بغل یعنی یِ حس آرامش وصفنشدنی ، بعضی وقتا واقعا دلم میخاد اگه حتی کیلومترها ، فاصله بینمون باشه بیام بغلت کنم برم ، میدونی خونه امن من همین چند وجب بغل توعه؟'(:
اگه بخوام خومو تعریف کنم میگم ؛ من آدم دل بستن به جزئیات کوچیکم ، برام کیت کت میخری ؟ کاغذشو تو کیفم نگه میدارم ، بهم یه تکست قشنگ میدی؟ فیوریتش میکنم و هی میخونمش ، تو ماشین میگی فلان آهنگو خیلی دوس داری ؟ به پلیلیستم اضافش میکنم که هی یادت بیوفتم ، با هم میریم یه کافه ؟ فیش سفارشمون تو کیف پولم میمونه تا هی یاد اون روز بیفتم ! من عاشق جزئیاتم ، جزئیات آدمی که دوسش دارم برام خیلی قشنگه . . :)'
دچار بحران کلام شدم ..
یا اصلا حرف نمیزنم و با دونقطه پرانتز جواب میدم یا انقدر حرف میزنم که آخرش یادم میاد نباید چیزی میگفتم و هعی میگم هیس !!(:
ما دهه هشتادیا یجوری شدیم که چند تا مادر و مادرخوانده بین دوستامون داریم که حضورین چند تا توی شبکههای مجازی و یکی هم مامان خودمون ، اون وسط داری حرف میزنی میگی مامان چندجفت چشم نگات میکنه و تویی و خندهای که باید پنهون بمونه :))🙂😂