و ورزش هم خیلی خوبه .آن شاالله بهتر بشین.
در ضمن دکتر کبد و گوارش به همسرم یه قرص گیاهی داد که بعد از ناهار و شام بخوره اسمش لیو ۵۲.همه داروخانه ها دارن
🌱🌱#ادمین:
لطفا بدون تحقیق دارویی رو مصرف نکنید❤️🙏
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
میوه خشک نرم و خوشمزه😋😋😋😋😋
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
و اگر اُمیدی در تو
بمیرد،
خداوند امیدهای فراوان دیگری درونت
زنده میکند! 🩵🌱
.
.
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
خواهریا خواندن آیه الکرسی رو فراموش نکنید👌
🌸 آیه الکرسی 🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
🍃اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ من ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ
منْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ🍃
🍃لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ🍃
🍃اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا
أوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ🍃
❤️الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم❤️
⚜️ صلوات خاصه امام رضا (ع)⚜️
🌺 اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرتَضَی ، اَلْاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ ، وَ حُجَّتِکَ عَلیٰ مَنْ فَوْقَ الْاَرضِ وَ مَنْ تَحتَ الثَّریٰ ، اَلصِّدّیٖق الشَّهیدِ ، صَلوٰةً کَثیٖرَةً تٰآمَّةً ، زٰاکِیَةً مُتَوٰاصِلَةً ، مُتَوٰاتِرَةً مُتَرٰادِفَةً ، کَأَفْضَلِ مٰا صَلَّیْتَ عَلیٰ اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیٰائِکَ. 🌺
❤️❤️
ملکـــــــღــــه
#رسوایی وارد آشپزخانه شدم و خودم را در آن جا مشغول کردم که توران خانم بعد از دقایقی آمد . -سم
#رسوایی
کشیدم. بوی تنش لذت بخش بود، کودکی بود عالم بی دردی، چه راحت بی توجه به
همه چیز در رویایش غرق شده بود .
کم کم چشمانم مست خواب می شد که مغزم نهیب زد .
نباید آتو دست توران خانم می دادم او همان نزده می رقصید و حاال با خوابیدن آن هم
در بلبشویی که بیرون بود، خودم را مقصر جلوه می دادم .
به سختی از تخت دل کندم و برخواستم .
چادر را روی سرم انداختم و دستگیره را فشردم که در باز شد و قامت مردانه ای سد
راهم شد .
-برو تو .
خواسته اش را انجام دادم و قدمی عقب گذاشتم. خستگی از سر و صورتش می ریخت .
در را بست و کت چرمش از را تنش در آورد .
-اینجا چیکار می کردی؟ شام نخوردی؟
دست م را پشت گردنم کشیدم و لبه ی تخت نشستم .
-ماهان گریه می کرد آوردم خوابوندمش .
به ماهان نگاه می کرد. دو طرفش بالشت گذاشته بودم که مبادا از روی تخت دو نفره
بیوفتد .
دستانش را کنارم گذاشت و صورتش را مقابل صورتم نگه داشت.
-مامان بودن بهت میادا در چشمانش خیره شدم و تالفی رفتار مادرش را سر او در آوردم .
-ولی خیلیا این نظرو نداشتن حتی تصمیمی هم برای بچه دار شدن نداشتیم .
به آنی رنگ نگاهش برگشت و با خشونت دست دور بازویم گره کرد و باال کشید .
-چی زر زدی؟
نمی ترسیدم. دلم می خواست با تمام دنیا بجنگم. به قول معروف سرم برای دعوا درد
می
کرد .
اخم هایم را در کشیدم .
-ول کن دستمو درد می کنه .
لج بازی کرد و بیشتر انگشتانش را در گوشتم فشرد .
-اون یارو بهت بال و پر داده؟ گنده تر از دهنت زر می زنی .
سرتقانه سعی در رها کردن خودم از چنگالش داشتم. نقطه ضعف او عباس بود و من بد
زمانی دست روی نقطه ضعفش گذاشته بودم .
-وقتی دوستم نداری نباید برات مهم باشه که من به کی فکر می کنم و با کی قرار مدار
می زارم .
آن چه که خودم می گفتم را حتی ذره ای قبول نداشتم .
بازوی دیگرم را نیز گرفتم و تنم را به تنش چسباند .
-سگم نکن بهار، کارای اون پدر حرومیتی انجام نده، زن من باش زیر و رو نکش، نذارسرت و بکنم زیر آب و، گوه بزنم به این زندگی...
صدایش می لرزید و درصدی دروغ و غلو در حرف هایش نبود. آدم کشتن برای او آسان
بود و کشتن منی که ناتوان تر از همه در برابرش بودم به سادگی خوردن آب بود .
موفق به رها سازی بازویم شدم و دست روی سینه اش گذاشتم با و گستاخی گفتم :
منتظرم یه روزی بی گناهی پدرم ثابت بشه و اونوقت همتونو مجبور میکنم بخاطر توهین
به پدرم به معذرت خواهی کردن بیوفتید.
ابرویی باال داد و با اطمینان گفت: تو خوابتم نمیبینی اون روزو...
باالخره بغضم شکست. با هر دو دست به عقب هلش دادم .
-میرسه هر کاری می کنم تا بهتون نشون بدم بابا محمودم قاتل نبود .
دیگر عصبی نبود. با پشت دست اشک هایم را پس زد .
-کی پا رو دمت گذاشته که اینجوری پاچه ی منو چسبیدی؟
دستانم را روی صورتم گذاشتم و ناتوان روی زمین نشستم .
- از همتون بدم میاد. شما دیگه کی هستید؟ چرا آدمی که باهاتون خوبه رو اذیت
میکنید؟ مگه من چیکار به شماها دارم؟
روی دو پا مقابلم نشست و کنجکاوانه گفت: نه انگار خبرایی بوده، بگو ببینم کی چی
گفته؟
اشک هایم مجال نمی داد تا جوابش را بدهم. برای بار دوم پرسید .
-بگو کدوم بی پدری به این حال انداختت؟ زن عموت؟ یا کی؟فین فینی کردم .
-تو، مامانت، همتون...
تک خنده ای کرد و چانه ام را میان انگشتانش گرفت.
-پاشو جمع کن بعداً حرف می زنیم، پاشو .
آن خنده اش بخاطر بی پدری که گفت و نصیب خودش و مادرش شد، بود .
لجبازی کردم و همراهی اش نکردم. برای رفتن عجله داشت، آقا بهروز مانند همیشه
مجبور به اطاعت شان کرده بود .
به طرف سرویس رفتم و آبی به سر و صورتم زدم. تعدادی از مهمان ها از سفره عقب
کشیده بودند و تعدادی هنوز مشغول بودند .
زیر چشمی جمع مردانه را نگاه کردم. خبری از عمران نبود .
در آشپزخانه پشت میز نشست ه بود که با دیدنم اشاره ای به غذاهای روی کابینت کرد .
بیار کوفت کنیم پاشیم گمشیم ابرویی بالا انداختم. پس او هم مورد گزند مادرش قرار گرفته بود. قبل از وارد شدنم دیدم که توران خانم ابرو گره کرده بود و از آشپزخانه بیرون زد .
غذای او را داخل بشقاب ریختم و قاشق و چنگال را درونش گذاشتم و روی میز مقابلش
چیدم .
در ظرف پلاستیکی غذا نمی خورد، عادتش را می دانستم. اولین لقمه از باقالی پلو با
ماهیچه زیر نگاه خیره ی او مزه ی آن چنانی نداشت
به قلم پاک #حدیث
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
Reza Bahram - Shabhaye Bad Az To (320).mp3
8.18M
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
آهنگ شبهای بعد از تو از رضا بهرام عزیز❤️
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
32.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#ارسالی_اعضا ❤️
#طنز😂
💠#قصه خوردن سیرابی در #مشهد 🤣🤣🤣🤣🤣
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88