﷽
دَستـــــور؎أز..،
❰ آیــَـــتاللّہ کـــــشمیر؎....(ره)❱:
بَـــــرٰا؎قُـــــرببِہ﴿اِمـــــآمزمـــــآنﷻ۔۔𔘓﴾:
•روز؎یِہ سٰا؏ـــتبٰـــــاحَضـــــرتخَلوتکنـــید:
⇠یِہ جٰـــــا؎ سٰاکـــــتبشینـــــیدوَ
⇠⇠«زیـــــآرتسَـــــلٰام؏ـَــلےٰآلیٰاسیـــــنْ»
⇠⇠⇠بِخـــــوانیـــــد۔۔۔!
•بَـــــ؏ـدهَمزیٰـــــادبِگـــــویید:
⤸⤸«یــــٰـاصآحِبَالزّمآنأغِثـــــنے؛
⤸⤸یــٰـــاصآحبالزمٰاناَدرِکـــــنے؛
⤸⤸اَلْمُستَعانُبِکَیـــــأبـــــنَالْحَســـــن..𑁍»
_تَوسـُــــلبِکـــــنیدبہ ایشٰـــــان؛
کــــم کـــــم رِفــــᰔـآقـــــتپِیـــــدامےشَـــــود.
#تلنگرانه
#سخن_بزرگان
#شهادت_امام_حسن_عسکری
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
□مِثـــــل« حَســـــنﷺ 𔘓»
⇠غَریـــــب شُـــــدن خـــُــود حکـــــٰایتیست...
دَر ⇠ســـــٰامـــــرٰاء ؛
⤸⤸بـَــــرٰا؎بَقیـــــعش دِلـَـــم گِـــرفـــــت..◈◈
#شهادت_امام_حسن_عسکری
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
خطبه ۱۸۳ فراز ۴ 🎇🎇🎇#خطبه۱۸۳🎇🎇🎇🎇🎇🎇 🌻 ضرورت ياد قيامت و عذاب الهي مردم! شما چونان مسافران در
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
خطبه ۱۸۳ فراز ۴ 🎇🎇🎇#خطبه۱۸۳🎇🎇🎇🎇🎇🎇 🌻 ضرورت ياد قيامت و عذاب الهي مردم! شما چونان مسافران در
خطبه ۱۸۳
فراز آخر
🎇🎇🎇#خطبه۱۸۳🎇🎇🎇🎇🎇🎇
🍃 روش استفاده از دنيا
پس خدا را! خدا را! اي جمعيت انسانها پروا كنيد! حال كه تندرستيد نه بيمار، و در حال گشايش هستيد نه تنگ دست، در آزادي خويش پيش از آن كه درهاي اميد بسته شود بكوشيد، در دل شبها با شب زنده داري، و پرهيز از شكمبارگي به اطاعت برخيزيد، با اموال خود انفاق كنيد، از جسم خود بگيريد و بر جان خود بيفزاييد، و در بخشش بخل نورزيد كه خداي سبحان فرمود: (اگر خدا را ياري كنيد، شما را پيروز مي گرداند و قدمهاي شما را استوار مي دارد) و فرمود: (كيست كه به خدا قرض نيكو دهد؟ تا خداوند چند برابر عطا فرمايد، و براي او پاداش بي عيب و نقصي قرار دهد) درخواست ياري از شما به جهت ناتواني نيست، و قرض گرفتن از شما براي كمبود نمي باشد، در حالي از شما ياري خواسته كه: (لشكرهاي آسمان و زمين در اختيار اوست و خدا نيرومند و حكيم است) و در حالي طلب وام از شما دارد كه گنجهاي آسمان و زمين به او تعلق دارد و خدا بي نياز و حميد است، بلكه خواسته است شما را بيازمايد كه كدام يك از شما نيكوكارتريد، پس به اعمال نيكو مبادرت كنيد، تا با همسايگان خدا در سراي او باشيد كه هم نشينان آنها پيامبران، و زيارت كنندگانشان فرشتگانند، و چنان گرامي داشته مي شوند كه صداي آهسته آتش را نشنوند، و به بدنهايشان هيچگونه رنج و ناراحتي نرسد، (اين بخشش خداست به هر كس بخواهد مي دهد و خدا صاحب بخشش بزرگ است)، من آنچه را مي شنويد مي گويم، و خداوند را به ياري خود و شما مي خوانم كه او كفايت كننده و بهترين وكيل است.
#نهج_البلاغه
💠باهم نهج البلاغه بخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
دسترسی آسان به بندهای استغفار هفتادبندی امیرالمومنین (ع) 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 🌺صوت و متن بند چهل و سوم «دا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دسترسی آسان به بندهای استغفار هفتادبندی امیرالمومنین (ع)
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🌺صوت و متن بند چهل و چهارم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
«امٰــام جَعـــــفر صــــٰـادقﷺ𑁍»:
⇠{ أگـــــر مَهـــﷻــد؎ رٰا دَرک مےکــَـــردم}،
⇠⇠ تمــــٰـام عُمـــــر بہ او خِـــــدمَـــــت
۔۔۔۔ مےکــَــــردم۔۔۔
◈◈ومـــٰــایےکہ ألان دَر آخـِــــرألزمـــٰــان هَستیـــــم و
⤸⤸قـَــــدمے بـــــَرا؎ ظُهـــــور حَضـــــرت؛
◇◇ بـــــرنِمےدٰاریـــــم❗️
#امام_زمان
#تلنگرآنه
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_هفدهم ✍ بخش چهارم 🌹اون که رفت تازه یادم افتاد چقدر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_هفدهم ✍ بخش چهارم 🌹اون که رفت تازه یادم افتاد چقدر
#رمان "
#رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی
قسمت_هجدهم✍ بخش اول
🌹گفتم مرسی، دلواپس بودم که اونجا چی شده بود. می ترسیدم اتفاق بدتری افتاده باشه… گفت: وقتی مامان رسید تو هنوز بیهوش بودی. خیلی نگران بودیم تا دکتر گفت عکس چیز بدی نشون نداده… گفتم خیلی دلم برای حمیرا شور می زنه. می ترسم بازم حالش بد بشه. تو فکر می کنی چرا اینقدر از من بدش میاد؟ گفت: بدش نمیاد، تو رو دوست داره، خیلی هم دوست داره، خودت می دونی چی میگم… گفتم: از کجا بدونم؟ گفت: چرا می دونی! منم می دونم که می دونی…
🌹 گفتم: نه به خدا! آخه از کجا بدونم؟ گفت: از لالایی های شبونه ات… یک دفعه جا خوردم. بهش نگاه کردم و پرسیدم تو میدونی؟ گفت: آره، گفتم که می دونم. هر شب منم میام لالایی گوش می کنم و میرم… گفتم: شوخی نکن از کجا فهمیدی؟ من فکر کردم یک رازه بین من و مرضیه. نمی دونستم به تو میگه. گفت: نه اون بهم نگفته، من شبا زیاد آب می خورم و هر بار یک سر به حمیرا می زنم. یک شب که اومدم دیدم صدای لالایی میاد گوش کردم فهمیدم تویی بعد دیگه مواظب بودم… می دونستم تو چه موقع میری بهش سر می زنی و آرومش می کنی دلم نمی خواست بهت بگم که می دونم، ولی الان فکر کردم بهت بگم تا بدونی در موردت چی فکر می کنم…
🌹پرسیدم خوب چی فکر می کنی؟ حتما میگی خیلی فضولم… گفت : نه! این که با همه ی رفتار بد اون باز هم راضی میشی یواشکی بری و اون رو آروم کنی تا بخوابه خیلی حرفه… من تحسینت می کنم. شاید اگر من بودم نمی رفتم. گفتم: نه دیگه، اینقدر بزرگش نکن. ولی اون من رو دوست نداره. می دونی فکر می کنه من فرشته ای هستم که برای نجاتش میرم. اگر بدونه منم که یک لحظه هم من رو تحمل نمی کنه. راستش از همین هم می ترسم که بفهمه و قیامت بشه…
🌹ایرج ساکت شد و رفت تو فکر… غذامون تموم شد و خودش جمع کرد و بالش رو بر داشت و گفت دراز بکش… گفتم دستت درد نکنه، تا حالا غذایی به این خوشمزگی نخورده بودم، خیلی بهم چسبید. کنارم نشست. پرسیدم یک چیز دیگه هم می خوام بپرسم اگر نمیشه جواب بدی اشکالی نداره… گفت: بپرس حتما…
پرسیدم چرا حمیرا این طوری شده؟ شوهر و بچه اش کجان؟ تو رو خدا اگر فکر می کنی فضولی می کنم بهم بگو، ناراحت نمیشم… گفت: نه! چرا فکر می کنی رازه؟ تو تا حالا نپرسیدی و گرنه بهت می گفتم… نمی دونستم مشتاقی… پس بزار برات تعریف کنم…
🌹مامان من یعنی عمه ی شما یک روز زیباترین زن تهرون بود. قد بلند، با جبروت و خیلی خوش تیپ. این طوری نیگاش نکن، الانم خوبه ولی خیلی خراب شده. هم از دست بابام هم حمیرا… ولی خانواده ی بابام خیلی تحویلش نمی گرفتن… مامان خانم هم از طریق دیگه خودش رو نشون می داد. مهمونی های آنچنانی… سفر های پرخرج و لباس و جواهرات…
اون فقط نوزده سالش بود که حمیرا رو به دنیا آورد. پنج سال بعد من، و پنج سال دیگه تورج رو… من و تورج تا چشم باز کردیم فقط حمیرا بود و حمیرا…
🌹و ما نخودی حساب می شدیم. مامان همه ی آرزوهاش رو توی حمیرا می دید. وقتی که اون نوزده ساله شد من سال دوم دبیرستان بودم و تورج دبستانی… حمیرا دختر خیلی خوشگل و شیکی بود و هر کس اون رو می دید می گفت بی نظیره… درسش خوب بود، با هوش و با استعداد، پیانو می زد؛ نقاشی می کشید؛ باله می رقصید و خیلی کارای دیگه…
ادامه_دارد
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2