داروخانه معنوی
#رمان جذاب و آموزنده #سرباز ✍قسمت ۴۴ ساعت حدود نه صبح بود که حاج آقا با فاطمه تماس گرفت.فاطمه کلاس
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#رمان جذاب و آموزنده #سرباز ✍قسمت ۴۴ ساعت حدود نه صبح بود که حاج آقا با فاطمه تماس گرفت.فاطمه کلاس
#رمان جذاب و آموزنده #سرباز
✍قسمت ۴۵
بقیه خندیدن.فاطمه جدی گفت:
_یه آقایی کار واجبی باهاشون دارن،از من خواستن آدرس شون رو پیدا کنم.
دختر کاغذ رو سمت فاطمه گرفت. پوزخند میزد.
-دقیقه؟
-بله.
همونجا شماره حاج آقا رو گرفت.خیلی رسمی و مؤدبانه گفت:
-سلام
حاج آقا گفت:
-سلام.آدرس شو پیدا کردید؟
-بله،یادداشت کنید.
آدرس رو گفت.حاج آقا گفت:
-با پدر و مادرش زندگی میکنه؟
-چند لحظه صبر کنید.
به دخترها گفت:
-با خانواده شون زندگی میکنن؟
دخترها خندیدن.یکی شون گفت:
-نه.خونه مجردی داره.
-آقای موسوی
-بله.
-تنها زندگی میکنن.
دخترها که فهمیدن فاطمه راست میگه، کنجکاو تر شدن.حاج آقا گفت:
_باشه،ممنونم،خداحافظ.
فاطمه کاغذ آدرس رو تو سطل آشغال انداخت.به دخترها جدی نگاه کرد و رفت.
حاج آقا به آدرسی که فاطمه داده بود، رفت.مجتمع بزرگی بود.با نگهبان صحبت کرد.نگهبان با خونه افشین تماس گرفت، جواب نمیداد.به حاج آقا گفت:
_خونه نیست؟
-ماشینش تو پارکینگ هست؟
نگهبان با دوربین پارکینگ رو نگاه کرد و گفت:
-ماشینش هست.
حاج آقا نگران تر شد.گفت:
-ممکنه حالش بد شده باشه.من باید برم بالا.
نگهبان کلید یدک خونه افشین رو برداشت و باهم سوار آسانسور شدن. وقتی وارد خونه شدن افشین رو دیدن که روی مبل خوابیده بود.حاج آقا سریع رفت پیشش.نبضش رو گرفت،میزد. چندبار صداش کرد ولی افشین بیدار نشد.
نگهبان به بسته خالی قرص ها اشاره کرد و گفت:
-شاید همشو باهم خورده باشه،زنگ بزنم اورژانس؟
-همچین کاری از افشین بعیده.
-حاج آقا از این جوان ها هیچی بعید نیست.
حاج آقا بازهم صداش کرد و چندبار تکانش داد.کم کم افشین چشمهاشو باز کرد.تا چشمهاشو باز کرد یاد فاطمه و خاستگاری مهدی افتاد.
-افشین جان خوبی؟
نگاهی به حاج آقا کرد،نگران نگاهش میکرد.نگاهی به اطرافش کرد.یادش اومد خونه خودش هست.به احترام حاج آقا نشست و گفت:
_چیشده؟!! شما؟!! اینجا؟!!
حاج آقا با نگرانی گفت:
-چند تا از این قرص ها خوردی؟
کمی فکر کرد و گفت:
-یکی.
حاج آقا نفس راحتی کشید و رو به نگهبان گفت:
-خداروشکر مشکلی نیست.شما بفرمایید.
نگهبان رفت.
حاج آقا هم بلند شد،یه لیوان آب برای افشین آورد،کنارش نشست و گفت:
_تو همیشه برای من مثل برادر بودی ولی ظاهرا منو لایق برادری نمیدونی که مساله به این مهمی رو به من نگفتی.. هنوز هم نمیخوای حرف بزنی؟
افشین ناراحت گفت:
_چند روز وقت خواسته برای فکر کردن؟
-یه هفته.میخوای تو این یه هفته بری خاستگاری؟
با خودش گفت اگه افشین سابق بودم....
💥ادامه دارد...
✍دومیـن اثــر از؛
✍بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم»
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان جذاب و آموزنده #سرباز ✍قسمت ۴۵ بقیه خندیدن.فاطمه جدی گفت: _یه آقایی کار واجبی باهاشون دارن،ا
#رمان جذاب و آموزنده #سرباز
✍قسمت ۴۶
با خودش گفت اگه افشین سابق بودم بلایی که سر امیرعلی رسولی آوردم سر مهدی هم میاوردم.
-حاج آقا
-جانم؟
-آرزوی مرگ کردن،گناهه؟
-افشین جان،چرا اینقدر ناامیدی؟!!
_چون من خیلی بدم.به فاطمه و خانواده ش خیلی بدی کردم...فاطمه ازم متنفره.. حاج محمود دختر دسته گلش رو به من نمیده،به یکی مثل مهدی شما میده که تو مردی هیچی کم نداره،نه من که از مرد بودن هیچی نمیدونم.
_خدا خیلی راحت میتونه کاری کنه که دل حاج محمود و خانواده ش با تو مهربان بشه.از خدا ناامید نشو.ازش بخواه اگه به #صلاحت بود بهت میده،اگه به نفعت نبود یه چیزی #بهتر از اون بهت میده.اگه هم تو این دنیا نده، #اوندنیا میده.حساب کتاب خدا خیلی #دقیقه.
-من آدم صبوری نیستم.
-تو که تا الان خیلی صفات خوب تو خودت به وجود آوردی، #صبر کردن هم یاد بگیر خب.
-خیلی سخته برام.
-میدونم.ولی سختی ها آدم قوی رو قوی تر میکنه.
بعد مدتی افشین سوالی به حاج آقا نگاه کرد و گفت:
-شما چرا طرف داداشتون رو نمیگیرین؟
-طرف کدوم داداشمو بگیرم؟ چرا من هرچی میگم تو داداشمی باور نمیکنی؟!
بالاخره لبخند زد و گفت:
_آخه تا حالا داداش روحانی نداشتم.. هیچ وقت فکرشم نمیکردم یه روزی،یه روحانی بهم بگه داداش.
حاج آقا خندید و گفت:
-حالا کلا داداش داری؟
-نه.
-چرا تنها زندگی میکنی؟ پدر و مادرت؟
-مدتهاست از پدر و مادر و خواهرم خبری ندارم.اصلا نمیدونم ایران هستن یا نه. نمیدونم زنده هستن یا نه...هرکدوم از اعضای خانواده ما مشغول زندگی خودشه. ما اصلا خانواده نیستیم.
-ولی خدا گفته نباید با خانواده ت قطع رابطه کنی.شما برو سراغشون.از حالشون باخبر باش.
-چشم...آدرس منو چجوری پیدا کردین؟
حاج آقا لبخندی زد و گفت:
-بماند.
عصر،فاطمه از دانشگاه به خونه برمیگشت. حاج آقا باهاش تماس گرفت که بره مؤسسه.بعد احوالپرسی،حاج آقا گفت:
_شما متوجه شدید که افشین به شما علاقه منده؟
فاطمه خیلی تعجب کرد.
-خودش چیزی گفته؟!!
-نه..من قبلا حدس زده بودم.غیرمستقیم ازش پرسیدم،جواب نداد.دیشب وقتی متوجه شد برای مهدی میخوایم بیایم خاستگاری شما،حالش خیلی بد شد.تازه اون موقع فهمیدم قضیه براش خیلی جدی بوده.وقتی هم که از خونه شما رفتیم، تو کوچه،تو ماشینش بود.اون موقع هم حالش خیلی بد بود..
خانم نادری،افشین خیلی تغییر کرده..من از گذشته ش چیزی نمیدونم،نمیخوام هم بدونم.نمیدونم شما چقدر از گذشته ش میدونید ولی هرچی که باشه وقتی بنده ای توبه میکنه،خدا گذشته ش رو میبخشه، مثل نوزادی که تازه متولد میشه. الان افشین پاک ترین آدمیه که من میشناسم..اگه میتونید درموردش فکر کنید.
-ولی من...
💥ادامه دارد...
✍دومیـن اثــر از؛
✍بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم»
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
2.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نماز_شب 🌙🌔
🎥 نماز شب شفاعت میکنه
📌تاکید ویژه آیتالله جاودان به خواندن #نماز_شب
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
1.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ایران، ایران امام رضا(ع) است
#ایرانِ_امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت_امام_رضا
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
༻﷽༺
﴿یٰاامـــــآم رضـــــٰاﷺ᯽➛﴾
أز پـَــــنجره فـــــولٰاد⇠شَفــــٰـا مےگیـــــرَم۔۔
هَرچیـــــز،بخوٰاهم أز⇠شُمــــٰـامےگیــرَم۔۔
این قِصِّہ ↡↡
⇆سَرأنجـــٰــام خُوشےخـــــوٰاهد دٰاشت!!
◇◇چون أزتُـــــو ؛
«بـَــــرات کَربـــــلٰا 𔘓⇉»مےگیـــــرَم ░⃟➺
#دهه_کرامت
#میلاد_امام_رضا
#امام_رضا
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
5.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️✨خـــــدایــــــا🤲
💛✨در شب میلاد آقا امام رضا علیهالسلام
❤️✨قسمت میدم بحرمت این امام عزیز
💛✨دوای درد هـمــه دردمـنـدان بـاش
❤️✨پـنـهـاه هـمـه بـی کـسـان بـاش
💛✨گـره ازمـشـکـلات هـمـه بـازکـن
❤️✨ای مهربان؛ دستی که به سوی تو
💛✨بــلـنـد شــدخــالــی بــرنــگــردان
❤️✨خـــــدایــــــا 🤲
💛✨خـیـلـیـا چــشــم امــیــدشـون
❤️✨فــقــط و فـقــط تـــویــی
💛✨میدونم دستای خالی رو خالی
❤️✨بـرنـمـیـگـردونـی مـهـربـونـم
💛✨آمــــیـــــن یـــــا رب🤲
❤️✨یــه دعــای مــخــصــوص
💛✨ان شالله که ضامن آهو خودش
❤️✨ضمانتمونـو پـیـش خـدا بـکـنـه
❤️✨فـرخـنـده مـیـلاد بـاسـعـادت
💛✨امـام رضـا عـلـیـه الـسـلام
❤️✨مـــبــــارکــــ بــــــاد 🌹
💛✨شبتون امام رضــــایی
#شب_بخیر
#دهه_کرامت
#میلاد_امام_رضا
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2