eitaa logo
داروخانه معنوی
8.5هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.8هزار ویدیو
225 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر 👇 @Ya_zahra_5955 #کپی_حلال تبادل وتبلیغ @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
1.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♡┅═════════════﷽══┅┅ دِل مَن تنـــــگہ ﴿عـَــــلّےﷺ ...𔘓﴾ ⇇تـَــــنگ أذٰان ، ⇠⇠نَـــــجف أست ⇉𑁍 «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
♡┅═════════════﷽══┅┅ _ســـٰـــائـلِ‌غَمـزده‌فَـهمید⇩⇩ ⇦کُجـٰـاروبـــــزَنـد۔۔۔! □«نـَــــجف‌آمَـــد𔘓⇉» ⃝❍↲کِہ فَقط‌ پیش‌ِتــُــᰔــو‌ زٰانو بِزنـد۔۔!!! «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از داروخانه معنوی
﷽ 🥇 ✨أَللَّهُمَّ ارْزُقْنَارِزْقاًحَلَالاًوَاسِعَاًطَیِّبا✨ ســـــ👋ـــــلام. عطاربانو هستم🧕 نماینده فروش محصولات ویتالنـــــد 🌿 _میخوای به غذاهات عطر و طعم بدی؟ _دوست داری تنقلات سالم و خوشمزه رو مزه کنی؟😉 +پس بزن رو لینک، تشریف بیار کانال 👇 https://eitaa.com/joinchat/233178089Cb68eb6d95f تو ویتالند کیفیت حرف اول رو میزنه 💯 سفارش داشتی، من اینجام👇 @A_attarbano .•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•
هدایت شده از داروخانه معنوی
این کانال مورد تایید و مدیرش خانم مردانی عزیز هستند با خیال راحت ازشون خرید کنید
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♡┅═════════════﷽══┅┅ ظَـــرف دَلـــتنگےمَن پـُــر شُـــده أســـت ⇠پُـــرم أز دِلـــتنگے... ⇩⇩⇩ ⃝❍↲کٰاش مَشـــهد بـــودَم‌⇨ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان جذاب و آموزنده #سرباز ✍قسمت ۴۰ افشین با مکث نگاهش کرد. نگاهی هم به اطرافش کرد،هیچکس نبود.دوب
جذاب و آموزنده ✍قسمت ۴۱ متوجه فاطمه نشده بود. فاطمه ماشینش رو جای ماشین افشین پارک کرد و داخل مؤسسه رفت.در اتاق حاج آقا موسوی باز بود.در زد. -سلام حاج آقا،اجازه هست؟ -سلام خانم نادری،بفرمایید. بعد از احوالپرسی،فاطمه روی صندلی نشست.میخواست درمورد افشین بپرسه ولی نمیدونست چجوری. حاج آقا گفت: -آقای مشرقی رو دیدید؟ الان پیش پای شما از اینجا رفتن. -فقط دیدم سوار ماشینشون شدن و رفتن.میان پیش شما؟! -بله.خیلی پیگیر موضوعات مختلف هست. معمولا یک روز درمیان میاد اینجا. سوالهای خیلی سختی میپرسه.بعضی هاشو همون موقع نمیتونم جواب بدم. خودم میرم تحقیق میکنم،بعد میاد جوابش رو میگیره و سوالهای دیگه میپرسه و میره.حق با شما بود،جواب های خیلی تخصصی هم میخواد.حتی به جواب های منم اشکال میکنه.ازش خوشم میاد.منم سر ذوق آورده. -در عمل چطوره؟!! -عمل هم میکنه.واجباتش رو انجام میده. کارهای حرام انجام نمیده.حتی مستحبات هم سعی میکنه انجام بده.روی اخلاقش هم خیلی کار میکنه. فاطمه تو دلش گفت یعنی دیگه مغرور و کینه ای نیست؟!! -خانم نادری -بفرمایید -شما ازش خبری نداشتین؟! -بعد از اون روزی که آوردمشون اینجا،یه روز کتاب هایی که شما بهش دادین رو بهم داد و دیگه ندیدمش. حاج آقا تعجب کرد. تا حدی متوجه علاقه افشین به فاطمه شده بود. همون موقع برادر حاج آقا وارد شد. فاطمه ایستاد و سلام کرد. مهدی هم مؤدب و محجوب سلام و احوالپرسی کرد. فاطمه به حاج آقا گفت: _با اجازه تون من میرم پیش خانم مومن. -خواهش میکنم.بفرمایید. دو قدم رفت،برگشت و گفت: _دختر خاله ما حالش چطوره؟ دیگه مؤسسه نمیاد؟ حاج آقا با لبخند گفت: _خداروشکر خوبه.هفته ای یک روز میاد. دخترها اینجا رو میذارن رو سرشون. -سلام برسونید،بهش بگین همین روزها میرم دیدنش. -حتما،خوشحال میشه. وقتی فاطمه رفت،مهدی روی صندلی نشست و گفت: _داداش. حاج آقا همزمان که برگه ای رو مطالعه میکرد،گفت: _جانم. -نمیخوای برای داداشت آستین بالا بزنی؟ حاج آقا با لبخند نگاهش کرد و گفت: 💥ادامه دارد... ✍دومیـن اثــر از؛ ✍بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم» «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2