هیچکس ما رو درک ‌نمیکنه ، بیا کنار هم دیوانه باشیم .. :)

چقدر دلم تنگ شده بود برایِ این زانو دردایِ بعد از پیاده‌روی‌ های طولانی و عجیب:))))))

من این خستگی بعد از هیئت و بویِ تلخ چایی و عود ، وقتی کِ یهویی هوام میگیره کِ پیاده تا حرم برم و قربونش برم میطلبه رو حتی با دردِ عمیق جسمم با هیچی عوض نمیکنم :))

اونجا که زل میزنید به هم و یهو میزنید زیر خنده:))))

یِ کلمه هست به نام "Abditory" به معنی مکانی کِ میشه اونجا مخفی و گم و گور شد ، جایی کِ فقط شما و يک نفر دیگه اون رو بلدید ، جایی مثل مخفیگاه ؛ یا مثلا بغل !((:

:)

اوجِ سوتی اونجایی کِ یکی از هندزفری هاتو میگیره و تو حواست نیست داری پادکستای خودشو گوش میدی ، در آخر با جمله نقد هست چرا نسیه و خنده‌های دلبرونه مواجه میشی:)) مطلوبِ مطلوب .

عجیبِ ولی دلم یِ گریه از ته دل میخواد .. جوری کِ لباسش از اشکام خیس بشه .. وقتی تهش از بغلش میام بیرون با خنده بزنم رو شونش بگم ای بابا دیدی باز بچه شدم و تو تحمل کردی این بچه دیوونه تو .. چقدر امشب دلم بچه شدن توی بغلشو میخواد:)خدا رحم کنه بهمون ..🚶🏿‍♂

[با موفقیت انجام شد]

کاش میشد دردایِ کسیو کِ دوست داری رو انتقال بدی به خودت .. =)))))))))))

عاشق ک می شوی ؛ هم حسود میشوی ! هم خودخواه ، هم دیوانه ، هم تنها .. =)

گفت : هیچوقت فکرشو نمیکردم از اون جایگاه به اینجا برسه برام و بتونم بعدش با کسی باشم و عاشقش بشم .. خندیدم گفتم : فاصله عشق و نفرت فقط به اندازه یِ پلک زدنِ ! منم فکرشو نمیکردم ؛ ولی شد !! تو رو نمیدونم ولی من به معجزه اعتقاد دارم ، به روشنایی بعد سیاهی ، به تــو من به تو اعتقاد دارم'((=