eitaa logo
داروخانه معنوی
5.8هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
4.5هزار ویدیو
122 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_یِکے أز چیزهـــــآیے کِہ جِلو؎؛ ⇦فشـــــآر قَبـــــر رٰا مےگیرد⇩⇩⇩ ❍↲﴿أخـــــلٰاق خـــــوب أست..!﴾ ◇|•آیّتﷲجــــٰـاودٰان•|◇ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
۸۰ روز انتظار تا عید بزرگ غدیر خم هر روز یک فضیلت ، فضیلت شماره : ۱۱ ------------------------------
۷۹ روز انتظار تا عید بزرگ غدیر خم هر روز یک فضیلت ، فضیلت شماره : ۱۲ ------------------------------ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
خطبه ۱۰۳ قسمت دوم در تشويق به زهد ✅روش برخورد با دنيا . 🎇🎇🎇#خطبه۱۰۳🎇🎇🎇🎇🎇🎇 سخني از آينده و
خطبه ۱۰۴ پيامبر و فضيلت خويش 🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇 🍃ره آورد بعثت پيامبر (ص) پس از ستايش پروردگار، همانا خداوند سبحان، حضرت محمد (ص) را مبعوث فرمود، در روزگاراني كه عرب كتابي نخوانده و ادعاي وحي و پيامبري نداشت پيامبر اسلام (ص) با يارانش به مبارزه با مخالفان پرداخت تا آنان را به سرمنزل نجات كشاند، و پيش از آنكه مرگشان فرا رسد آنان را به رستگاري رساند، با خستگان مدارا كرد، و شكسته حالان را زير بال گرفت تا همه را به راه راست هدايت كرد، جز آنان كه راه گمراهي پيمودند، و در آنها خيري نبود همه را نجات داد، و در جايگاه مناسب رستگاري، استقرارشان بخشيد، تا آنكه آسياب زندگي آنان به چرخش درآمد، و نيزه شان تيز شد. به خدا سوگند! من در دنباله آن سپاه بودم، تا باطل شكست خورد و عقب نشست، و همه رهبري اسلام را فرمانبردار شدند، در اين راه هرگز ناتوان نشدم، و نترسيدم، و خيانت نكردم، و سستي در من راه نيافت به خدا سوگند! درون باطل را مي شكافم تا حق را از پهلويش بيرون كشم. 💠باهم نهج البلاغه بخوانیم «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◇گُفتـــــم: کِہ﴿ عَـــــلےﷺ﴾ ⇦ گُفتْ: بـــِگو ..سِـــــرُّ اللّہ۔۔ ⇦گُفتـــــم: کہ عَـــــلےﷺ↓↓↓ ↶ گُفـــــت :بـــِگو..« عِيـــــنُ اللّہ»↷ _گُفتـــــم : ╰➤ ↲کِہ بـــِہ وَصـــــفشْ چِہ بـــِگويم ؛ _گفتـــــآ: ❍↲﴿ لٰاحـــــولُ و لٰا قُـــــوة إلّا بـِــاللّه﴾ ➛⃝ ‌‎‎@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_کٰاش مےشــُـــد کہ شَبے ، ☜مُوقعِ بــــٰـارانِ نــَـــجف۔۔۔ مےنِشستیم کَمے مَحـــــضرِ _ ایـــــوٰان نـــَــجف↳❍ ↶سَر وجـــــآن و نَفسے هَست ! ◇◇بِہ قُربـــــآنِ نَـــــجف↷ ⇦دَست مــــٰـارا برسٰانید بہ ↓↓↓ دامــــٰـانِ نــَـــجف۔۔ ❍↲روز؎ مٰاست درایـــــن دَست بہ؛ «۔۔دامــــٰـانے تــُᰔـــو۔۔❥●» «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◇﴿آیّت الله جَواد؎ آمُـــــلے۔۔‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀﴾ : _علّـــــت اینکِہ بَرا؎ بسیٰار؎ ، أز انسٰانهـــــآ تـَــــمرکز حَواس ۔۔ ❍↲ بِہ ویـــــژه دَر«نمـــــآز۔۔ 𑁍»؛ کٰار آسٰانے نیست!!! بِہ این جَهت أست کِہ ⇦ کٰارهـــــآ؎ بیرونے أز نمـــــآز ↓↓↓ _ الٰهے نیست!➛ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃 داستان‌عاشقانه‌واقعی #رمان #دومدافع #قسمت_بیست_وششم _گفت یکم مریض احوالے اومدم بهت س
📚داستان‌عاشقانه‌واقعی ❤️ _بعد از یک هفتہ کلنجار رفتـݧ باخودم بالاخره جواب سجادے رو دادم با مریم داشتیم وارد دانشگاه میشدیم کہ سجادے و محسنے و دیدیم تا ما رو دیدݧ وایسادݧو همونطورے کہ بہ زمیـݧ نگاه میکردند سلام دادݧ مریم کہ ایـݧ رفتار براش غیر عادے بود با تعجب داشت بهشوݧ نگاه میکرد خندم گرفت و در،گوشش گفتم: _اونطورے نگا نکـݧ الاݧ فک میکنن خلے ها جواب سلامشونو دادیم داشتند وارد دانشگاه میشدند کہ صداش کردم آقاے سجادے❓ با تعجب برگشت سمتم و گفت بله❓بامنید❓ بلہ باشمام اگہ میشہ چند لحظہ صبر کنید .یہ عرض کوچیک داشتم خدمتتوݧ _بلہ بلہ حتما بعد هم بہ محسنے اشاره کرد کہ تو برو تو مریم هم همراه محسنے رفت داخل خوب بفرمایید در خدمتم خانم محمدے راستش آقاے سجادے مـݧ فکرامو کردم خیلے سخت بود تصمیم گیرے اما خوب نمیتونستم شما رو منتظر نگہ دارم _سجادے کہ از استرس همینطور با سویچ ماشیـݧ بازے میکرد پرید وسط حرفمو گفت: خانم محمدے اگہ بعد از یک هفتہ فکر کردݧ جوابتوݧ منفیہ خواهش میکنم بیشتر فکر کنید مـݧ تا هر زمانے کہ بگید صبر میکنم _خندیدم و گفتم:مطمئنید صبر میکنید❓شما همیـݧ الاݧ هم صبر نکردید مـݧ حرفمو کامل بزنم معذرت میخوام خانم محمدے در هر صورت مـݧ مخالفتے ندارم سرشو آورد بالا و با هیجاݧ گفت جدے میگید خانم محمدے❓ بلہ کاملا _پس اجازه هست ما دوباره خدمت برسیم با خوانواده❓ اینو دیگہ باید از خوانوادم بپرسید با اجازتوݧ وارد کلاس شدم و رفتم پیش مریم نشستم اما سجادے نیومد مریم زد بہ شونم و گفت:إ اسماء سجادے کو پس نمیدونم والا پشت سرم بود چے بهش گفتے مگہ❓ هیچے جواب خواستگاریشو دادم. _حتما جواب منفے دادے بہ جووݧ مردم رفتہ یہ بلایے سر خودش بیاره بازوشو فشار دادم و با خنده گفتم نخیر اتفاقا برعکس إ خرشدے بالاخره❓پس فکر کنم ذوق مرگ شده.اسماء شیرینے یادت نره ها باشہ بابا کشتے تو منو بعدشم هنوز خبرے نیست کہ _وارد خونہ شدم کہ ماماݧ صدام کرد اسماااااء❓ سلام جانم❓ بیا کارت دارم باشہ ماماݧ بزار لباسامو... نذاشت حرفم تموم بشہ _همیـݧ الاݧ بیا.. بلہ ماماݧ مادر سجادے زنگ زده بود.تو ازجوابے کہ بہ سجادے دادے مطمئنے❓ مگہ براے شما مهمہ ماما❓ چپ چپ نگاهم کرد و گفت ایـݧ حرفت یعنے چے❓ _خب راست میگم دیگہ ماماݧ همش فکرت پیش اردلانہ تو ایـݧ یہ هفتہ ۴ بار رفتے با مادر زهرا حرف زدے تا بالاخره راضیشوݧ کنے اما یہ بار از مـݧ پرسیدے میخواے چیکار کنے نظرت چیہ❓ _اسماء مـݧ منتظر بودم خودت بیاے باهام حرف بزنے و ازم کمک بخواے ترسیدم اگہ چیزے بگم مثل دفعہ ے قبل... حرفشو قطع کردم و گفتم ماماݧ خواهش میکنم از گذشتہ چیزے نگو _باشہ دخترم.مگہ میشہ تو برام مهم نباشے❓ مگہ میشہ حالا کہ قراره مهم تریـݧ تصمیم زندگیتو بگیرے بہ فکرت نباشم بعدشم تو عاقل تر از ایـݧ حرفایے مطمعـݧ بودم تصمیم درستے میگیرے _باشہ ماماݧ مـݧ خستم میرم بخوابم وایسااا.مـݧ بهشوݧ گفتم با پدرت حرف میزنم بعد بهشوݧ خبر میدم الاݧ هم بابا و اردلاݧ رفتـݧ واسہ تحقیق تو دلم گفتم چہ عجب و رفتم تو اتاقم _اردلاݧ و بابا تحقیق هاشونو کرده بودند و راضے بودن و قرار شده بود سجادے خوانوادش آخر هفتہ بیاݧ براے گذاشتـݧ قرار مدار عقد. یک شب قبل از بلہ بروݧ اردلاݧ اومد تو اتاقمو گفت... _اردلا اومد تو اتاقمو گفت... اسماء پاشو بریم بیروݧ با بی حوصلگے گفتم کار دارم نمیتونم بیام روسریمو بازور سرم کرد و چادرمم گرفت دستش و با زور هلم داد بیروݧ _صداشو کلفت کردو گفت وقتے داداش بزرگترت یہ چیزے میگہ باید بگے چشم با دادو بیداد هام نتونستم جلوشو بگیرم خوب حداقل وایسا آماده شم باشہ تو ماشیـݧ منتظرم زودباش _سرمو تکیہ داده بودم بہ پنجره و با چشم ماشیـݧ هایے رو کہ با سرعت ازموݧ رد میشدݧ و دنبال میکردم باصداے اردلاݧ بہ خودم اومدم. اسماء تو چتہ❓مثلافردا بلہ برونتہ باید خوشحال باشے.چراانقد پکرے❓ _نکنہ ازتصمیمت پشیمونے❓هنوز دیر نشده ها❓ آهے کشیدم و گفتم.چیزے نیست نمیخواے حرف بزنے❓ کجا دارے میرے اردلا❓برگرد خونہ حوصلہ ندارم. _داشتم میرفتم کهف والشهدا باشہ حالا کہ دوست ندارے برمیگردم الاݧ صاف نشستم و گفتم.ݧ ݧ _بروکهف و دوست داشتم آرامش خاصے داشت. نیم ساعت داخل کهف بودم 〰❤️〰❤️〰❤️ خیلے آروم شدم تو ایـݧ یہ هفتہ همش استرس و نگرانے داشتم هم بخاطر جوابے کہ بہ سجادے دادم هم بے خیالے ماما. اردلاݧ اومد کنارم نشست:اسماء میدونم استرس دارے واسہ فردا _آهے کشیدم وگفتم.نمیدونے اردلاݧ مـݧ تو وضعیت بدیم یکم میترسم بہ کمک ماماݧ احتیاج دارم اما... اینطورے نگواسماء باورکـݧ ماماݧ بہ فکرتہ.. بیخیال بہ هر حال ممنوݧ بابت امشب واقعا احتیاج داشتم. یک ساعت بہ اومدݧ سجادے مونده بود... _خونہ شلوغ بود ماماݧ بزرگترهاے فامیلودعوت کرده بود .... «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼ای رمــضــان عــزیــزم 🌼آهسته ترآمدنت چه باذوق وشوق بود 🌿ولی رفتنت چه باعجله 🌼لـحـظـه ای درنـگ کـن 🌿به کجا این چنین شتابان 🌼بارالها دراین روزهای پایانی ماه عزیز 🌿دوستانم را درکارشان برکت 🌼در وجودشان سلامتی 🌿در زندگی شان خوشبختی 🌼در خانه هایشان آرامش 🌿در دلهایشان شادی قرارده 🌼الــهــی آمـــیـــن 🌿تقدیم به شما دوستان عزیز «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫نیایش شبانه با حضرت عشق ❤️❤️ 🌟خـــــدایــــا ؛ 💫در این شبهای ماه مبارک رمضان 🌟عطا کن بر ما هرآنچه که در راه 💫بــنــدگــی تــو نــیـازمــنـدیـم 🌟دلــهــایــمــان را مـؤمــن❣ 💫دسـتـانـمـان را شـکـرگـزار 🌟و روحمان را بیدار قرار ده 💫باشد که دست پر از میهمانی‌ات بازگردیم 🌟آمـــیـــن یـــا رَبَّ🙏 💫شب زیباتون متبرڪ به 🌟گــرمـے نــگــاه خــدا❣ 💫الـــهـــے ؛ 🌟دلخوشے‌هـاتون افزون 💫دلاتـون از غـم وغصـه خـالے 🌟و جــمــع خــانــواده‌تــون 💫پـراز دلگرمے و عشـق و لبخنـد‌ 🌟شــــبـــــتــــون خــــدایـــــی «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از داروخانه معنوی
از جُملہ د؏ــــآهـــــآیے ڪہ؛ ﴿شِیـــــخ جَعـــــفر مُجتهد؎﴾(رہ) مُڪرر توصّیہ مےڪَردند : خوٰاندن ﴿زیـــــآرت ٰال یٰاسیـــــن✿ ﴾ در نُہ⁹ روزهنگام بین الطُلو؏ـــــین بود ڪِہ آثـــــآر ؏ـَــــجیبے دَر پے دٰارد۔۔۔۔♡♡♡ @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از داروخانه معنوی
•~🌸🌿~• وَلےبَچہ ھآ اَز‌قَضا‌ٓشُدڻ نَمآز‌صُبحتون‌ْبِتَرسیدْ! میڱن‌ْخُدآ؛ أڱہ بِخوٰاد‌خِیر؎رو‌؛ أزیِہ بَنده‌ا؎بڱیرھ۔۔۔۔!!! نَمآز‌صُبحِش‌ْرو‌قضٰا‌مےڪُنِه! 💥 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا