eitaa logo
داروخانه معنوی
5.2هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
4.2هزار ویدیو
108 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◇‏هَـــــر وقت دید؎ کِہ↓↓↓ گنـــــآه مےکُنے؛ أمّا غُصّہ مےخُور؎➛ مَعلـــــوم أست کِہ أز چٍشمِ ⇦خُــــᰔـدا نیـــُــافتٰاده‌ا؎. وَلے وَقتے کہ گنــــٰـاه مےکُنے و میگویے: مُهـــِّــم نیست!!! ❍↲ بِتَـــــرس! کہ خَط دُورت کِشیـــــده شــُـــده أست! ﴿مُولایمـآن أمیـــــرالمؤمِنینﷺ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌﴾ فَرمود: بَدتـَــــرین گنـــــآه آن أست کِہ، ⇦ صٰاحِبـش آن را کوچــَـــک بشمٰارد!‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ | مَرحوم فٰاطمےنیآ رَحمت‌الله‌عَلیہ۔۔ | «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حَقّٰـــــا کِہ تُــᰔـــو أز⇩⇩⇩ ⇦ سُلالہ؎«فٰاطمهۜ ا؎‌‌۔۔❀‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎» _بٰا خَنـــــده ؎ خــُـــود ؛ بِہ دَرد مٰا خــٰـــاتمہ ا؎↷ ◇◇زیبـــــٰاتر أزاین نـــٰــام۔۔۔ نَدیدم بہ جَهـــــآن! ﴿سیـــِّــدعـَــــلےحُسینےخـــٰــامنہ ا؎۔۔𔘓﴾ 🎈«آقـــٰــاجـــــآن تَولدت مُبٰارک𑁍»🎈 «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_بـــٰــا تُــــو𔘓➛ أز مـَــــرگ نَـدارم۔۔ ⇦بِہ خُــدا وٰاهمہ‌ا؎ ! ⇦جــᰔــٰـانـماِن⇩⇩⇩ □پـــــیشکِــش ؛ ﴿سیـــــِّدنٰا خــٰـــامــنہ ‌ا؎۔۔𑁍﴾ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۶۹روز انتظار تا عید بزرگ غدیر خم هر روز یک فضیلت ، فضیلت شماره : ۲۲ ------------------------------ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ادامه خطبه ۱۰۹ قسمت دوم ✨ توانايي خداوند 🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇 🌸وصف فرشتگان شگفت آور است آفرينش فرشتگان تو كه گروهي از آنها را در آسمانها سكونت دادي و از زمين بالا برده اي، آنها از همه آفريدگان نسبت به تو آگاه ترند، و بيشتر از همه نسبت به تو بيمناكند، و به تو نزديكترند فرشتگاني كه در پشت پدران قرار نگرفته و در رحم مادران پرورش نيافته اند، و از آبي پست خلق نشده اند، و ناراحتي و مشكلات زندگي آنان را پراكنده نساخت، آنها با مقام و مرتبتي كه دارند، و از ارزشي كه در نزد تو برخوردارند، و آنگونه كه تو را دوست دارند، فراوان تو را اطاعت مي كنند كه اندك غفلتي در فرمان تو ندارند اگر آنچه بر آنان پوشيده است بدانند، همه كارهاي خود را كوچك و ناچيز مي شمارند، و بر خويش ايراد مي گيرند، و مي دانند آن گونه كه بايد، تو را عبادت نكرده اند، و آنچنان كه سزاوار توست فرمانبردار نبودند. نعمتهاي خداوند و سوء استفاده ها خدايا ستايش تو را سزاست، كه آفريننده و معبودي، و بندگان را به درستي آزمايش كردي، خانه آخرت را آفريدي و سفره رنگارنگ نعمتها را گستراندي، و در آن انواع نوشيدني، خوردني، همسران، ميهمانداران، قصرها، نهرهاي روان، ميوه ها و كشتزاران، قرار دادي. سپس پيامبري را فرستادي تا انسانها را به آن خانه و نعمتها دعوت كند، افسوس كه مردم نه آن دعوت كننده را اجابت كردند، و نه به آنچه تو ترغيبشان كردي رغبت نشان دادند، و نه به آنچه تو تشويقشان كردي مشتاق شدند، بر لاشه مرداري روي آوردند كه با خوردن آن رسوا شدند، و در دوستي آن همداستان گرديدند. خطر عشق و وابستگيهاي دروغين هر كس به چيزي عشق ناروا ورزد، نابينايش مي كند، و قلبش را بيمار كرده، با چشمي بيمار مي نگرد، و با گوشي بيمار مي شنود، خواهشهاي نفس پرده عقلش را دريده، دوستي دنيا دلش را ميرانده است، شيفته بي اختيار دنيا و برده آن است و برده كساني است كه چيزي از دنيا در دست دارند، دنيا به هر طرف برگردد او نيز برمي گردد، و هر چه هشدارش دهند از خدا نمي ترسد، از هيچ پنددهنده اي شنوايي ندارد، با اينكه گرفتار آمدگان دنيا را مي نگرد كه راه پس و پيش ندارند و در چنگال مرگ اسيرند مي بينيد كه آنها بلاهايي را كه انتظار آن را نداشتند بر سرشان فرود آمد و دنيايي را كه جاويدان مي پنداشتند از آنها جداشده و به آنچه در آخرت وعده داده شده بودند خواهند رسيد، آنچه بر آنان فرود آمد وصف ناشدني است. 💠باهم نهج البلاغه بخوانیم «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_شــــٰـاید کِہ کَمے ، ⇦ ســـــوز بِہ آهَت بــِـــدهند۔۔ ⇦دَر دَهـــــر کَمے "حِشمـَــــت و جٌاهت" بــِـــدهَند! ◇◇أمّا دِگر ایـــــن أمـــــر۔۔ « مَحــٰـــال أست مَحـــٰــال✤➛» _بےحُـــــبِّ﴿ عَـــــلےﷺ ﴾..⇩.. ⇦بــــِـهشت رٰاهت بـــــدَهند↶𑁍‌↷ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_گَهے ⇦رَحمّٰـــــان و گہ جبـّٰــــار‌⇨ مےشُد۔۔ _گَهے ↶غَفـــّٰــار و گَہ قَهـــّٰــار ↷مےشُد۔۔۔ ؏ــــبٰایش رٰا کہ مےپوشیـــــد..⇩⇩ _﴿ حِیـــــدرﷺ۔۔𔘓﴾ خـُــــودش یک¹ ⇦«کَعبہ؎سیــــّٰـار مےشُد✤➛» «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_﴿آیّت الله جَوٰاد؎آمُلے۔۔۔𑁍﴾ : 🔸أگر اين نَمــــٰـاز را خـــــٰوانديم و تٰا ↶غــُـــروب آلوده نَشُديم۔۔ نَہ بيرٰاهہ رَفتيم و نہ رٰاه کَسے رٰا بَستيم، ⇦‌زبـــــٰان مٰا، چِشـــــم مــــٰـا، گـــــوشِ مٰا ، پــٰـــاک بود‌⇨ ◇◇خــُـᰔــدا را شٰاکر بٰـــــاشيم کِہ ؛ « اين نَمـــــآز قَبـــــول شُد۔۔ ». «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
4_5873256387303184135.mp3
2.47M
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
مَن ؏ــــٰـاشق این شِعرم 😭 موقع اذان برا؎ آقٰا؎ تنهــــٰـامون.. دُعـــٰــا کنیم🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بَرآر دَست دُعآیے، کِہ دَست مِهر خـُـᰔـــدٰا۔۔ ↫حِجـــــآب غِیبت أز آن، مــ🌙ـــآه‌رو؎ بَردٰارد۔۔۔ ↶غُـــــروب و دٰامنۀ نور آفتـــــآب و شَفق۔۔ بِخوٰان ﴿دُ؏ــآ؎فـــَــرج۔۔𔘓﴾ رٰا، دعـــــآ أثر دٰارد. «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان‌عاشقانه‌واقعی _بعد هم آهے کشید و گفت انشااللہ اربعیـݧ باهم میریم کربلا... تاحالا کربلا نرفتہ بودم....چیزے نمونده بود تا اربعیـݧ تقریبا یک ماه... با خوشحالے نگاهش کردم و گفتم:جا اسماء راست میگے❓ _لبخندے زد و سرشو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ داد دوستم یہ کاروانے داره اسم دوتامونو بهش دادم البتہ برات سخت نیست پیاده اسماء❓ پریدم وسط حرفشو گفتم:مـݧ از خدامہ اولیـݧ دفعہ پیاده اونم با همسر جاݧ برم زیارت آقا.آهے کشیدو گفت:انشااللہ ما کہ لیاقت خدمت بہ خواهر آقا رو نداریم حداقل بریم زیارت خودشوݧ _از جاش بلند شد و دو سہ قدم رفت جلو،دستش و گذاشت تو جیبشو وهمونطور کہ با چشماش تموم شهر رو بر انداز میکرد دوباره آهے کشید هوا سرد شده بود و نفسهاموݧ تو هوا بہ بخار تبدیل میشد کت علے دستم بود. _احساس کردم سردش شده گوشاش و صورتش از سرما قرمز شده بودݧ کت و انداختم رو شونشو گفتم بریم علے هوا سرده.... _سوار ماشیـ شدیم.ایندفعہ خودش نشست پشت ماشیـݧ حالش بهتر شده بود اما هنوز هم تو خودش بود... علے❓ جانم بہ خوانواده ے مصطفے سر زدے❓ آره صب خونشوݧ بودم خوب چطوره اوضاعشو❓ اسماء پدر مصطفے خودش زماݧ جنگ رزمنده بوده.امروز میگفت خیلے خوشحالہ کہ مصطفے بالاخره بہ آرزوش رسیده اصلا یہ قطره اشک هم نریخت بس کہ ایـݧ مرد صبوره مثل بابارضا دوسش دارم _اما مادرش خیلے بہ مصطفے وابستہ بود.خیلے گریہ میکرد با حرفاش اشک هممونو درآورد میگفت علے تو برادر مصطفے بودے دیدے داداشت رفت❓دیدے جنازشو نیورد❓ ‌حالا مـݧ چیکار کنم❓ آرزو داشتم نوه هامو بزرگ کنم❓بعدشم انقد گریہ کرد از حال رفت... _علے طورے تعریف میکرد کہ انگار داشت درمورد پدر مادر خودش حرف میزد آهے کشیدم و گفتم؛زنش چے علے زنش مثل خودش بود از بچگے میشناسمش خیلے آرومہ _آروم بے سروصدا اشک میریخت اسماء مصطفے عاشق زنش بود فکر میکردم بعد ازدواجش دیگہ نمیره اما رفت خودش میگفت خانومش مخالفتے نداره اخمهام رفت تو هم و گفتم:خدا صبرشو بده سرمو بہ شیشہ ماشیـݧ تکیہ دادم و رفتم تو فکر _اگہ علے هم بخواد بره مـݧ چیکار کنم❓ مـݧ مثل زهرا قوے نیستم نمیتونم شوهرمو با لبخند راهے کنم.مـ اصلا بدوݧ علے نمیتونم... قطره هاے اشک رو صورتم جارے شد و سعے میکردم از علے پنهانشو کنم عجب شبے بود ... _بہ علے نگاه کردم احساس کردم داره میلرزه دستم گذاشتم رو صورتش خیلے داغ بود... علے❓خوبے❓بز کنار خوبم اسماء میگم بز کنار دارے میسوزے از تب با اصرار هاے مـ زد کنار سریع جامونو عوض کردیم صندلے و براش خوابوندم و سریع حرکت کردم _لرزش علے بیشتر شده بود و اسم مصطفے رو زیر لب تکرار میکردو هذیوݧ میگفت ترسیده بودم.اولیـ بیمارستاݧ نگہ داشتم هر چقدر علے رو صدا میکردم جواب نمیداد سریع رفتم داخل وگفتم یہ تخت بیارݧ علے و گذاشتـݧ رو تخت و برد داخل حالم خیلے بد بود دست و پام میلرزید و گریہ میکردم نمیدونستم باید چیکار کنم.علے خوب بود چرا یکدفعہ اینطورے شد❓ _براے دکتر وضعیت علے و توضیح دادم دکتر گفت:سرما خوردگے شدید همراه با شوک عصبے خفیفہ فشار علے رو گرفتـݧ خیلے پاییـݧ بود براے همیـݧ از حال رفتہ بود بهش سرم وصل کردݧ ساعت۱۱بود.گوشے علے زنگ خورد فاطمہ بود جواب دادم الو داداش❓ _سلام فاطمہ جاݧ إ زنداداش شمایے❓داداش خوبہ‌❓ آره عزیرم واسه شام نمیاید❓ بہ مامانینا بگو بیرو بودیم.علے هم شب میاد خونہ ما نگراݧ نباشـݧ نمیخواستم نگرانشو کنم و چیزے بهشو نگفتم سرم علے تموم شد _بادرآوردݧ سوزݧ چشماشو باز کرد میخواست بلند شہ کہ مانعش شدم لباش خشک شده بود و آب میخواست براش یکمے آب ریختم و دادم بهش تبش اومده پاییـݧ لبخندے بهش زدم و گفتم خوبے❓بازور از جاش بلند شدو گفت:خوبم مـݧ اینجا چیکار میکنم اسماء ساعت چنده❓ هیچے سرما خوردے آوردمت بیمارستاݧ خوب چرا بیمارستاݧ میبردیم درمانگاه ترسیده بودم علے _خوب باشہ مـݧ خوبم بریم کجا❓ خونہ دیگہ ساعت ۳نصف شبہ استراحت کـݧ صب میریم خوبم بریم هر چقدر اصرار کردم قبول نکرد کہ بمونہ و رفتیم خونہ ما.... ◀️ ادامــــه دارد... «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا