eitaa logo
داروخانه معنوی
8.5هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
5.8هزار ویدیو
225 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر 👇 @Ya_zahra_5955 #کپی_حلال تبادل وتبلیغ @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
داروخانه معنوی
‍ ‍ #رمان #بانوی_پاک_من قسمت_نهم بعد ناهار همگی دور هم نشستیم تا میوه و چای بخوریم.کارن تو اتاقش بو
قسمت_دهم کم کم عمو ایناهم اومدن. عموشایان دوتا دختر داشت آناهید و آناهیتا .آناهید تقریبا هم سن من بود اما آناهیتا ۸سالش بود.وقتی اومدن آناهید رو کشیدم کنار و همه قضایای امروز رو گفتم براش.هرلحظه چشماش گرد تر میشد. _اه چه آدم خودخواهی. _ولی باید ببینی چه جیگریه‌ _خیلخب آروم تر دختر عمه الان میشنوه نگاه کردم به دور و برم.عمه مشغول حرف زدن با زن عمو بود اما حواسش انگار پیش مابود. خندیدم و گفتم:وای آنا ما هم که پسر ندیده ایم.طفلی کارن. اونم خندش گرفت و گفت:آره دقیقا.راستی زهراکو؟ صورتمو جمع کردم و گفتم:ایش اونو نمیشناسی از آدم به دوره.دانشگاه داشنن خانوم خانوما نیومدن. آناهید خندید وگفت:فکر کن زهرا میومد عمه اینا فکر میکردن ما املیم. پوزخندی زدم و گفتم:آره بابا خوب شد نیومد.بیخیالش تو چه خبر؟ پا روی پاش انداخت و گفت:هیچی بابا این شرکت وامونده رو تعطیل کردن بیکارم تو خونه. _اوا چرا؟ _مثل اینکه ضرر کردن کلا شرکتو بستن فعلا. _کلاسای رانندگیت چیشد؟ _باباگفت فعلا برات ماشین نمیخرم منم گفتم چرا الکی رانندگی یاد بگیرم خب‌. مشغول حرف زدن بودیم که صدای دورگه کارن اومد:سلام. آناهید با ذوق بلندشد و سلام کرد.چهره گندمی بانمکش با اون لبخند نیم متریش خنده دار شده بود. فکر کنم کارنم خنده اش گرفت.با لبخند کج روی لبش به آناهید دست داد وگفت:آناهید خانم دیگه؟ _بله خودمم. لبخندش  به اخم تبدیل شد وگفت:خوشبختم. بعدش یک راست رفت کنار داییاش نشست.. _وای لیدا این چه مرگشه؟عصا قورت داده؟ تااومدم جوابشو بدم،گوشیم زنک خورد. زهرابود.هوف کی حوصله داره بااین حرف بزنه؟ _بله؟ _به زور جواب دادی؟ _دقیقا!چیکار داری؟ _کی میاین؟ _معلوم نیست.میخواستی بیای که تنهانمونی بعد هی غر بزنی. _اه محدثه چقدر چرت میگی گوشیو بده مامان‌. _لیدااااا _برای من محدثه ای.گوشیو بده. _دختره پررو گوشیمو تحویل مامان دادم و رفتم پیش آناهید.کارن همچنان مشغول حرف زدن با مردا بود.چقدر تیپ مردونه و رسمی بهش میومد. _اه نگاش نکن لیدا پررو میشه. دیدم آنا راست میگه دیگه نگاهش نکردم.نمیخواستم فکر کنه عاشق سینه چاکشم. 🍃 «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙🌔 ♨️نمازشب در سیره شهدا 💠شهید رامین عبقبری؛ 🔸يكي از همرزمان پسرم "رامين عبقبري" تعريف مي‌كرد كه رامين شب‌هايي را كه پست نگهباني نداشت، به كسي كه نوبتش بود مي‌گفت: مرا براي رزم شبانه (نماز شب) بيدار كن! 🔸چون در سنگر جا براي ايستادن نبود، "شهيد رامين عبقري" نماز شب را به طور نشسته مي‌خواند. در آن ‌سوز سرما جاي گرم را رها مي‌كرد و با آب منبع وضو مي‌ساخت و نماز را با حضور قلب و خلوص نيت به جا مي‌آورد. «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
4.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بوی اسپند و گلاب رمضان می‌آید و منادی خبر آورده گناهکار کجاست؟! «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
177K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدایا دراین شب کمکمان کن به دو چیز مبتلا نگردیم فراموشی و ناسپاسی که اولی پاکی جسم را می گیرد و دومی آرامش درون را شبتون بخیر ياران همیشه همراه 🌙✨ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از داروخانه معنوی
از جُملہ د؏ــــآهـــــآیے ڪہ؛ ﴿شِیـــــخ جَعـــــفر مُجتهد؎﴾(رہ) مُڪرر توصّیہ مےڪَردند : خوٰاندن ﴿زیـــــآرت ٰال یٰاسیـــــن✿ ﴾ در نُہ⁹ روزهنگام بین الطُلو؏ـــــین بود ڪِہ آثـــــآر ؏ـَــــجیبے دَر پے دٰارد۔۔۔۔♡♡♡ @Manavi_2
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از داروخانه معنوی
•~🌸🌿~• وَلےبَچہ ھآ اَز‌قَضا‌ٓشُدڻ نَمآز‌صُبحتون‌ْبِتَرسیدْ! میڱن‌ْخُدآ؛ أڱہ بِخوٰاد‌خِیر؎رو‌؛ أزیِہ بَنده‌ا؎بڱیرھ۔۔۔۔!!! نَمآز‌صُبحِش‌ْرو‌قضٰا‌مےڪُنِه! 💥 @Manavi_2
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا