هدایت شده از داروخانه معنوی
#نماز_شب
💠«آیّت اللّہ حَق شِنٰاس رَحمةالله۔۔۔𑁍»
🔸هَم صورتَت نیـــــڪو مےشَود،
هَم خُلقت نیـــــڪو مےشَود۔۔۔
هَم بو؎ خوب پِیدا مےڪُنے،
هَم رزقت زیـــــآد مےشَود۔۔
هَم دُیُون و قَرض هـــــآ؎،
شُما أدا مےشَود۔۔۔
هَم چِشـــــم شمآ بٰاز مےشَود۔۔۔
و جَلا پیدا مےڪُند.۔۔ꕤ
👌این هآ هَمہ نتیجـــــہ؛
﴿ نَمـــــآزشـــــب۔۔𔘓﴾ خوٰاندن أست.
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان #رهایی_از_شب #قسمت_بیست_ونهم شب چتر سیاهش را در گرمای مهربانانه ی خرمشهر پهن کرد.از ار
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#رمان #رهایی_از_شب #قسمت_بیست_ونهم شب چتر سیاهش را در گرمای مهربانانه ی خرمشهر پهن کرد.از ار
#رمان
#رهایی_از_شب
#قسمت_سی_ام
نفس عمیقی کشیدم و با تاسف ادامه دادم:
-ای کاش فقط مشکلم حجابم بود...خیلی خطاها کردم خیلی...
فاطمه گفت:
-ببین عسل هممون خطاهای بزرگ وکوچیک داریم تو زندگی فقط تو نیستی!
با التماس دستم رو بردهانش گذاشتم وگفتم:
-خواهش میکنم بزار حرفم رو بزنم چرا تا میخوام خود واقعیمو بهت معرفی کنم مانعم میشی؟
او دستم رو کنارزد و پرسید:
-حالا شما چرا اینقدر اصرارداری اعتراف به گناه کنی؟ فکر میکنی درسته؟ !
سرم رو با استیصال تکان دادم و گفتم:
-نمیدونم. ..نمیدونم...فقط میدونم که اگه بناباشه به یکی اعتماد کنم وحرفهامو بزنم اون تویی
-وبعد از این که بگی فکر میکنی چی میشه؟
-نمیدونم!!!! شاید دیگه برای همیشه از دستت بدم
او اخم دلنشینی کرد و باز با نمک ذاتیش گفت:.-پس تصمیم خودتو گرفتی!!!! فقط از راه حلت خوشم نیومد.میتونستی راه بهتری رو برای دک کردنم پیدا کنی!
میان گریه خندیدم:
-من هیچ وقت دلم نمیخواد تو رو از دست بدم فاطمه
او انگشت اشاره اش رو به حالت هشدار مقابل دیدگانم آورد و گفت:
-والبته کورخوندی دختر جان! من سریش ترین فرد زندگیتم!
مطمئن نبودم..بخاطر همین با بغض گفتم:
-کاش همینطور باشه...
او خودش رو جمع وجور کرد و با علاقه گفت:
-خوب رد کن اعترافتو بیاد ببینیم...
میخواستم حرف بزنم که او با چشم وابرو وادار به سکوتم کرد وفهمیدم کسی به ما نزدیک میشود. سرم را برگرداندم و همان خانمی که مسؤول برنامه ها بود را دیدم که با لبخندی پرسشگرانه به سمتمون میومد.با نگرانی آهسته گفتم:
-وای فاطمه الانه که بیاد یه تشر بزنه بهمون
فاطمه با بیتفاوتی گفت:
-گنده دماغ هست ولی نه تا اون حد..نگران نباش.رگ خوابش دست خودمه.
ایشون در حالیکه بهمون سلام میکرد مقابلمون ایستاد و با لحن معنی داری خطاب به فاطمه گفت:
-به به خانوم بخشی!!!میبینم که فرمانده ی بسیج در وقت خاموشی اومده هواخوری!!!
فاطمه با لبخند و احترام خطاب به او پاسخ داد:-و خانوم اسکندری هم مثل همیشه با تمام خستگی آماده به خدمت!!
هردو خنده ی کوتاه واجباری تحویل هم دادند.بعد خانوم اسکندری خیلی سریع حالت چهره اش را جدی کرد و پرسید:
-مشکلی پیش اومده؟ چرا نخوابیدید؟ اگر فرماندهان ببینند گزارش میدن
فاطمه با آرامش پاسخ داد:
-قبلا با جناب احمدی هماهنگ کردم. بعد در حالیکه دست مرا در دستانش میگذاشت ادامه داد:
-دوست عزیزم حال خوشی نداشت.در طول روز وقتی برای شنیدن احوالاتش نداشتم.باخودم گفتم امشب کمی برای گپ زدن با ایشون وقت بزارم.
خانوم اسکندری نگاه موشکافانه ای به من انداخت و بگمانم با کنایه گفت:
-عجب دوست خوبی.!! پس پیشنهاد میدم اینجا ننشینید.سربازها رفت وآمد میکنند خوب نیست.تشریف ببرید به خوابگاه مسئولین.
فاطمه گفت:
-ممنون ولی ما در مدتی که اینجا بودیم سربازی ندیدیم.ومیخواستیم تنها باشیم.بنابراین خوابگاه مسئولین گزینه ی مناسبی نیست..
ماحصل صحبتهای این دونفر این شد که ما طبق خواست خانوم اسکندری که کاملا مشخص بود یک درخواست اجباریست به سمت خوابگاه مورد نظر که به گفته ی ایشون کسی داخلش نبود راه راکج کردیم و او وقتی به آنجا رسید به فاطمه گفت:
-من یکساعت دیگر برمیگردم.
که یعنی هرحرفی دارید در این یکساعت به سرانجام برسونید.
تا رفت به فاطمه با غرولند گفتم:
-بابا اینجا کجاست دیگه!!! یعنی یک دیقه هم نمیتونیم واسه خودمون باشیم.؟
فاطمه با خنده ی شیطنت آمیزی گفت:
-فقط یک ساعت....
گفتم.:
-خیلی کمه...
گفت:پس حتما صلاح نیست..
من با لجبازی گفتم:
-آسمون به زمین بیاد زمین برسه به آسمون من باید امشب باهات حرف بزنم
ادامه دارد...
https://telegram.me/joinchat/AAAAAD9XxVgHZxF0tRsThQ
حجاب فاطمی👆👆
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
17.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شب_جمعه ✨
قسم بر عطر و بوی آن گل یاس 🌼
دلم دارد هوای دو حرم را 🕌
یکی شش گوشه مولا حسین و❤️
یکی هم تربت پاک تو عباس💚
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام🙏
🙏اَللّهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعَهَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ
🙏وَ ثَبِّتْ لی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ
🙏وَ اَصْحابِ الْحُسَیْنِ الَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ
🙏دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ.
🙏اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
#امام_حسین
شب جمعہ ✨
شب زیارتے ارباب بےڪفݧ 💚
صلی الله علیک یا ابا عبدالله 💚
اللهم ارزقنا کربلا🙏
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
5.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠💫پـيـچـيـده در ايـوان تـو
🌼💫بـوى امـام مجتبى (ع)
💠💫شب هاى جمعه مرقدت دارد
🌼💫هــــواى كــــربـــــلا
💠💫دل پر مى زند در اين حريم
🌼💫در شهر رى شده مقيم
💠💫مولانا سيد الـكـريـم
🌼💫يــا ســيــد الـكـريـم
💠💫ولادت سـیـد الـکـریـم ،
🌼💫حـضـرت عـبـدالـعـظـیـم
💠💫حسنی(علیه السلام)مبارک باد
#عبدالعظیم_حسنی
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
698.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍁💫خـــــدایــــــا🤲
🧡💫در واپسیـن شبهای مهر ماه
🍁💫خانه دوستانم مملو از مهر
🧡💫چراغ خونه هاشون روشن
🍁💫زنــدگــیــشــون پــر بــرکـت
🧡💫دلشون را به نور الهی روشن
🍁💫و عمرشان را طولانی بگردان
🧡💫آمــــیـــن یـــــا رَبَّ🤲
🍁💫بعد از هر ظلمت و تاریکی
🧡💫یه روشـنـایـی هـسـت
🍁💫بعد از هـر نـا امـیـدی
🧡💫امید و رحمتی هست
🍁💫بعد از هر دعایی🤲
🧡💫اجــابــتـی هــســت
🍁💫ای گشاینده گره های ناگشودنی
🧡💫گره های زندگی ما را بگشای🤲
🍁💫شـــبـــــتــــون آروم و
🧡💫پــر از اسـتـجــابــت دعـا
#شب_بخیر
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2