eitaa logo
داروخانه معنوی
8.5هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.8هزار ویدیو
225 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر 👇 @Ya_zahra_5955 #کپی_حلال تبادل وتبلیغ @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
♡┅═════════════﷽══┅┅ ﴿پيـــٰامبر أکـــرم ﷺ𑁍﴾ بہ مَـــرد؎كہ عَـــرض كـــرد مـــرٰا ، ◇سفــٰـارشے مُختـــصّرفـــرمٰـــا، ...فَـــرمـــودنـــد:⇩⇩⇩ أز آنـــچِہ مَـــردم دٰارنـــد چِشـــم بركـــَن! ⇦و أز طَمـــع بپَرهيـــز كِہ ↶ آن فَقـــر نَقـــد أســـت و ↷ ⇦نمـــٰازت را چـــنٰان بخـــوٰان كہ ↶گـويے آخَـــرين نمٰـــاز عُمـــرتــُـوست!!!↷ ⇦و أز كٰار؎ كہ بـٰــاعـــث عُـــذرخـــوٰاهےتـُــو شَـــود □□دور؎ كـــُن..! ➩ ⟲•کــَـنزألعمـٰــال•⟳ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
♡┅═════════════﷽══┅┅ □بـٰــا یک¹ ســـلٰام! ↶ پَـــر زده قَلبـــم بہ کــَـربـــلا!↷ ۔۔۔أز رٰاه دور شُـــد ، ⇦حَـــرمـــت آشیٰـــانـــہ أم۔۔۔ دور؎ کـَــربـــلٰا↓↓↓ بہ خُـــدٰا مےکُـــشد مـــرٰا ➛ بـــٰا لُطـــفِ خـُــود⇩⇩⇩ ⇦ بہ ســـو؎ حَـــرم کــُـن روٰانـــہ أم➩ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
امین‌قدیمᵐᵃᵈᵃʰⁱᵛᵉˡᵃʸᵃᵗ@نماهنگ خاطره بازی.mp3
زمان: حجم: 3.9M
نم بارون حرم غم چشما؎ ترم و صلے الله علے امیر؎ یا ذالکرم خاطره باز؎ میکنم با خاطراتم فرقے نداره شب و روز تو کربلاتم علیه‌السلام «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
علیرضا پناهیانClip-Panahian-ManFaghtToRoMikham-320k.mp3
زمان: حجم: 8M
امام‌حسین‌من💔! صلی‌الله و علیک یا أباعبداللّه الحسین علیه ﴿عاشقان اباعبدالله﴾ #پناهیان «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
روح الله رحیمیان1_17335828947.mp3
زمان: حجم: 9.4M
یا مرگ ِنوکر برسه ؛ بازم ت ُرو دوست دارم 💔: ))) ؛ | «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
آقاجانم دلتنگ کربلاتیم😭😭😭😭
داروخانه معنوی
#رمان #بانوی_پاک_من ✍ زهـــرا بـانــو 🌹قسـمـت هـفـتـادم خیلی دلخور بودم از اینکه کارن اینجوری شب
✍ زهـــرا بـانــو 🌹قسـمـت هـفـتـاد و یکم کی فکرشو میکرد کارن مغرور یک روز عاشق بشه و اینهمه احساس قشنگ خرج یک دختر چادری بکنه؟ خیلی این عاشقانه های یواشکی رو دوست داشتم اما به رو نمیاوردم چون فکر میکرد هولم برای ازدواج باهاش‌. یک حلقه ظریف و ساده به سلیقه خودم و کارن خریدم و راهی خونه شدیم. صبح روز بعدش بابا منو گذاشت آرایشگاه و خودش رفت به کاراش برسه. به آرایشگر گفته بودم منو ساده درست کنه و زیاد رو صورتم کار نکنه‌. دوست نداشتم قیافه واقعیم محو بشه. ساعت۱بود که رفتم زیر دست آرایشگر و ساعت۵حاضر شدم. با کمک دستیار ارایشگره لباسمو پوشیدم و بعد رفتم جلو آینه. از چیزی که تو آینه میدیدم نزدیک بود جیغ بزنم. واقعا قشنگ و در عین حال ساده درستم کرده بود. انقدر ذوق زدم که پریدم بغل ارایشگره و بوسش کردم. خنده اش گرفت و گفت:وای نکن عروس صورتت خراب میشه. با خودشیرینی گفتم:نترسین حاصل دسترنج شما موندگاره. واقعا عالی شدم ممنونتونم. دستیار آرایشگر گفت:ما از الان برای داماد بیچاره دعا میکنیم تا آخر شب سکته نکنه خوبه. آروم خندیدم و سرمو پایین انداختم. تصور دیدن من تو اون لباس توسط کارن برام باور نکردنی بود. ساعت۶بود که کارن اومد دنبالم. همون طور که گفتم یک مراسم عقد ساده بود که خونه پدرجون برگزار میشد. لباسم رو سفید نگرفتم چون عروسی نبود. رنگش تقریبا میشه گفت نباتی بود. کفشای پاشنه دار سفیمو پام کردم و شنل انداختم رو سرم. _مگه داماد نمیاد ببینت؟ _نه محرم نیستیم. آرایشگر خندید و گفت:عه چه جالب‌! تا دم در با کمک دستیار ارایشگره رفتم. فقط تونستم کفشای ورنی مشکی کارن رو ببینم‌. _سلام بانو. چطوری؟ دسته گل رز قرمز رو ازش گرفتم و گفتم:خوبم شکر خدا. _کاش می‌تونستم روی ماهتو ببینم آخه من که تا خونه دق میکنم. خندیدم و رفتم سوار ماشینی که کارن درشو باز نگه داشته بود، شدم. چه حس خوبی داشت بودن با مردی که انقدر دوسش داری. وقتی حرکت کرد، پرسیدم:محدثه کجاست؟ _پیش مادرجونه. تا خونه یکم از این در و اون در حرف زدیم تا رسیدیم. موقع پیاده شدنم درو باز کرد برام. راه سنگفرش باغ رو فرش قرمز پهن کرده بودن و خانوما دور تا دور ایستاده بودن و با تشویق ما رو سمت جایگاه عروس و داماد که داخل ساختمون بود، همراهی کردن. عاقد خیلی زود اومد و خطبه عقد رو خوند. موقع خوندن خطبه اشک تو چشمام جمع شد و فقط یک نفر اومد به یادم. اونم خواهرم بود. خیلی خیلی دلتنگش بودم و این حس دست خودم نبود. دلم لک زده بود یک دل سیر بغلش کنم. اون از کجا میدونست یک روزی که دیگه تو این دنیا نیست شوهرش، کنار زنی بشینه که خواهرشه؟ خیلی برای شادی روحش و بخشش گناهاش دعا کردم. کاش قبل رفتنش درست میشد. هرچند میگن درد زایمان هر گناهی رو از مادر پاک می‌کنه. ادامه دارد... «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2