فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علامه حسن زاده آملی ره: فکر کردین خدا به هرکسی شیرینی مناجات رو میده؟🧐
🌴خیال کردین هرکسی توفیق سحرخیزی پیدا میکنه؟
هر کسی توفیق تلاوت قرآن پیدا میکنه؟‼️
اینطور نیست آقا
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
✨ #آسان_شدن_ازدواج
روایت از امام صادق علیه السلام: «هر کس که #خواستگاری ندارد یا به خواستگاریش جواب نمی دهند سوره طه را بنویسد و بشوید و آب آن را بر صورت خود بریزد، خداوند ازدواجش را آسان می کند.
📚تفسیرالبرهان جلد۳
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#احسن_القصص #تشرفات #امام_زمان ﷻ 💥میرزا آقا هادی بجستانی میگوید: از مؤذن و خادم مدرسه سامرا پرسید
#احسن_القصص
#تشرفات (قسمت اول):
#امام_زمان ﷻ
💥آقای حاج میرزا محمد علی گلستانه اصفهانی فرمودند: عموی من برای من نقل کردند که در زمان ما در اصفهان شخصی به نام جعفر که شغلش نعلبندی بود، بعضی حرفهایی میزد که موجب طعن و ردّ مردم شده بود. مثل آنکه می گفت: با طی الارض به کربلا رفته ام. یا می گفت: مردم را به صورتهای مختلف دیده ام و یا خدمت حضرت صاحب الامر رسیده ام. ولی بخاطر حرفهای مردم آن صحبتها را ترک نمود.
✨💫✨
تا اینکه من روزی برای زیارت مقبره متبرک تخت فولاد می رفتم. در بین راه دیدم جعفر نعلبند هم به آن طرف می رود. نزدیک او رفتم و گفتم: میل داری در راه باهم باشیم؟ گفت: اشکالی ندارد، با هم گفتگو می کنیم و خستگی راه را هم نمی فهمیم. قدری با هم گفتگو کردیم تا بالاخره من پرسیدم: این صحبتهایی که مردم از تو نقل می کنند چیست؟ آیا صحت دارد یا نه؟ گفت: آقا از این مطلب بگذریم. اصرار کردم و گفتم: من که بی غرضم، مانعی ندارد بگویی.
✨💫✨
گفت: من بیست و پنج بار از پول کسب خود، به کربلا مشرّف شدم و در همه سفرها برای زیارتی عرفه می رفتم. در سفر بیست و پنجم بین راه، شخصی یزدی با من رفیق شد. چند منزل که با هم رفتیم مریض شد و کم کم مرض او شدت یافت تا به منزلی که ترسناک بود رسیدیم و بخاطر ترسناک بودن آن قسمت، قافله را دو روز در کاروانسرا نگه داشتند تا قافله های دیگر برسند و جمعیت زیادتر شود. از طرفی حال زائر یزدی هم خیلی سخت شد و مشرف به مرگ گردید...
ادامه دارد.
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠حجت الاسلام والمسلمین عالی:
🟣اول شکر کن بعد بگو خدا بده ...!
خدا در دستیست که به یاری میگیری !
درقلبیست که شاد میکنی !
درلبخندیست که به لب مینشانی !
خدا درعطر خوش نانیست،
که به دیگری میدهی !
درجشن و سروریست که برای
دیگران بپا میکنی +
آنجاست که عهد میبندی و
عمل میکنی !
خدا، در تو، با تو، و برای توست ..!
#عالی
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#سلام_امام_زمانم
قَســَـــم بہ سوره« فُرقـــــآن۔۔᯽ »،
ظُهـــــور مےخوٰاهیم !
بِہ آیــِـــہ آیــِـــہ قُـــــرآن ...
ظُهـــــور مےخوٰاهیم !
ڪِنٰارت اِ؎﴿ گُل نــَـــرگس۔۔🌼﴾ ؛
جَهـــــآن مـــــآ زیبـــــآست۔۔
بَس أست این غَم و هِجـــــرٰان ...
ظُهـــــور مےخوٰاهیمْ۔۔۔◇◇
#امام_زمان ﷻ
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
مـــــآدر؎ ﴿؏ـبٰاسش۔۔𑁍﴾ رٰا ؛
هِـــــدیہ ڪَرد۔۔۔
و أز آن روز ،
تَمـــــآم مـــــآدرها؎ ؏ـٰاشق پیشِہ،
خِجـــــل گشتَند!
أز دریغ ڪَردن جوانهـــــآ؎ ر؏ـــــنایشآن.۔۔
و اینگونه شُد ڪہ:
سٰالهآست آنهـــــآ را بِہ،
"مـــــآدران شُهـــــدا" مےشنآسیم۔۔☫
#امالبنین سلام الله علیه
#مادرانشهدا
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#اعتماد_به_خدا (۳) 🍀💢خدا به روح ما نگاه میکند نه به بدن ما #استاد حاجیه خانم رستمی فر(اسدیان) «
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اعتماد بخدا ۴.m4a
10.79M
#اعتماد_به_خدا (۴)
❇️بزرگترین سرمایه ما رضایت خداست
#استاد حاجیه خانم رستمی فر(اسدیان)
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#داستان_کوتاه روزی پیامبر اکرم صلىاللهعليهوآله ، به طرف آسمان نگاه می کرد، تبسمی نمود. شخصی به حض
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#داستان_کوتاه روزی پیامبر اکرم صلىاللهعليهوآله ، به طرف آسمان نگاه می کرد، تبسمی نمود. شخصی به حض
#داستان_کوتاه
💢در زمانهاى قديم، مردی ساز زن و خواننده ای بود؛ بنام برديا که با مهارت تمام می نواخت و همیشه در مجالس شادی و محافل عروسی، وقتی برای رزرو نداشت
بردیا چون به سن شصت سال رسید روزی در دربار شاه می نواخت که خودش احساس کرد دستانش دیگر می لرزند و توان ادای نت ها را به طور کامل ندارد و صدایش بدتر از دستانش می لرزید و کم کم صدای ساز و صداى گلویش ناهنجار می شود.
عذر او را خواستند و گفتند دیگر در مجالس نیاید.
بردیا به خانه آمد، همسر و فرزندانش از این که دیگر نمی توانست کار کند و برایشان خرجی بیاورد بسیار آشفته شدند.بردیا غمگین و افسرده سازش را که همدم لحظه های تنهاییش بود برداشت و به کنار قبرستان شهر آمد.
در دل شب در پشت دیوار مخروبه قبرستان نشست و سازش را به دستان لرزانش گرفت و در حالی که در کل عمرش آهنگ غمی ننواخته بود،
سازش را برای اولین بار بر نت غم کوک کرد و این بار برای خدایش در تاریکی شب، فقط نواخت.
بردیا می نواخت و خدا خدا می گفت و گریه می کرد و بر گذر عمرش و بر بی وفایی دنیا اشک می ریخت و از خدا طلب مرگ می کرد.
در دل شب به ناگاه دست گرمی را بر شانه های خود حس کرد، سر برداشت تا ببیند کیست.
شیخ سعید ابو الخیر را دید در حالی که کیسه ای پر از زر در دستان شیخ بود. شیخ گفت این کیسه زر را بگیر و ببر در بازار شهر دکانی بخر و کارى را شروع کن.
بردیا شوکه شد و گریه کرد و پرسید ای شیخ آیا صدای ناله من تا شهر می رسید که تو خود را به من رساندی؟
شیخ گفت هرگز.
بلکه صدای ناله مخلوق را قبل از این که کسی بشنود خالقش می شنود و خالقت مرا که در خواب بودم بیدار کرد و امر فرمود کیسه زری برای تو در پشت قبرستان شهر بیاورم.
به من در رویا امر فرمود برو در پشت قبرستان شهر، مخلوقی مرا می خواند برو و خواسته او را اجابت کن.بردیا صورت در خاک مالید و گفت.
خدایا عمری در جوانی و درشادابی ام با دستان توانا سازهایی زدم براى مردم این شهر اما چون دستانم لرزید مرا از خود راندند.
اما یک بار فقط برای تو زدم و خواندم.
اما تو با دستان لرزان و صدای ناهنجار من، مرا خریدی و رهایم نکردی و مشتری صدای ناهنجار ساز و گلویم شدی و بالاترین دستمزد را پرداختی.
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
خطبه۳۴ پيكار با مردم شام 🎇🎇🎇#خطبه۳۴🎇🎇🎇🎇🎇🎇 🍃نكوهش از سستي و نافرماني كوفيان نفرين بر شما كوفيا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
خطبه۳۴ پيكار با مردم شام 🎇🎇🎇#خطبه۳۴🎇🎇🎇🎇🎇🎇 🍃نكوهش از سستي و نافرماني كوفيان نفرين بر شما كوفيا
خطبه۳۵
بعد از حكميت
🎇🎇🎇#خطبه۳۵🎇🎇🎇🎇🎇🎇
🌹ضرورت ستايش پروردگار
🍃🌷خدا را سپاس!
🌹 هر چند كه روزگار دشواريهاي فراوان و حوادثي بزرگ پديد آورد
و شهادت مي دهم جز خداي يگانه و بي مانند خدايي نباشد و جز او معبودي نيست، و گواهي مي دهم محمد (ص) بنده و فرستاده اوست.
🌿علل شكست كوفيان
پس از حمد و ستايش خدا!
بدانيد كه نافرماني از دستور نصيحت كننده مهربان دانا و باتجربه، مايه حسرت و سرگرداني و سرانجامش پشيماني است، من راي و فرمان خود را نسبت به حكميت به شما گفتم، و نظر خالص خود را در اختيار شما گذاردم. (اي كاش كه از قصير پسر سعد اطاعت مي شد) ولي شما همانند مخالفاني ستمكار، و پيمان شكناني نافرمان، از پذيرش آن سر باز زديد، تا آنجا كه نصيحت كننده در پند دادن به ترديد افتاد، و از پند دادن خودداري كرد، داستان من و شما چنان است كه برادر هوازني سروده است: (در سرزمين منعرج، دستور لازم را دادم اما نپذيرفتند، كه فردا سزاي سركشي خود را چشيدند).
#نهج_البلاغه
💠باهم نهج البلاغه بخوانیم.
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2