فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #شهیدحاج_قاسم_سلیمانی: امیدواریم خداوند؛ عمر #رهبر عزیز و بزرگوارمان را، این حکیم فرزانه و بزرگ را طولانی کند، برای همه ما حفظ بفرماید...
🌙 به مناسبت #ماه_مبارک_رمضان
eitaa.com/fatemiioon_news
#روایت
#امام_صادق (علیه السلام)
گناهانی که #توبه کردی و وقتی یادت می آید، از خدا شرم میکنی؛ خدا آن #گناه را حتی از یاد و ذهن فرشته اعمال هم پاک میکند و به نیکی تبدیلش می سازد.
eitaa.com/fatemiioon_news
🌹#شهیدسیدمرتضی_آوینی: دیندار آن است که در کشاکش بلا دیندار بماند وگرنه در هنگام راحت و فراغت و صلح چه بسیارند اهل دین...
eitaa.com/fatemiioon_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#زندگی_پساز_زندگی
#طبیعت 1
🌱 تجربۀ نزدیکبه مــ♡ــرگ!🌱
از کنار درختی گذشتم، اما آبی که ته لیوان بود، را پای درخت (که خاکاَش خشکیده بود) نریختم؛...
● #فریاد درخت را شنیدم...!
✔️خالقِ آتش، غم، ترس و... خودم بودم!
❌ محال است، ♡خداوند برای منی که از خودش هستم، خالق غم، خشم و... باشد!
📺 فصلسوم برنامهی جذاب "#زندگی_پساززندگی" #ماه_مبارک_رمضان؛
هر روز، شبکه ۴، ساعت ۱۸:۳۰
eitaa.com/fatemiioon_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کسانی که ندای #تفرقه بین #شیعه و #سنی را سر می دهد چه شیعه باشد چه سنی مزدور دشمن است
چه بداند چه نداند
eitaa.com/fatemiioon_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 استوری
#حاج_قاسم_سلیمانی: صیاد شیرازی، سلمان ارتش ما بود
🔹 به مناسبت سالروز شهادت #شهید_صیادشیرازی
eitaa.com/fatemiioon_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 #نمازجماعت رئیس جمهور در کنار دانشجویان #شیعه و اهل #تسنن در خوابگاه دانشجویی کرج👌👌😍
#مدبر
eitaa.com/fatemiioon_news
فردا قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر باشند.
وقتی همه آمدند،گفت: شما به دستور من که یک سرباز کوچک هستم قبݪ از اذان صبح در حسینیه حاضر شدید ولی به امر خدا که هر روز با صدای اذان شما را به #نمازجماعت مۍ خواند، توجه نمۍ کنید؟!
#صیاددلها
#ساݪروزشهادت
❬🌹أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج🌹❭
eitaa.com/fatemiioon_news
#فال_حافظ
روایتی زیبا از فال حافظ به نقل از مرحوم دکتر عبدالحسین زرین کوب:
روز عاشورا بود و در مراسمی به همین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم، مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی.
نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و تصویرم را روی آن زده بودند انداختم و وارد مسجد شده و در گوشهای نشستم، دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی خودم میگشتم، موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند، برای همین نمیخواستم فعلاً کسی متوجه حضورم بشود، هر چه بیشتر فکر میکردم کمتر به نتیجه میرسیدم، ذهنم واقعاً مغشوش شده بود که پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته افکارم را پاره کرد
ببخشید شما استاد زرین کوب هستید؟
گفتم: استاد که چه عرض کنم، ولی زرین کوب هستم.
خیلی خوشحال شد مثل کسی که به آرزوی خود رسیده باشد و شروع کرد به شرح اینکه چقدر دوست داشته بنده را از نزدیک ببیند. همینطور که صحبت میکرد، دقیق نگاهش میکردم، این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد؟ چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد؟
پیرمردی روستایی با چهرهای چین خورده و آفتاب سوخته، متین و سنگین و باوقار. میگفت مکتب رفته و عم جزء خوانده، و در اوقات بیکاری یا قرآن میخواند یا غزل حافظ و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه، و چه زیبا غزل حافظ را میخواند.
پرسیدم: حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید؟ گفت: سوالی داشتم. گفتم: بفرما.
پرسید: شما به فال حافظ اعتقاد دارید؟ گفتم: خب بله، صددرصد. گفت: ولی من اعتقاد ندارم.
پرسیدم: من چه کاری میتوانم انجام بدهم؟ از من چه خدمتی بر میآید؟ (عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت میبردم)
گفت: خیلی دوست دارم معتقد شوم، یک زحمتی برای من میکشید؟ گفتم: اگر از دستم بر بیاید، حتماً، چرا که نه؟
گفت: یک فال برایم بگیرید. گفتم ولی من دیوان حافظ پیشم ندارم. بلافاصله دیوانی جیبی از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت: بفرما.
مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم، نیت کنید. فاتحهای زیر لب خواند و گفت: برای خودم نمیخواهم، میخواهم ببینم حافظ در مورد امروز (روز عاشورا) چه میگوید؟ برای لحظهای کپ کردم و مردد در گرفتن فال. حافظ، عاشورا! اگر جواب نداد چه؟ عشق و علاقه این مرد به حافظ چه میشود؟
با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم، غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوع پرداخته باشد. متوجه تردیدم شد، گفت: چه شد استاد؟ گفتم: هیچ، الان، در خدمتتان هستم. چشمانم را بستم و فاتحهای قرائت کردم و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحهای را باز کردم:
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت
بیمزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بیعنایت
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بیجرم و بیجنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشهای برونآی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
خدای من این غزل اگر موضوعش امام حسین (علیهالسلام) و وقایع روز و شب یازدهم محرم نباشد، پس چه میتواند باشد؟
سالها خود را حافظ پژوه میدانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل، از این زاویه نگاه نکرده بودم، این غزل، ویژه برای همین مناسبت سروده شده.
بیت اولش را خواندم، از بیت دوم این مرد شروع به زمزمه با من کرد و از حفظ با من همخوانی میکرد و گریه میکرد. طوری که چهار ستون بدنش میلرزید، انگار داشتم روضه میخواندم و او هم پای روضه من بود.
متوجه شدم عدهای دارند ما را تماشا میکنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فراخواند و عذرخواهی که متوجه حضورم نشده، حالا دیگر میدانستم سخنرانی خود را چگونه شروع کنم. بلند شدم، دستم را گرفت. میخواست ببوسد که مانع شدم، خم شدم، دستش را به نشانه ادب بوسیدم. گفت معتقد شدم استاد. معتقد بودم استاد، ایمان پیدا کردم استاد.
گریه امانش نمیداد. آن روز من روضه خوان امام شهید شدم و کسانی پای روضه من گریه کردند که پای هیچ روضهای به قول خودشان گریه نکرده بودند. پیشنهاد میکنم هر وقت حال خوشی داشتید، وقایع روز عاشورا و شب یازدهم را در ذهن خود مرور کنید و بعد، این غزل را بخوانید.
eitaa.com/fatemiioon_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شوخی با #روزه اولی ها...
خیلی جالبه...
eitaa.com/fatemiioon_news
﷽ 🎇 ⏰ #نماز
⏰ نمازتان شما را از همسرداری باز ندارد
ابراهيم بن عبد الحميد گويد: من و «سُكَيْن نخعى» با هم به حج میرفتيم، او زن را ترک كرده و بوى خوش استعمال نمی کرد، لباس نو نمی پوشيد، از غذاهاى لذيذ نمی خورد، مشغول عبادت شده و در مسجد ساكن شده بود و حتى سر به طرف آسمان بلند نمی كرد.
او بعد از مناسک حج وارد مدينه شد و خدمت امام صادق (علیه السلام) رسيد، و در كنارش به نماز ايستاد، بعد از آن گفت قربانت گردم می خواهم از شما مسائلى بپرسم، فرمود: برويد آنها را بنويسيد و براى من بفرستيد.
او بازگشت و نامهاى نوشت و سؤالات خود را مطرح كرد و نوشت که: قربانت گردم مردى خوف خدا در دلش جاى گرفته و او ترک زن و خوردن غذا را كرده است و توانايى ندارد سرش را به طرف آسمان بلند كند.
امام (علیه السلام) در جواب او نوشتند اما درباره زن، خودت می دانى كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چه اندازه با زنان خود آميزش داشت و هرگز آنها را ترک نمی كرد «مَا كَانَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص مِنَ النِّسَاءِ»،
اما در مورد غذاهاى لذيذ بايد بدانى كه رسول خدا گوشت و عسل ميل می كردند.
اما اينكه می گوئى خوف بر او وارد شده و توانائى ندارد سرش را به طرف آسمان بلند كند و اين آيات را زياد تلاوت كند:
«الصَّابِرِينَ وَ الصَّادِقِينَ وَ الْقانِتِينَ وَ الْمُنْفِقِينَ وَ الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحارِ».
⏰ رجالالكشي، ص370
💥《الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ》
(البقره، ۳)
ترجمه: ﻫﻤﺎﻥ ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍی ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﻳﺪﻩﻫﺎ ﺍﻳﻤﺎﻥ می ﺁﻭﺭﻧﺪ، ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺁﺩﺍﺑﺶ می ﺧﻮﺍﻧﻨﺪ، ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﻭﺯیﺷﺎﻥ ﻛﺮﺩﻩﺍﻳﻢ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﻫﺰﻳﻨﻪ می ﻛﻨﻨﺪ.
eitaa.com/fatemiioon_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای ۱۶ سال حرف و حدیث درباره افشای اسامی #ابربدهکاران_بانکی
eitaa.com/fatemiioon_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ کلیپ فوق، چنین مینمایاند که در شهر اصفهان، آن هم در ماه مبارک #رمضان جشنوارهی غذا برگزار شده و بازدید کنندگان هم در حال #تست غذاهای غرفهها هستند❗️
نه اصفهان، شهر #غیرمذهبی است بلکه از سابقون تدیّن در کشور است و نه زمام دولت و استانها در دست لیبرالها (علیالظاهر).
🔸 چه کسی مقصر این دهنکجی آشکار به احکام #دین خداست⁉️
🔹 کو #غیرت_دینی؟؟؟
🔸 کدام از خدا بیخبری متولی این بساط است؟!
🔹 حاکم شرع کجاست؟!
🔸 علما و متدینین کجا هستند؟!
🔹 این چه وضع ولنگار قضایی است که هر کس، هر کار میکند و وقتی هم اعتراض و پیگیری میکنیم، به تخریب نظام و سیاهنمایی دولت و ناامیدسازی مردم متهم میشویم؟!
🔴 لعنت به کسانی که با سیاسیکاریهای حزبی و قبیلهای، فضا را برای ذبح علنی دین و احکام خدا باز گذاشتهاند!!
⬅️ گیرم که فیلم فوق، سراسر دروغ و خلاف واقع؛ هنوز ثلث ماه خدا نگذشته، بارها و بارها به شخصه شاهد صحنههای این چنینی بودهام.
آقای رئیسجمهور❗️
آقای وزیر کشور❗️
آقای رئیس قوهی مقتنه❗️
💢 احکام علنی و اجتماعی و قطعی الهی، به اندازهی توصیههای سازمان بهداشت جهانی برای شما اهمیت ندارد؟!
⭕️ والله مردم دارند اقدامات شما را به پای دین و انقلاب میگذارند، نه به پای حزب و گروهتان!
💠 از بسیجیان، طلاب، اساتید و دانشجویان، وکلا و تمام متدینین اقشار مختلف خواهش میکنم ورود کنیم و از طرق شرعی و قانونی برای احیای دین خدا اقدام کنیم.
امیدی به #مسئولان ذیربط نیست...
✍️مهندس شکوهیانراد
eitaa.com/fatemiioon_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ «فرزند صالح»
👤 #استاد_دانشمند
🔸 اگر امام زمان را به عنوان پدر بشناسیم، خیلی از کارامون درست میشه...
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
eitaa.com/fatemiioon_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقد دلم سوخت😔یعنی به جایی رسیدیم خود #طلاب کفن پوش باید بیان وسط مردم از خودشون و لباس پیغمبر دفاع کنن😔
eitaa.com/fatemiioon_news
🔰 لوح، امیر #جهاد با #نفس
🔻 #رهبرانقلاب: از اوایل انقلاب تا وقت شهادت، حقّاً و انصافاً جز خیر از این مرد، #شهیدصیادشیرازی چیزی ندیدیم. آنچه در میدانهای جهاد از او بروز کرد، کارهای بزرگی بود؛ هم در میدان جنگ و هم بیرون از میدان جنگ. چیزی که مهمّ است، این است که یک نفر علاوه بر جنگ با دشمنان، در جهاد با نفس هم پیروز شود.» ۱۳۷۸/۰۲/۱۹
🌷 سالروز شهادت شهید سپهبد علی صیاد شیرازی
eitaa.com/fatemiioon_news
📸 بانک کشاورزی، مسکن و پستبانک اسامی #بدهکاران بزرگ خود را منتشر کردند.
eitaa.com/fatemiioon_news
🍃🌺چرا #ابن_سیرین بوی خوش می داد؟
محمد بن سیرین همیشه پاکیزه بود و بوی خوش می داد. روزی شخصی از او پرسید: علت چیست که از تو همیشه بوی خوش می آید؟ گفت قصه من عجیب است. آن شخص او را قسم داد که: قصه خود را برای من بگو.
🌺ابن سیرین گفت: من در جوانی بسیار زیبا و خوش صورت و صاحب حسن و جمال بودم و شغلم بزازی بود، روزی زنی و کنیزکی به دکانم آمدند و مقداری پارچه خریدند، چون قیمت آن معین شد گفتند: همراه ما بیا تا قیمت آن را به تو پرداخت کنیم.
در دکان را بستم و همراه ایشان راه افتادم تا به جلوی خانه آنان رسیدم، آنها به درون رفتند و من پشت در ماندم. بعد از مدتی زن بدون آن که کنیزش همراهش باشد مرا به داخل خانه دعوت کرد، چون داخل شدم، خانه ای دیدم از فرشها و ظروف عالی آراسته، مرا بنشاند و چادر از سر برداشت، او را در غایت حسن و جمال دیدم، خود را به انواع جواهرات آراسته بود. در کنارم نشست و با ظرافت و ناز و عشوه و خوش طبعی با من به سخن گفتن درآمد، طولی نکشید که غذایی مفصل و لذیذ آماده شد، بعد از صرف غذا، آن زن به من گفت: ای جوان می بینی من پارچه و قماش زیاد دارم، قصد من از آوردن تو به اینجا چیز دیگری است و من می خواهم با تو همبستر شوم و کام دل بر آرم.
🌺من چون مهربانیها و عشوه بازیهای او را دیدم نفس اماره ام به سوی او میل کرد، ناگاه الهامی به من رسید که قائلی از #سوره والنازعات این آیه را تلاوت کرد که: و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنة هی الماوی
اما هر کس بترسد از مقام پروردگار خود و #نفس خود را از پیروی هوای نفس بازدارد، بدرستی که منزل و آرامگاه او #بهشت خواهد بود
وقتی به یاد این آیه افتادم عزم خود را جزم نمودم که دامن پاک خود را به این گناه آلوده نکنم، هر چه آن زن با من به دست بازی درآمد، من به او توجه نکردم. چون آن زن مرا مایل به خود ندید، به کنیزان خود گفت: تا چوب زیادی آوردند، وقتی مرا محکم با طناب بستند، زن خطاب به من گفت: یا مراد مرا حاصل کن یا تو را به هلاکت می رسانم. به او گفتم: اگر ذره ذره ام کنی، مرتکب این عمل شنیع نخواهم شد. تا این که مرا بسیار با چوب زدند، بطوری که خون از بدنم جاری شد. با خود گفتم: که باید نقشه ای به کار بندم تا رهایی یابم...
🌺گفتم مرا نزنید راضی شدم، دست و پایم را باز کردند، بعد از رهایی پرسیدم: محل قضای حاجت کجاست؟ راهنمایی کردند. رفتم در مستراح و تمام لباسهایم را به نجاست آلوده کردم و بیرون آمدم، چون آن زن با کنیزان به طرفم آمدند، من دست نجاست آلود خود را به آنها نشان می دادم و به آنها می پاشیدم، آنها فرار می کردند.
بدین وسیله فرصت را غنیمت شمردم و به طرف بیرون شتافتم، چون به در خانه رسیدم در را قفل کرده بودند، وقتی دست به قفل زدم به لطف الهی گشوده شد و من از خانه بیرون آمدم و خود را به کنار جوی آب رسانیدم، لباسهایم را شسته و غسل نمودم. ناگهان دیدم که شخصی پیدا شد و لباس نیکویی برایم آورد و بر تنم پوشانید و بوی خوش به من مالید و گفت: ای مرد پرهیزگار! چون تو بر نفس خود غلبه کردی و از روز جزا ترسیدی و خلاف فرمان خدا انجام ندادی و نهی او را نهی دانستی، این وسیله ای بود برای امتحان تو و ما تو را از آن خلاص کردیم، دل فارغ دار که این لباس تو هرگز چرکین و این بوی خوش هرگز از تو زایل نشود، پس از آن روز تاکنون، بوی خوش از بدنم برطرف نگردیده است.
🌺به همین خاطر خدا علم تعبیر خواب را بر او عطا فرمود و در زمان او کسی مثل او تعبیر خواب نمی کرد
.┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄
eitaa.com/fatemiioon_news