داروخانه معنوی
#رمان جذاب و آموزنده #سرباز ✍قسمت ۳۷ افشین تمام مدت به فاطمه و حاج آقا نگاه میکرد.اونا حتی به هم ن
#رمان جذاب و آموزنده #سرباز
✍قسمت ۳۸
افشین هیچ وقت مسجد نرفته بود.و نماز خوندن هم بلد نبود.گفت:
_من دیگه مزاحمتون نمیشم.ولی بازهم میام پیشتون اگه اشکالی نداره.
-نه،خوشحال هم میشم.من از صبح تا غروب اینجام.نماز ظهر و مغرب میرم مسجد نزدیک اینجا.هروقت دوست داشتی بیا.
شماره همراه افشین رو گرفت.
افشین هم شماره حاج آقا رو گرفت،کتاب های فاطمه رو برداشت و رفت.به کتاب ها نگاهی کرد.با خودش گفت فاطمه هم چه کتاب هایی میخونه ها.
صبح شده بود.چشم هاشو باز کرد.
تا چشم هاشو باز کرد یاد فاطمه افتاد. سریع آماده شد.کتاب های فاطمه رو برداشت و رفت.
تو محوطه دانشگاه فاطمه رو دید؛
با مریم بود.فاطمه و مریم بازهم کلاس داشتن.کلاس فاطمه زودتر تموم شد و سمت کتابخانه میرفت.
افشین از فرصت استفاده کرد و دنبالش رفت.
-سلام
فاطمه برگشت سمت صدا.تا افشین رو دید،نفس ناراحتی کشید و گفت:
_سلام.
افشین ناراحت سرشو انداخت پایین و گفت:
_این کتاب ها رو حاج آقا موسوی دادن بدم به شما.
فاطمه از طرز حرف زدن افشین جاخورد.
-میدونستم حاج آقا موسوی نفس گرم و جاذبه خاصی دارن ولی فکر نمیکردم افشین مشرقی رو هم بتونن به این سرعت سر به راه کنن.
کتاب ها رو گرفت و گفت:
_تشکر آقای مشرقی.ولی لطفا دیگه امانتی هایی که برای من هست هم قبول نکنید.خدانگهدار.
دو قدم رفت.افشین گفت:
_از من بدت میاد؟
فاطمه از سوالش تعجب کرد.گفت:
_خیلی اذیتم کردی.هم منو،هم خانواده مو.هیچ وقت ابراز پشیمانی نکردی.حالا چی تغییر کرده که فکر میکنی نباید ازت متنفر باشم؟ ظاهرا فقط شیوه مزاحمتت عوض شده،دیدی روش های قبلی فایده نداشت، از این روش استفاده میکنی.غیر از اینه؟
افشین ناراحت گفت:
_غیر از اینه...خدانگهدار.
و رفت. تو ماشینش نشست.با خودش حرف میزد.
*خب فاطمه حق داره از تو متنفر باشه. توی نامرد،تویی که هر بلایی دلت خواست سرش آوردی.تا الان هم خیلی خانومی کرده که بهت بی احترامی نکرده.
سرشو روی فرمان گذاشت.
کسی در ماشین رو باز کرد و کنارش نشست.با تمام وجود آرزو میکرد فاطمه باشه.
سرشو آورد بالا.چه توقع بیجایی...
یه دختر بدحجاب و بی حیا با صورت پر از آرایش که با لبخند به افشین نگاه میکرد.
با ناز گفت:
_میخوای حالت خوب بشه؟..روشن کن بریم یه جای خوب.
افشین سرشو برگردوند و به فرمان نگاه کرد.با خودش گفت....
💥ادامه دارد...
✍دومیـن اثــر از؛
✍بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم»
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#نماز_شب 🌙🌔
✅امام رضا علیه السلام فرمودند:
« بر نماز شب و تهجّد، مراقبت و مداومت کنید؛ زیرا که نماز شب، احترام به ساحت اقدس پروردگار است؛ آن موجب افزایش روزی میگردد و چهرهها را زیبا میسازد و رزق آن روز را ضمانت میکند.
و در نماز وتر خود، درنگ و وقوف بسیار کنید؛ زیرا که درحدیث آمده است که: هر کس در نماز وتر خود، درنگ کند، وقوف و درنگ او در محشر و روز قیامت، اندک خواهد گشت.»
📚کتاب فقه الرضا علیه السلام
نشان از بی نشانها ص ۴۲۷
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
#بر_چهره_دلگشای_مهدی_صلوات
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
941.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدایا 🙏
دری از رحمتت به رویم باز کن✨🌸
که هیچکس قادر به بستن آن نباشد
ای اجابت کننده 🤲
خواستهها و دعاهای بیچارگان✨🙏
آمیـــن یا رَبَّ 🙏
✨وقتی احساس میکنی همه درها بسته شدهاند،
مهرِ خدا از روزنهیِ ناممکنها به تو خواهد رسید...🙂💕
❤️امیرالمومنین می فرماید:
✨جاهایی که درها بسته است و امیدها
از بین رفته است بیشتر امیدوار باش 😇
زیرا خدا از درهای بسته ✨🌸
در جدیدی رو به شما باز می کند.✨🌸
شبتون پُر امید ✨🙏🌸
#شب_بخیر
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
از جُملہ د؏ــــآهـــــآیے ڪہ؛
﴿شِیـــــخ جَعـــــفر مُجتهد؎﴾(رہ) مُڪرر توصّیہ مےڪَردند :
خوٰاندن ﴿زیـــــآرت ٰال یٰاسیـــــن✿ ﴾
در نُہ⁹ روزهنگام بین الطُلو؏ـــــین بود ڪِہ آثـــــآر ؏ـَــــجیبے دَر پے دٰارد۔۔۔۔♡♡♡
#سخن_بزرگان
#بین_الطلوعین
#زیارت_ال_یس
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
•~🌸🌿~•
وَلےبَچہ ھآ
اَزقَضآشُدڻ نَمآزصُبحتونْبِتَرسیدْ!
میڱنْخُدآ؛
أڱہ بِخوٰادخِیر؎رو؛
أزیِہ بَندها؎بڱیرھ۔۔۔۔!!! نَمآزصُبحِشْروقضٰامےڪُنِه!
#تلنگرانهـ 💥
#نمازصبح
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی