eitaa logo
ملکـــــــღــــه
14.4هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
4.3هزار ویدیو
7 فایل
انَّ مَعَ العُسرِیُسرا💚 اینجا دورهمی خانوماس🥰 تجربیات خاطرات و درددلاتون و سوالاتتون رو به آیدی زیر بفرستید @Yass_malake لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88 رزوتبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 رســـــــــــــــــــــ٨ـﮩـ۸ـﮩـــــــــــــــوایی 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
#رسوایی کاری به خانوادم نداشته باش خواهش می کنم عمران این کینه رو تمومش کن ! به ستوه آمده دستانم ر
ترس تماما وجودم را احاطه کرده بود و به تنها چیزی که می اندیشیدم پدری بود که زیر خروارها خاک بود و تنها باز مانده اش در این دنیا همان نیمچه آبرویش بود . درد عضلاتم آزارم می داد و مسبب بود تا هر آن چه لعن و نفرین بخاطر داشتم برای ماهانه و دردهایش بفرستم . گوشی را داخل جیبم گذاشتم و بی اهمیت به لباس نازکی که بر تن داشتم از خانه بیرون رفتم . خیلی سریع از عرض کوچه گذشتم با دو خودم را در کوچه پس کوچه ها پنهان کردم . مقصدم را نمی دانستم، به خانه ی پدری ام می رفتم یا خانه ی عمو؟ به کدامشان پناه می بردم که ناامیدم نکنند . بهزادی که مدام خط و نشان می کشید یا عمو احمدی که باز هم با مصلحت و خیر اندیشی اش تصمیم می گرفت . کاش بهنام در خانه بود . رفتنش به تهران آن هم در این شرایط اصلا به نفعم نبود . بعد از نیم ساعتی که کوچه ها با را پای پیاده و بدنی که از سرما و درد کرخت شده بود،گذراندم و به نزدیکی خانه ی پدری ام رسیدم . پدری که خطا کرده بود و من تاوانش را پس می دادم . اشک هایم را پاک کردم و چادرم را سفت تر نگه داشتم. هوای صبح گاهی زمستان زیادی از حد سرد بود آن هم برای منی که با یک تیشرت نخی از خانه گریخته بودم . وارد کوچه شدم و نگاه نامطمئنی به در نیمه باز انداختم آمدنم درست بود؟ اگر عمران سر میرسید چه؟ او خوب می دانست جز این جا جایی برای رفتن ندارم اگر کسی هوا خواهم نمی شد،با خوی وحشی او چه می کردم؟ سرم از درد نبض می زد و قلبم مانند سیر و سرکه می جوشید حتما تا به حال عمران به خانه بازگشته و متوجه نبودنم شده بود . شاید هم هنوز به خانه بازنگشته بود می توانستم بدوم، هر جور که شده خودم را به خانه برسانم اما دیر شد، چرا که در نیمه باز حیاط باز تر شد و بهزاد بیرون آمد و پشت سرش خان جون نیز پا در کوچه گذاشت . هر دو با دیدنم یکه خوردند. ناچار به سویشان رفتم که خان جون پیشی گرفت و جلوتر از بهزاد آمد . -بهار اول صبح اینجا چیکار می کنی مادر؟ اشک هایم را پاک کردم و گوشی را در دستم فشردم . -ا... از خونه فرار کردم خان جون... ااالان االان عمران دنبالم می گرده، ب...بریم خونه . گام از گام برنداشته بودم که بهزاد عصبی بازویم را به چنگ گرفت . -قرار نیست تو آدم بشی نه؟ زن عمو راست می گفت تو دنبال عباسی هنوز چشمت پی اونه، احمق تو حامله ای، شوهر داری میفهمی یا نه؟ حلاجی کردن حرف هایش سخت بود. آمدن من چه ربطی به عباس داشت؟ بازویم از را دستش کشیدم . -چی می گی داداش؟ این حرف ها چه ربطی به من داره؟ پوزخندی زد و با دست مرا به خان جون نشان داد . -تحویل بگیر خان جون ببین اینم دختر عابد و زاهدت یجور وانمود می کنه انگار خبر نداره عباس چه غلطی کرده . خان جون میانمان ایستاد . -آره بهار؟ متاسف سر تکان دادم. کاش به خانه ی عمو می رفتم این جا آمدنم اشتباه محض بود، عزیزانم که از گوشت و خون آن ها بودم مرا بی آن که چیزی بگویم قضاوت می کردند و حتی اجازه نمی دادند دلایلم را بگویم . با جیغ لاستیک های ماشینی سر کوچه از کنار ماشین بهزاد عقب رفتم و به سمت حیاط پا تند کردم که باز هم دستش دور بازویم پیچید و چادر از روی سرم سر خورد . -کجا سرت و انداختی پایین میری؟ برمیگردی سر خونه و زندگیت. آ... اونا شوهرتم اومد . با شنیدن نامش روح از تنم پر کشید . ترس از عمران بند بند استخوان هایم را به لرزه در آورده بود . دستانم بالا رفت و هر دو دستم روی مشت شده و به تخت سینه ی برادر نامردم کوبیده شد. _برم؟ کجا برم؟ خونه ی مردی که ازش فرار کردم؟ از چی میترسی داداش؟ من خواهرتم حال و روزم و نمیبینی میخوای راهیم کنی خونه ی اون؟ حتی نمی ذاری بگم اومدنم بخاطر چیه، بخاطر خودم نیست بخاطر باباست بخاطر آ بروی اونه ! تو رو خدا نذار منو ببره ! دیر بود، خیلی دیر با صدای ترمزش کنار پایم نطقم کور شد . دستانم از روی سینه ی بهزاد کنارم افتادند و صدای کوبیده شدن در ماشین که نشان می داد او پیاده شده و تنم را سست کرد . با کشیده شدن دستم آخی گفتم و عقب رفتم . چشمانش سرخ سرخ بود. بی ملایمت صدایش را بالا برد و به طرف ماشین هُلم داد . -گمشو سوار شو... چادرم زیر پایش ماند و من با اجبارِ دستان بی رحمش روی صندلی جلو نشستم . خان جون سعی می کرد جلوی عمران را بگیرد اما مگر توانش را داشت؟ ! -صبر کن پسرم بذار بیینم دخترم چی میگه؟ بهزاد هم گویی تازه به خودش آمده بود که جلو آمد اما عمران با چند کلمه آن ها را سر خانه ی اولشان باز گرداند . -چی میخواستید بگه دخترتون فیلش یاد هندستون کرده . ماشین را دور زد و پشت فرمان نشست. باورم نمیشد با رکابی آمده و بازوهای پر و پیمانش را این چنین به نمایش گذاشته بود. به قلم پاک 🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام حال دل همه‌ ی عزیزان خوب باشه الهی ممنون از کانال خوبت عاشق داستان ایلای هستم هرروز دنبال میکنم خواهرای عزیزم سوالی داشتم لطفا راهنمای کنید منو. مادرشوهرم دیسک گردن داره هر چی دکتر میره فیزیوتراپی میده یه مدت خوبه دوباره شروع میشه دردش لطفا عزیزی راه حلی داشت دریغ نکنه اجرتون با آقا ابوالفضل 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🌺🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃 🍃 زنده شدن یک خانم توسط ایت الله قاضی ✍️مرحوم آیت‌الله سید عباس کاشانی که از آخرین شاگردان آقای قاضی محسوب می شود، جریانی نقل می کند که خود شاهد و ناظر آن بود. وی می گوید : خانم یکی از علمای آن زمان که در فقه و اصول، شاگردان زیادی داشت مریض شد و روز به روز حالش بدتر می شد، تا این که یک روز صبح حالش از هر روز بدتر شد و از هوش رفت و دیدند که امروز و فردا است که آن خانم از دنیا برود، آن فقیه، سراسیمه نزد آقای قاضی آمد، آقای قاضی فرمود: خانم چطور است؟ آن عالم، گریه کرد و گفت: آقا دارد از دستم می رود. اگر امروز او بمیرند فردا هم من می میرم. این زن و مرد، سی و هفت سال با هم زندگی می کردند و بچه هم نداشتند و خیلی انیس هم بودند. آقای قاضی یکی از مختصاتش این بود که به صورت کسی نگاه نمی‌کرد، همینطور که سرش پایین بود تند تند دعا می‌خواند و چشم‌هایش نیز بسته بود. بعد دستش را بلند کرده و چشمانش را پاک کرد و گفت: شما بفرمائید منزل، خداوند ایشان را به شما برگرداند. او هم به آقای قاضی خیلی اعتقاد داشت و می‌دانست هر چه بگوید حق است. زمانی که آن عالم به خانه اش بر می‌گردد، می‌بیند خانمش که او را صبح به سمت قبله دراز کرده بودند و هیچ حرفی نمی‌زد، خوب و سر حال است و آن خانم به آقا می‌گوید: از شما ممنونم که پیش آقای قاضی رفتید، من همان موقع از دنیا رفته بودم، چند دقیقه‌ای بود که قالب، تهی کرده بودم، من را تا آسمان چهارم بردند و آن جا صدایی شنیدم که آقای قاضی با احترام، درخواست تمدید حیات ایشان را کرده و همان موقع مرا برگرداندند. . 📚 منبع : کتاب عطش قسمت مصاحبه با مرحوم آیت الله سید عباس کاشانی 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام به یاس جون وهم گروه های عزیز یه درخواستی داشتم اگرتونستیدکمکم کنیداین دست مامانم هست یه هشت ،نه روزهست دستش اینجوری شده تاپنج روزاول یه کوچیک بودیه دونه اندازه عدس الان بزرگ شده خیلی هم پف کرده دکترهم رفته ولی خوب نشده دوستان اگرکسی همچین مشکلی داشته والان خوب شده راهنمای کنید ممنون ازهمه عزیزان کانال🌹 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 جایگزین عالی برای نوروبیون 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
5.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🌸🍃 🎥 تو زندگی مثل این لیوان باشید😁 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ❤️ سلام دوست عزیزی که خونه ش نا مرتب هست وتبلیغ میاد کار کنه.اول بگم که منم مثه خودتم دقیقا منتهی عاشق کارهای بیرون خونه هستم.ولی دیدم بقول شما شوهرم خستگیش دو برابر میشه وقتی از سر کار میاد خونه واصلا رو من یه جورایی حساب باز نمیکنه وکم کم دیگه اجازه نمی‌داد کارهای بیرون خونه انجام بدم خلاصه هر کی از راه می‌رسید به خودش اجازه می‌داد تو خنده وشوخی حرفش بچسبونه وبچه هامم متوجه تمیزی وکیفی میشدن روحم اصلا خسته وآشفته بود انگار کوه کنده بودم از مهمونم که دیگه فراری بودم.یه بار تصمیم گرفتم حموم ودستشویی تمیز وعالی بشورم درجه یک جوری که انگار سه تا داور میخوان بیان به من امتیاز بدهند.بعد سعی می‌کردم در طول هفته هی روزی دو مرتبه سر کشی کنم یعنی دقت کنم رو تمیزی حتی جفت بودن دمپایی های دستشویی.بعد اومدم سراغ سالن یه جارو برقی حسابی کشیدم در حد دوساعت زیر فرش ها وگوشه های دیوار وزیر مبل ها وشیشه های سالن در های اتاق اون سمتش که بسمت سالن بود حسابی برق انداختم شاید بگم یک روز سالن تمیز میکردم حتی قاب مهتابی ها‌.بازم انگار داورهای ذهنم میخواستن بهم امتیاز بدن پس کوچکترین کاری جا نمینداختم.حتی لکه های فرش اسکار کشیدم. بعد فرداش به خودم استراحت دادم وفقط سعی کردم که حمام ودستشویی وسالن تمیز نگه دارم باورت نمیشه.... 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ... ....که کل سالن ودستشویی تمیز کاری کل همه جاش فقط نیم ساعت از من وقت گرفت. بعد رفتم سراغ آشپزخونه م و اول سراغ یخچال رفتم.یه دوساعتی یخچال ووعصر هم یه دوساعت فریزر ریختم بیرون وقفسه ها شستم وکشوها وخلاصه پشت ورو یخچال فریزر حتی رو سقف یخچال واریزی حسابی شستم با سرکه وجوش شیرین آخه گال بسته بود وبعدم سلفون کشیدم رو سقف ها که دوباره چربی نشینه واینقدر بدبختی بکشم.خلاصهاز کاشی های بالا سر کابینت‌ها شروع کردم به شستن ردیف ردیف برای هر روزم علامت میزدم که مثلا ده تا کاشی در حد اعلا تمیز کنم که تار نباشه بعد اومدم کابینت هام یه دونه یه دونه اول درهاش حسابی تمیز کردم وبعدم برای تو کابینت هام موکت بریدم وانداختم وخلاصه جا حبوبات وروز به روز میشستم وجا گیر میکردم خیلی چیزهام دور ریختم با اینکه خییییلی سختم بود ولی تا دور نریزی باورت نمیشه هیجا تمیز نمیشه.بعدم سراغ اتاق ها ولباسها رفتم حالا اگه بخوام بگم خیلی زیاد میشه ولی در کل بهت بگم که باید جایی که تمیز کردی سرکشی کنی که دوباره کثیف نشه واینکه نگو میخوام آشپزخانه امروز تموم کنم بگو یه کابینت میخوام در حد اعلا تمیز کنم اگه هم حال نداری بگو فقط ۵دیقه میرم سر کابینت بعد پا میشم این قانون ۵دیقه هم خیلی به کار میاد مثلا اگه حال نداری ظرف هات بشوری بگو فقط قابلمه هام میخوام بشورم بعد میبینی که یهو ظرفها شسته شده ظرفشویی خالی شده .خلاصه من اینجوری تا یه حدی کارم راه افتاده انشاالله بقیه هم بیان ایده بدهند ببینم چه جوری خونه هاشون همیشه تمیز هست من هنوز به مرحله تمیزی کل خونه نرسیدم البته من۶تا بچه دارم زیر ۷سال وخونه م ۲۰۰متر هست خیلی خداییش سخته.کمکی هم ندارم.تازه بیرون خونه هم که کار درست میکنم برا خودم.🙈🙈🙊😂😂😂 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام خسته نباشید اگه این پیامم رو بزارین کانالتون واقعا ممنون میشم حالم اصلا خوب نیست و استرس شدید دارم اطرافیانمم دارم اذیت میکنم خواهشا هر کس یه روانشناس خوب یا دکتر سنتی که درمورد مشکلات روحی کمک کنه و واقعا خوب و مفید باشه تو تهران بهم معرفی کنین واقعا حالم خوب 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88