May 11
گـٰاهيوقتـٰاهمبھخودتفکرکن ،
بھاینکھچقدرارزشمنديوچھکـٰارایيازتبر
میـٰاداونموقعمیفهميچقدرقويهستي꧇)!🍭💗
⤹⋅ ––––– ⊰ 𖧷 ⊱ –––––⋅⤾
_علیرضاجان،خانومم اراده کرده شما ازدوج کنی.تا شیرینی عروسی تو
نخوره هم کوتاه نمیاد.پس بهتره زودتر راضی بشی وگرنه به زور راضیت
میکنه.😁✋
آقای اعتمادی هم خندید.☺️گفتم:
_آقای اعتمادی،دو هفته دیگه دورهمی منزل ماست.حتما تشریف بیارید.تا اون
موقع هم فکر کنید و اون موقع نتیجه ش رو بگید.😊
آقای اعتمادی بعد یه کم سکوت بالبخند گفت:
_اگه زودتر به نتیجه رسیدم چی؟
خنده م گرفت.😃وحید هم بلند خندید و باخنده گفت:
_چقدر هم هولی.حداقل مثلا فردا میگفتی.😂
آقای اعتمادی بالبخند گفت:
_واقعا نمیخواستم دیگه ازدواج کنم ولی به درستی حرفهای خانومتون اعتماد
دارم.️☺
وحید به من گفت:
_حالا اون خانم محترم کی هست؟
به آقای اعتمادی گفتم:
_موافقید کسی باشه که مثل شما قبلا ازدواج کرده باشه؟
-از طرفی کسی باشه که شرایط شما رو هم کاملا درک کنه و حتی بهتره
که قبلا تجربه کرده باشه.درسته
بله،اینطوری بهتره.😊
وحید سؤالی نگاهم میکرد🤔.آقای اعتمادی گفت:
_اگه اینطور باشه که خیلی بهتره.😳☺️
گفتم:....
گفتم
_شما از دوستان صمیمی شهید صبوری بودید؟
-بله
شهید صبوری از زندگی شخصیش راضی بود؟