eitaa logo
ملکـــــــღــــه
14.8هزار دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
4.1هزار ویدیو
7 فایل
انَّ مَعَ العُسرِیُسرا💚 اینجا دورهمی خانوماس🥰 تجربیات خاطرات و درددلاتون و سوالاتتون رو به آیدی زیر بفرستید @Yass_malake لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88 رزوتبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 رســـــــــــــــــــــ٨ـﮩـ۸ـﮩـــــــــــــــوایی 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
#رسوایی تحمل سرما بهتر از یک جا نشستن و فکر و خیال کردن بود . از پله ها پایین رفتم و مقابل در خان
ساکی در دستش بود و محتاطانه جلو می آمد . -منم بهار نترس ! آب دهانم را قورت داد و به در تکیه زدم . -شما اینجا چیکار می کنی پسر عمو؟ ! از آن حالتش در آمد و لبخند به لب زد گذرا نگاهم به چشمانش کشیده شد، زیر چشم راستش کمی کبود بود . -اومدم وسایالمو جمع کنم. خوبی آب بیارم برات؟ سر تکان دادم و در را باز تر کردم . -ن...نه ممنون. قصد رفتن داشت اما ساک را به دست دیگرش داد و با ابرویی باال رفته در صورت م دقیق شد . اخم هایش کم کم در هم می رفت . -صورتت ! دست روی گونه ام گذاشتم و خودم را به آن راه زدم . -داشتید برمیگشتید شهر؟ اونجور که شنیدم همه دنبالتون میگردن . بیخیال لبخندی زد . -مگه گم شدم؟ شانه بالا انداختم . -نه خب اصلًا هر چی من میرم بالا با اجازه . قدم از خانه بیرون گذاشتم که صدایم کرد . -بهار صبر کن ! ناخن هایم را کف دستم فشردم. از این که آنقدر راحت و صمیمی صدایم می کرد کمی معذب بودم نگفتی صورتت چیشده؟ دست روی نرده ی پله ها گذاشتم که سرمایش تا عمق جانم نفوذ کرد . -چیزی نیست پیش میاد . این لاپوشانی کردن در برابر او بود وگرنه چه پیش آمدی ردش آن قدر در چشم می زد . به پیشانی ام نگاه انداخت و بعد چشمانش گوشه ی لبم را نیز از نظر گذراند . -پیش آمد بدی بوده انگار ! کتمان کردنش در برابر اویی که انگار همه چیز را می دانستد کار دشواری بود . به یقه ی پیراهن آبی رنگش چشم دوختم . -زندگی همیشه خوب نیست . اهومی گفت و در خانه را بست. حالا هر دو در راه پله ایستاده بودیم . -هنوزم همونی بهار کی میگه عوض شدی، همونقدر مطیع و آروم که حرف زور رو خیلی راحت قبول می کنه . آن که نتوانستم جلوی پوزخندم را بگیرم مسببش حرفای تلخ خودش بود، ح ق نداشت انقدر صریح واقعیت ها را در صورتم بکوبد . -اینو شمایی میگید که با زور زن عمو ازدواج کردید ! به دیوار تکیه زد و ساک را کنارش رها کرد . -من اونموقع داغ بودم واقعیت رو نمی دونستم . جوری صحبت می کرد که انگار می توانست در برابر زن عمو بایستد. 🌼🌼🌼🌼🌼
🍃🍃🍃🌼🍃 🔴 زندگی دیگران را نابود نکنیم جوانی از رفیقش پرسید : کجا کار می‌کنی ؟پیش فلانی، ماهانه چند می‌گیری؟ 5000. همه‌ش همین؟ 5000 ؟ چطوری زنده‌ای تو؟ صاحب کار قدر تو رو نمی دونه، خیلی کمه ! یواش یواش از شغلش دلسرد شد و درخواست حقوق بیشتر کرد ، صاحب کار هم قبول نکرد و اخراجش کرد ، قبلا شغل داشت، اما حالا بیکار است. زنی بچه‌ای را به دنیا آورد، زن دیگری گفت : به مناسبت تولد بچه‌تون، شوهرت برات چی خرید ؟ هیچی ! مگه میشه ؟! یعنی تو براش هیچ ارزشی نداری ؟! بمب را انداخت و رفت، ظهر که شوهر به خانه آمد، دید که زنش عصبانی است و .... کار به دعوا کشید و تمام. پدری در نهایت خوشبختی است، یکی می‌رسد و می‌گوید : پسرت چرا بهت سر نمی‌زند ؟ یعنی آنقدر مشغوله که وقت نمیکنه ؟! و با این حرف، صفای قلب پدر را تیره و تار می‌کند این است، سخن گفتن به زبان شیطان. در طول روز خیلی سؤال ها را ممکن است از همدیگر بپرسیم؛ چرا نخریدی؟ چرا نداری؟ یه النگو نداری بندازی دستت؟ چطور این زندگی را تحمل می‌کنی؟ یا فلانی را؟ چطور اجازه می دهی؟ ممکن است هدفمان صرفا کسب اطلاع باشد، یا از روی کنجکاوی یا فضولی و... اما نمی‌دانیم چه آتشی به جان شنونده می‌اندازیم ! شر نندازید تو زندگی مردم. واقعا خیلی چیزا به ما ربطی نداره! کور ، وارد خانه‌ی مردم شویم و کَر از آنجا بیرون بیاییم. مُفسد نباشیم 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
        👇تقویم نجومی سه شنبه👇     ✴️ سه شنبه 👈 18 دی / جدی 1403 👈6 رجب 1446👈7 ژانویه 2025 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️امروز سه شنبه برای امور زیر مناسب است. ✅عقد و خواستگاری و عروسی. ✅مسافرت. ✅خرید کردن وسیله سواری. ✅دیدار با روسا و مسئولین. ✅خرید و فروش. ✅رفتن به تفریحات سالم. ✅امور زراعی و کشاورزی. ✅قرض و وام دادن و گرفتن. ✅صلح دادن افراد. ✅درختکاری. ✅شکار صید و دام گزاری. ✅و پس گرفتن و مطالبه طلب خوب است. 🚖سفر : مسافرت خوب است. 👶مناسب زایمان و نوزاد از افات و بلاها دور باشد. 🤕 بیمار امروز زود خوب شود. 🔭  احکام نجوم. 🌓 امروز قمر در برج حمل است و برای امور زیر خوب است: ✳️صید و شکار و دام گذاری. ✳️ختنه نوزاد. ✳️ارسال کالاهای تجاری. ✳️آغاز درمان و معالجات. ✳️و خرید لوازم نیک است. 🔵نوشتن حرز و سایر ادعیه و نماز و بستن آن برای اولین بار مناسب است. 👨‍👩‍👧‍👦مباشرت امشب شب چهارشنبه : مباشرت برای سلامتی مفید است. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت: طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث بلای ناگهانی می شود. 💉💉حجامت خون دادن فصد. 🔴 یا در این روز از ماه قمری ،باعث نجات رعشه اعضا است. ✂️ ناخن گرفتن. سه شنبه برای ، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد. 👕👚 دوخت و دوز. سه شنبه برای بریدن،و دوختن  روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر آن را تکمیل کنند) ✅ وقت در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن) 😴😴 تعبیر خواب. تعبیر خوابی که امشب شبِ چهار شنبه دیده شود طبق آیه ی 7 سوره مبارکه "اعراف" است. الوزن یومئذ الحق فمن ثقلت موازینه... و از معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده انجام کاری از کارهای خود را به افرادی واگذارد برخی در انجام آنها تلاش کنند و برخی سستی کنند و از چشم وی بیفتند و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. کتاب تقویم همسران صفحه 115 ❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین  ۱۰۰ مرتبه. ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه که موجب رسیدن به آرزوها میگردد . 💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به و و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد . 🌼🌼🌼🌼🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 💫شب و سکوت و آرامش 🌙مکمل هم هستند 💫اما در سکوت میتوان 🌙گوش دل داشت 💫و صدای خدا را شنید 🌙که میگوید 😀شب را برای تو آفریدم 😀آرام بخواب 💫من مراقبت هستم ✨شبتون پراز آرامش ✨    🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 دوستانی که دلانه جذاب باران رو نخوندن یا خوندن و دوست دارن یکبار دیگه هم این رمان جذاب رو بدون تبلیغات بخونن رو لینک زیر بزنن و قدم رنجه کنن بیان کانال دوستم که دخمل خیلی خوبیه🥰 بزن رو لینک خوشگلم ❤️❤️❤️❤️ @Atr_mah @Atr_mah @Atr_mah ❤️❤️🌺 قسمتی از داستان جذاب باران که از سر بی کسی گیر یه عده خدا نشناس افتاد و سر از دبی درآورد 🌼🌼🌼 باکلافگی گفت امشب بایدخانمم بشی تانذارم دست شیخ بهت برسه از شنيدن واژه خانمم دلم لرزيد ……چرا انقدر حرفاش صادقانه بود؟! واقعا چاره نداشتم ؟! يا باورش كرده بودم؟! باورم نميشد …به همين سادگي ، ابروم رو به باد داده بودم … يعني همه چيز تموم شده بود؟! ميلاد ازم فاصله گرفت….دستي نوازش گونه به صورتم كشيد…تمام وجودم ، روحم ، جسمم ، غم و درد رو فرياد ميزدن …ولي اشكي توي چشمام نبود كه بخوام بريزم …مغموم به ميلاد نگاهي كردم …تمام صورتش از اشك خيس بود…پس چرا اين اين جوري ميكرد؟! جاي اينكه من زار بزنم اون داشت زار ميزد … @Atr_mah پیشنهاد میکنم حتما این رمان جذاب دنبال کنید👌👌 @Atr_mah @Atr_mah @Atr_mah
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 رســـــــــــــــــــــ٨ـﮩـ۸ـﮩـــــــــــــــوایی 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
#رسوایی ساکی در دستش بود و محتاطانه جلو می آمد . -منم بهار نترس ! آب دهانم را قورت داد و به در
همانند خودش بی پرده و رک جواب دادم : -الان هم دارید جدا میشید ! دست به سینه شد. مگر قصد رفتن نداشت؟ پس چرا در حرکاتش عجله دیده نمی شد ! -خبرا زود می رسه . در آسانسور را باز کردم. حرکت بی ادبانه ای بود اما دیگر جایز نبود بیش از آن به حرف هایمان ادامه بدهیم . -امیدوارم هر چی خیره تو زندگیتون پیش بیاد من دیگه برم بالا . با یک حرکت ناگهانی در را گرفت و مانع بسته شدن در شد . حرکتش وحشت به دلم انداخته بود . -چیکارمیکنین ! دست آزادش را بالا آورد و روی چارچوب در گذاشت . صدایش از خشم می لرزید . -یه روزی خیر زندگی من تو بودی بهار چی انقدر عوضت کرده که نگام نمیکنی و ازم فراریی؟ فکر میکنی خبر ندارم دارم جدا میشی؟ که این کبودیا جای انگشتای شوهرته؟ اینبار من بودم که حرف خودش را تکرار کردم اما نه به صلابت و محکمی لحن او . -خبرا زود میرسه پسر عمو . اهومی گفت و خیرگی نگاهش را در چهره ام احساس کردم تو جدا میشی منم جدا میشم و ... میان حرفش رفتم و اجازه ندادم بیش از آن که باید رویا برای خودش ببافد . - و هر کدوم میریم سر زندگی خودمون، آدما هیچوقت دوبار یک اشتباه رو تکرار نمی کنن . ناباور قدمی جلو گذاشت . -من اشتباه زندگیت بودم؟ در اصل منظور من به ازدواج کردن دوباره بود اما او به خودش گرفت. -من باید برم بالا . یک جورهایی مهر تایید زده بودم روی حرف هایش تا دست از سرم بردارد و بال و پری به افکار پوچش ندهد . -اینطوریاس بهار؟ حسابی منو یادت رفت نه؟ اصلا ببینم منو دوست داشتی؟ به ستوه آمده از حرف ها و حرکاتش کمی از دیواره ی اتاقگ فلزی فاصله گرفتم، نفسم در چهاردیواری تنگ گرفته بود . با صاف ایستادنم نفس عمیقی نیز کشیدم تا مسلط تر باشم . -گذشته ها گذشتن پسر عمو، شاید فرصت کمی بود اما این مدت من خیلی بزرگ تر از اون چیزی که باید شدم، چشم و گوشم باز شد و فرق احساساتم رو فهمیدم این که عشق با تلقین و باور بقیه فرق داره، از بچگی زن عمو و بقیه تو گوشم خوندن شما مردزندگی من هستین، یه سری رفتار ها و اتفاقات من رو هم به این باور نزدیک تر کرد اما ... به قلم پاک 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 💐سـ❤️ ـلام 😍 ✋ ❄️ روزتون پراز خیروبرکت ❄️ ☔️ امروز سه شنبه ☀️ ۱۸ دی ۱۴۰۳خورشیدی 🌙 ۶ رجب ۱۴۴۶ قمر 🎄 ۷ ژانویه ۲۰۲۵ میلادی 💯ذکر_روز ⛄️❄️یا ارحم الراحمین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌❄️☃️   🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
هر یک صفحه از 🌱💚💚💚 @Malakeonline