🌹 کــلامشهـــید
🕊«میـــــآنبر رسیدَن بِہ خـــُ𑁍ــدا ﴿نیـــــّت۔۔❈﴾ أست۔۔۔
ڪٰار خٰاصّےلٰازم نیستْ بڪُنیم.۔۔!
ڪٰافےأست ؛
ڪٰارهآ؎ روزمـــــرهمآن را ؛
بہ خٰاطر خـُــــدا أنجٰام دَهیم ۔۔
أگر تو این ڪٰار زرنـــــگ بٰاشید؛
شَک نڪُنید۔۔!!
« شَهیـــــدِ بَعد؎ شُمآیید...✿»
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#تلنگرانه
#طوفان_الاقصی
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
سه دقیقه در قیامت قسمت9⃣5⃣ 🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مداف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_6050633700494804543.mp3
31.49M
سه دقیقه در قیامت
قسمت0⃣6⃣
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم
🔊 جلسه شصتم
* ادامه کتاب؛ حقالناس و حقالنفس
* چرا از شیرینیهای بهشت سخنی گفته نمیشود؟
* راه عشقبازی با خدا
* تجربههای نزدیک به مرگ چه ارزشی دارد؟
* آثار تکالیف در بندگی ما
* آثار عمل به تکلیف خمس و زکات
* سه دستور سلوکی مرحوم شاهآبادی
* نکاتی پیرامون خمس
* نکاتی در مورد زی طلبگی
* عمده مشکلات ما مربوط به چه مواردی است؟
* ارتباط خمس با شخصیت امام معصوم
* خمس و طهارت
* از دعای امام محروم میشویم اگر....
* سختترین شرایط مردم در قیامت
* در خانههایی که خمس پرداخت نمیشود چه کنیم؟
* وسوسههای شیطانی در مورد خمس
* خیانت اقتصادی وکیل امام معصوم
* مفسدین اقتصادی دوران امیرالمومنین علی علیه السلام در کربلا
* خواندن این کتاب را از دست ندهید
⏰ مدت زمان: ۱:۲۷:۲۷
#خمس
🍃أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
الان ویدئویی از آیت الله حق شناس دیدم که توصیه کرده بودن برای نجات مردم غزه ده هزار امن یجیب خوانده بشه ان شاءالله از همین الان تعداد امن یجیبی که میخوانید را به آیدی زیر بفرستید تا شمارش بشه
امن یجیب المضطراذا دعاه و یکشف السوء
@Zahramanavi_2
داروخانه معنوی
الان ویدئویی از آیت الله حق شناس دیدم که توصیه کرده بودن برای نجات مردم غزه ده هزار امن یجیب خوانده
تا الان 14126 امن یجیب😍
خدا را شکر ختم امن یجیب ده هزارتایی که برای پیروزی غزه به تاکید آیت الله حق شناس بزرگوار گذاشته بودیم تمام شد
از همگی قبول باشه عزیزانم❤️
سلام عزیزانم شنبه ها جزء خوانی قرآن داریم به نیت سلامتی و ظهور و فرج آقا جانمون حضرت مهدیﷻ
تا آخر هفته زمان دارید برای خواندن
هر کس تمایل داره شرکت کنه وارد لینک زیر بشه و اسم و فامیلش را بنویسه تا بهش جزء بدم
https://eitaa.com/joinchat/170918372C42e49e2bdb
داروخانه معنوی
#بیداری_از_خواب_غفلت(99) #راهکارهای_تقویت_ایمان (۴٠) دو مساله است که تا در زندگی ما بوجود نیاید ما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5915797084887319469.mp3
708.2K
#بیداری_از_خواب_غفلت (100)
#راهکارهای_تقویت_ایمان (۴١)
🔸ایمان به غیب و ایمان به شهود
🎤: حضرت استاد آیت الله ابطحی رحمة الله علیه
زمان: ۴ دقیقه
#سخنرانی
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#معجزه_چله_شهدا #قسمت_سوم آقای یاسینی به علی اصغر گفتند برای خانم………… و همسرشان شربت بیاورید من به
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#معجزه_چله_شهدا #قسمت_سوم آقای یاسینی به علی اصغر گفتند برای خانم………… و همسرشان شربت بیاورید من به
#معجزه_چله_شهدا
#قسمت_چهارم
علی اصغر خنده ای کرد و گفت بله☺️ همه ی ما شهید شدیم☺️ مگه شما نمی دانستید؟؟؟ ما همگی شهید شدیم?
جا خوردم و زبانم بند آمده بود اشک از چشمانم جاری شده بود? باورم نمی شد به چهره های رزمندگان و بسیجیان نگاه می کردم یکی از دیگری زیباتر و رشید تر، با اخلاق و مهربان و……. .
خدایاااا مگه میشه? خدایا تمام اینها شهید شده اند بغض گلویم را گرفته بود و می فشرد نمیدانستم چه بگویم به همسرم نگاه کردم مجدداً ایشان اشاره کرد که سکوت کنم? باورم نمی شد من بین شهدا بودم و لحظه ای به ذهنم رسید که شاید قرار است من نیز با آنان بپیوندم در این فکرها بودم که شهید یاسینی از داخل دروازه ی پر از نور بیرون آمد و به سمت ما آمد گفتند خستگی شما رفع شد؟؟؟؟ نگاه می کردم نمی توانستم پاسخ بدهم به سختی گفتم بله. بغض گلویم را گرفته بود? شهید یاسینی به علی اصغر گفت آقای قلعه ای بروید و سوغاتی خانم ………. را بیاورید. علیاصغر به سرعت وارد نور شد و بعد از مدتی از دروازه ی نور خارج شد و یک جعبه سفید بسیار بزرگ که شباهت زیادی به جعبه شیرینی داشت در دستانش بود و به شهید یاسینی تحویل داد. شهید یاسینی جعبه را گرفتند و به من گفتند خانوم آقاجانی نگران سوغاتی برای خویشاوندان و دوستان و آشنایانتان نباشید آنچه از سوغاتی که نیاز است برای آنان ببرید در این جعبه گذاشتهایم. این جعبه آنقدر سوغاتی در درونش است که به هر کس بدهید تمام نمی شود.?
من به قدری خوشحال شدم ?که نمی دانستم چی بگم فقط به همسرم گفتم خدا را هزار مرتبه شکر ? چون بسیار نگران خرید سوغاتی و هدر رفتن زمان زیارت بودم.به لطف خدا و حاج آقا یاسینی دیگه نیاز نیست زمانی را صرف خرید کنیم و می توانیم تماماً به زیارت امام حسین علیهالسلام برسیم?
با شوق زیادی جعبه را در دست گرفتم ولی در ذهنم دائماً می گفتم مگر در این جعبه چقدر سوغاتی هست که ایشان میگویند به هرکس بدهید تمام نمی شود؟؟؟؟?
این فکرها ذهنم را درگیر کرده بود که شهید یاسینی فرمودن راستی خانم…………. از این سوغاتی ها حتما به خانم ها…………… بدید.( نام سه نفر از آشنایان را بردن) .
پاسخ دادم چشم حتما.
همراه با شهید یاسینی و شهید قلعه ای کم کم به سمت درب خروجی سنگر رفتیم و همسرم از پذیرایی و زحماتشان تشکر میکردن و تعدادی از بسیجیان عزیزی که متوجه شده بودم همگی شهید شده اند به همراه شهید یاسینی و علی اصغر عزیز (که زحمت زیادی برای من کشیده بود ) تا دم درب اتوبوس ما را همراهی و بدرقه کردن.
یکی از شهدای عزیز درب اتوبوس را باز کرد و به همراه همسرم سوار شدیم. همزمان با حرکت اتوبوس و دست تکان دادن و خداحافظی با شهدا از خواب بیدار شدم. گویا کسی بیدارم کرد .نگاهم به اولین چیزی که افتاد ساعت دیواری بود ساعت هفت را نشان میداد. نمیدونستم چه موقعی از روز هست. هفت صبح یا عصر؟? دست راستم را حرکت دادم متوجه تسبیح شدم که هنوز در دستم بود. کمی فکر کردم یادم افتاد که در حال صلوات فرستادن برای شهید علی اصغر قلعه ای بودم که مثل روزهای قبل فقط چندتا صلوات فرستاده و بی اختیار خوابم برده بود.? بیشتر فکر کردم و یادم افتاد که چند دقیقه به ساعت دو بعدازظهر روی تخت خواب دراز کشیده بودم و با این حساب نزدیک پنج ساعت خوابیده ام.
هنوز گیج بودم. بعد از مدتها احساس گرسنگی داشتم.
دهانم خوش بو و معطر شده بود.? کمی مزه مزه کردم.
حس گرسنگی و مزه ی خوش دهانم? خیلی ناگهانی تصویر شربتهایی که در خواب دیده بودم یک لحظه از جلوی چشمانم عبور کرد. تصویری از شهید یاسینی و علی اصغر قلعه ای و در یک لحظه تمام خوابی که دیده بودم مانند رعدی از جلوی چشمانم عبور کرد.
بی اختیار از حالت خوابیده بلند شده و روی تخت نشستم. هنوز نمیدانستم چه اتفاقی افتاده.
خدایااااااا چه اتفاقی افتاده.
شهدا؟؟؟؟ ? شربتی که خوردم? شربت شفا!!!!!!!
کمی روی تخت جا به جا شدم .
هنوز خوابم رو باور نکرده بودم.?
احساس گرسنگی که مدتها بود از دست داده بودم به شدت اذیتم می کرد.?
به خودم آمدم من گرسنه شدهام اشتها به غذا دارم? ولی اینکه باور کنم این اشتها به غذا بواسطه ی خوابی هست که دیدم، برام قانع کننده نبود.
مگر من چه کسی هستم که بخوام اینگونه مورد توجه ی شهدا قرار بگیرم.?
شک و تردید لحظه ای مرا رها نمیکرد.
تلاش میکردم خوابم را جز رویاهای صادقه نگذارم. ولی باز هم کنجکاو بودم شااااید یک درصد صحت داشته باشه و لطف خدا شامل حالم شده باشه. استخوانهام که از درون لرزش داشتن ، الان کاملا خوب هستن و هیچ مشکلی رو احساس نمیکنم.
ترس از اینکه مبادا باور کنم و بعد از مدتی دوباره کسالت و بیماری برگرده، واقعا اذیتم میکرد .
از روی تخت بلند شدم و به سمت آشپزخانه رفتم سعی میکردم آهسته آهسته قدم بردارم که مبادا دوباره مشکلات برگرده. ترجیح میدادم برای چندلحظه هم که شده حس خوب سلامتی رو داشته باشم.
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
_اِمـــــآم خآمنہ ا؎ ۔۔:
قَضیہ فِلسطیـــــن ؛
ڪِلید رَمزآلود گشودِه شُدن ،
درهآ؎ فـَــ❀ــرج بِہ رو؎ اُمت اِسلٰام أست...𑁍
#نوید_ظهور
#بشارت_ظهور
#طوفان_الاقصی
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
هِزٰار¹⁰⁰⁰قصّہ نِوشتیمْ..
برصَحیفہ؎دل ؛
أمّا....
هَنوز؏ــشْقتُو..،
؏ُــنوانِ
سَرمقٰالہ؎ دِلهـــᰔٰــا؎ مٰاست ۔۔◇◇
﴿بہ یاد سرداردلها۔۔ 𔘓﴾
#حاج_قاسم
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#غم وشادی 💫 قسمت (پنجم ) عمر پربرکت 🍂 #استاد حاجیه خانم رستمی فر @sulook
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
غم و شادی ۶_1.m4a
11.78M
#غم_و_شادی
💫 قسمت (ششم )
اصالت ما به چیست🍂
#استاد حاجیه خانم رستمی فر
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
💢اُستـــــآد فٰاطمےنیـــــآ۔۔:
آمَدند خِدمت آقٰا؎بهاءالدینےگفتَند:
آقٰا چَندمَرتبہ﴿ صَلـــــوٰات ۔۔𔓘﴾بِفرستیمْ؟
فَرمودَند :یڪ¹ مرتبہ۔۔۔
أگر حُضور قَلــᰔـــب بٰاشد۔۔؛
یِک¹ مرتَبہ ڪٰافے أست.۔!
حالٰا حُضور قَلـــــب نبٰاشد !!!
برو صَدهِزار تٰا بفرستْ.
#سخن_بزرگان
#صلوات
🔴«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
May 11