داروخانه معنوی
#احسن_القصص ☘ شیخ مرتضی زاهد(۴): 💥مرحوم شیخ مرتضی زاهد منبری بسیار پاک و ساده داشت. او در بالای منب
#احسن_القصص
🍀شیخ مرتضی زاهد (۵):
💥آقا سید مصطفی مردی روشن ضمیر. و نابینا از دوستان ایشان نقل می کند: سالها پیش یک روز برای پرسیدن مساله ای به خانه مرحوم آقا شیخ مرتضی رفته بودم زمانی که وارد خانه شدم، احساس کردم بغیر از من آقایی در آنجا حضور دارند، ولی وقتی داشتم وارد اتاق می شدم، آن آقا از کنار من رد شد و بیرون رفت. لحظاتی بعد آقا شیخ مرتضی به کنارم آمد و با یک شور و حالی به من فرمود: "خوشا به حالت آقا سید مصطفی! خوشا به حالت!" من به دستپاچگی و تعجب عرض کردم: "مگر چه شده است آقاجان؟!" و آقا شیخ مرتضی فرمود:"خوشا بحالت آقا سید مصطفی! آیا می دانی همین الان چه بزرگواری از کنارت رد شدند و رفتند؟!" آقا سید مصطفی! این امام زمانت حضرت بقیة الله بود که از کنارت رد شد و عبای شریفش به عبای تو مالیده شد"
⚡️⚡️⚡️
من آن روز به اندازه ای خوشحال و ذوق زده شده بودم که می خواستم هرچه زودتر از خانه ایشان بیرون بیایم و این خبر را برای دیگران بازگو کنم، ولی نمی دانم چه حسابی در کار بود که از همان لحظه ای که پایم را از خانه آقا شیخ مرتضی بیرون گذاشتم، هیچگاه نتوانستم آن خبر را برای کسی بیان کنم و قدرت و نیرویی جلوی بیان و افشای آن خبر را می گرفت تا اینکه بعد از شش سال که آقا شیخ مرتضی از دنیا رفت، من این اختیار را پیدا کردم تا آن را نقل کنم."
#شرح_حال_اولیاء_خدا
📗پرواز در ملکوت
📗مجله منتظران
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#ویدیو
#شعبان
💎✍هیچ وقت با کسی بیشتر از جنبهاش
رفاقت نکن
درد دل نکن
شوخی نکن
حرمتها شکسته میشود.
💎✍هیچوقت به کسی بیشتر از جنبهاش
خوبی نکن
محبت نکن
لطف نکن
تبدیل به وظیفه میشود.
💎✍هیچ وقت از کسی بیشتر از جنبهاش
خوبی نخواه
کمک نگیر
انتظار نداشته باش
تبدیل به منت میشود.
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
#درمان_بیماری
#شفا
#بیمار
#مریض
#درمان
اگر #درد_در_اعضاء_دارید واگر #بیماری بی دلیلی دارید که دکتر از #علاجش نا امید است واگر از خوردن قرصهای مسکن تکراری شیمیائی خسته شده اید.⇩⇩
💠با طهارت 《2 》رکعت نماز بخوانید سپس:
《 100》بار #صلوات⇩
🔸《100》بار #استغفار⇩
🔹بعد سوره شریفه #یس را بخوانید تا آیه
✨(سلام قولا من رب رحیم )✨
🔶وانگشت کوچک دست چپ رو با دست راست بگیرین واز ته انگشت به خارج وبیرون دست بکشد بدین صورت که انگار دارید چیزی از بدن خارج میکنید درحالیکه آیه :
سلام قولا من رب رحیم را 《10》 بار تکرار میکنید این عمل رو انجام بدهید.
🔷سپس انگشت بعدی دست چپ(انگشت انگشتر) والی آخر⇩
🔶همین کار رو با دست راست بکنید با دست چپ انگشت کوچک دست راست رو بگیرید و آیه را 《10》 بار با کشیدن انگشت بخوانید الی آخر⇩
🔷مجموع قرائت آیه 《100》 بار خواهد شد و بعداز آن میبایست سوره #یس را ادامه بدهید تا آخر ثواب این قرائت را به پیامبر گرامی اسلام هدیه کنید .
واز خدا بخواهید هر درد و ناراحتی و عارض وجن وسحروچشم حسود رو از بدن شما خارج و دور کند این دستور رو انجام بدهید واز نتایج آن لذت ببرید.
📌 استاد ابراهیم وهبی
#باب_شفا_و_سلامتی
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
داروخانه معنوی
#احسن_القصص
#تشرفات
مرحوم ملا محمد تقي مجلسي (مجلسي پدر،متوفی) داستان تشرفشان به محضر مبارك حضرت ولي عصر (عجل الله فرجه) را نقل مي نمايند.
ايشان مي گويند: در اوايل سن بلوغ بسيار به دنبال خودسازي بودم. شبي از شبها بالاي سطح خانه خود بين خواب و بيداري بودم، وجود نازنين بقية الله (عجل الله فرجه) را ديدم در بازار خربزه فروشان اصفهان در جنب «مسجد جامع»، با كمال شوق و شعف خدمت سراسر شرافت آن بزرگوار رسيدم و از مسائلي سؤال نمودم ... بعد عرض نمودم: يابن رسول الله هميشه دستم به شما نميرسد! كتابي به من بدهيد كه بر آن عمل نمايم. فرمودند: برو از «آقا محمد تاجا» كتاب بگير!
✨💫✨
گويا من ميشناختم او را. رفتم و كتاب را از او گرفتم، و مشغول به خواندن او بودم و ميگريستم. يك دفعه از خواب بيدار شدم. ديدم در بالاي بام خانه خود هستم. كمال حزن و غصه بر من رو نمود. در ذهنم گذشت كه «محمد تاجا» همان «شيخ بهائي» است و «تاج» هم از باب رياست شريعت است. چون صبح شد وضو گرفتم و نماز صبح خواندم. خدمت ايشان رفتم و كيفيت حال را عرض نمودم. فرمودند: انشا الله به آن مطلبي كه قصد داريد خواهيد رسيد. اين تعبير به دلم ننشست. آنگه محلي كه حضرت عليه الصلوه و السلام را در آنجا ديده بودم، از باب شوق، خود را بدانجا رسانيدم، در آنجا «آقا حسن تاجا» را ملاقات نمودم. مرا كه ديد گفت: ملا محمد تقي! بيا برويم در خانه بعضي از كتب كه موقوفه مرحوم آقا قدير هست، به تو بدهم! مرا به خانه اش برد.
✨💫✨
گفت: هر كتابي كه ميخواهي بردار! دست زدم و كتابي برداشتم. نظر نمودم ديدم كتابي است كه حضرت «حجة الله» روحي فداه ديشب به من مرحمت فرموده بودند. ديدم كه صحيفه سجاديه است. مشغول شدم به گريه و برخاستم. گفت: كتب ديگر را هم بردار! گفتم: همين كتاب كفايت ميكند. پس شروع نمودم در تصحيح و مقابله و تعليم مردم. و چنان شد كه از بركت كتاب مذكور، غالب اهل اصفهان، «مستجاب الدعوه» شدند!!
📗روضه المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه ج١۴ ص ۴١٩
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#ویدیو
#شعبان
همیشه دلخوری ها را...
نگرانی ها را....
به موقع بگویید....
حرف های خود را به یکدیگر با "کلام" مطرح کنید؛ نه با " رفتار"؛
که از کلام همان برداشت می شود که شما می گویید؛
ولی، از رفتارتان هزاران برداشت....
قدر بدانید" داشتن ها " را
مهربان بودن مهمترین قسمت انسان بودن است.
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
#مولای_من
🏝هزار سال همین بوده و
همین بودیم؛
گذشت نیمه شعبان و
باز رفت از یاد...
مولای من ...
چه بگویم از غربتت؟
تو کجای آرزوهای ما هستی؟
تو چقدر تنهایی....
تو هر روز برای ما دعا میکنی....
هر شب برای آرزوهای ما
آمین میگویی...
هر صبح دل نگران ما بیدار میشوی
...و غریب،
تنها،
طرید...
در گوشه زندان غیبت،
اسیری...
آه...چه بگویم پدر؟
چه بگویم از فرزندانی که
به برکت تو نفس میکشند،
با نفسهای تو نان میخورند
و به عطر تو زندهاند....
اما تو را از یاد بردهاند...
...افسوس...🏝
#امام_زمان_عج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 بی #حجاب باشی چند تا مزاحم داری؟
#بسم_رب_العشق ❤️
#رمان
#قسمت_صدو شانزدهم
#جانمــ_مےرود
#فاطمه_امیری
همسایه ها، به پارکینگ آمده بودند و به مهران و بقیه که دستبند به دست به طرف ماشین پلیس می رفتند، نگاه می
کردند.
یکی از نیروهای پلیس به سمت شهاب آمد و احترام نظامی گذاشت.
ــ قربان کار ما تموم شد!
ــ خسته نباشید! کسی ازشون بازجویی نکنه، خودم صبح میام. سروان با هیچ وثیقه ای هم آزاد نشند...
ــ بله قربان!
تلفنش زنگ خورد. مریم بود.
ــ جانم؟!
ــ شهاب کجایی؟!
ــ چی شده؟!
ــ مهیا بیدار شده حالش خوب نیست... همش گریه میکنه و سراغ تورو میگیره...
ــ اومدم!
تماس را قطع کرد.
ــ محسن بریم خونه...
سوار ماشین شدند. شهاب نگاهی به اسلحه خودش انداخت، آن را برداشت.
خدا را شکر کرد، که همراه خوش نبرده بود. چون هیچ اطمینانی نبود که مهران را امشب نمیکشت.
چشمانش را بست و به صندلی تکیه داد.
احساس می کرد، الان کمی آرام تر شده... اما، دلش هوای مهیا را کرده بود. با حرف های مریم نگران شده بود. فقط
می خواست هر چه سریعتر به خانه برسد و مهیا را آرام کند.
با ایستادن ماشین؛ به طرف محسن برگشت.
ــ ممنونم که اومدی اگه نبودی، مطمئنم یه کاری دست خودم و اونا میدادم.
ــ در دیوانه بودن توشکی نیست اخوی...
لبخندی زد و ادامه داد.
ــ برو کنا زنت؛ الان خیلی بهت احتیاج داره.
شهاب، سری تکان داد و از ماشین پیاده شد.
آیفون را زد. مریم سریع در را باز کرد. مثل اینکه منتظر آمدنشان بود.
وارد خانه شد. مریم دم در ورودی ایستاده بود. شهاب با نگرانی به طرفش رفت.
ــ مهیا کجاست؟!
ــ خوابید!
ــ حالش چطوره؟!
ــ اصلا خوب نیست! خیلی سراغتو گرفت دید نیستی کلی گریه کرد. معلوم بود از چیزی ترسیده... مجبور شدم
بهش یه آرامبخش بدم.
شهاب به سمت اتاق رفت.
مریم، به سمت محسن رفت.
ــ محسن، تو هم نمی خوای چیزی بگی؟!
محسن دستان مریم را، در دست گرفت و فشرد.
ــ شهاب اگه خواست، خودش برات تعریف میکنه! الان اگه لطف کنی به من یه لیوان آب بدی ممنون میشم!
ــ چشم!
ــ چشمت بی بلا خانم!
شهاب، به مهیا که خوابیده بود؛ نگاهی انداخت. کنارش روی تخت نشست. نگاهی به اخم های مهیا، انداخت. حدس
می زد، دارد کابوس می بیند. آرام تکانش داد.
ــ مهیا! خانومی! بیدار شو داری خواب میبینی...
ــ مهیا جان! عزیزم!
مهیا با ترس چشمانش را باز کرد و سریع سر جایش نشست.
ــ آروم باش عزیزم! خواب دیدی...
شهاب لیوان آبی که کنار تخت بود را، برداشت و به دست مهیا داد.
ــ یکم آب بخور...
مهیا، کمی آب خورد و لیوان را سرجایش برگرداند.
ــ چرا رفتی؟! اصلل کجا رفتی؟!
شهاب صورت رنگ پریده ی مهیا را نوازش کرد.
ــ عزیزم! یه کاری داشتم. زود رفتم انجام دادم برگشتم...
مهیا، هیچ یک از حرف های شهاب رانشنید و فقط خیره، به دست خونیش بود.
ــ این چیه شهاب؟!
شهاب خودش را لعنت کرد، که چرا دستانش را نشسته...
ــ چیزی نیست عزیزم!
و دستانش را جلو برد تا دستان مهیا را در دست بگیرد، ولی مهیا دستانش را عقب کشید.
ــ شهاب، کجا بودی؟! چرا دستات خونیند؟!
شهاب، حرفی نزد. مهیا با بغض گفت:
ــ رفتی سراغش؟! رفتی سراغ مهران؟!...
حرف بزن شهاب چرا رفتی؟!!
مهیا، اشک هایش را با عصبانیت پاک کرد.
ــ چرا تنهام گذاشتی؟! چرا رفتی سراغ اون؟! اگه بلایی سرت می آورد...!
شهاب، مهیا را در آغوش کشید.
ــ آروم باش عزیزم...
ــ چطور آروم باشم؟! اگه بلایی سرت می آورد!!
شهاب، بوسه ای روی سرش کاشت.
ــ از من انتظار نداشته باش؛ کسی رو که با ناموسم، زنم، زندگیم! اینکار رو بکنه، به حال خودش بگذارم... تو، اللن
برای من باارزشترین اتفاق، و مهم ترین کس توی زندگیم هستی... نمیتونم ببینم، حتی بغض کنی، چه برسه که کسی
اشکت رو دربیاره و اینقدر بترسوندت...
پیراهن شهاب از اشک های مهیا، نمناک شده بود. مهیا احساس می کرد، یک تکیه گاه قوی
شهاب برای اینکه حال وهوای مهیا را عوض کند با خنده گفت:
ــ بعدشم شوهرت رو دست کم گرفتی؟! ها؟! پاسدار و سرگرد مملکت رو، خیلی دست کم گرفتی!!
مهیا وسط گریه هایش لبخندی زد:
ــ آفرین بخند... دلم پوسید خانم!
شهاب اشک های مهیا را پاک کرد. در زده شد.
ــ بفرما!
مریم، وارد اتاق شد. با دیدن لبخند روی لب مهیا و شهاب، خودش هم لبخندی زد.
ــ شرمنده! ولی خاله مهلل، چند بار زنگ زده. اینبار دیگه نمیدونم چه بهونه ایی بیارم.
شهاب دستش را دراز کرد.
ادامه دارد...
ــ گوشی رو بده بی زحمت.
مریم، از اتاق بیرون رفت. شهاب تلفن را به طرف مهیا گرفت.
ــ آروم باش، به مامانت زنگ بزن. نزار نگران باشه.
مهیا شماره ی مادرش را گرفت.
ــ الو...
ــ الو... مهیا مادر! چرا جواب نمیدی؟!
ــ شرمنده مامان دستم بند بود.
ــ مادر صدات گرفته؟!
مهیا، بغض کرد. شهاب دستش را گرفت و زمزمه کرد که آرام باشد.
ــ آره... صدام گرفته مامان...
ــ مواظب خودت باش عزیزم!
ــ چشم مامان!
ــ به شهاب و مریم هم، سلام برسون.
ــ باشه عزیزم!
ــ خداحافظ عزیزم!
ــ خداحافظ!
شهاب، تلفن را از دست مهیا گرفت.
صدای مریم از پشت در به گوش رسید.
ــ بچه ها، بیاید شام!
شهاب به مهیا کمک کرد، تا از روی تخت بلند شود.
ــ بیا! بریم شام بخوریم.
مهیا، به شهاب نگاهی انداخت؛ و خدا را شکر کرد؛ که شهاب را در کنار خودش داشت...
ادامه دارد....
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
👤"روز جهانی زن یا روز جنایت علیه زن"
اکثر سلبریتی های مملکت ما روز جهانی زن رو تبریک گفتن ،چرا؟ چون خارجیه ،کلاس داره،چون آمریکا و اروپا رو نماد آزادی زن میدونن! بدون اینکه حتی بدونن چرا این روز به نام زنان نامگذاری شده!
شاید براتون جالب باشه که بدونید چرا ۸ مارس به عنوان روز جهانی زنان نامگذاری شده:
🔹زنان کارگر یک شرکت نساجی در روز ۸مارس سال ۱۹۰۸ میلادی در اعتراض به وضعیت سخت کاری خود در شهر نیویورک آمریکا دست به اعتصاب زدند. شرایط سخت با دستمزد کم کارگران زن در اوایل قرن بیستم که همراه با مردان در کشورهای صنعتی وارد بازار کار شده بودند آنان را وادار به اعتراضی گروهی کرد. صاحب این کارخانه به همراه نگهبانان به منظور جلوگیری از همبستگی کارگران، این زنان را در محل کارشان محبوس کرد و آنجا را آتش زد ،در این حادثه ۱۲۹ تن از زنان کارگر در این آتش سوختند.
🔸بله عزیزان من، ماهیت روز جهانی زنان اشاره به جنایت اروپا و آمریکا در حق زنان داره.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#جمعه
#ویدیو
#امام_زمان
#صبح
#شعبان
سلام آقا جانم ✨
کی شود در
ندبه های جمعه پیدایت کنم💚
گوشه ای تنها
نشینم تا تماشایت کنم💚
می نویسم روی
هر گل نام زیبای تو را💚
تا که شاید
این روز جمعه ملاقاتت کنم💚
السلام علیک یاصاحب الزمان💚🙏
🙏 ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج 🙏
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
📅 #تقویم_نجومی_اسلامی
🗓 جمعه ۱۹ اسفند ۱۴۰۱
🗓 ۱۷ شعبان ۱۴۴۴
🗓 10 مارس 2023
🌹 امروز متعلق است به:
🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام
📆 روزشمار:
▪️14 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان
▪️23 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام
▪️28 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
▪️31 روز تا اولین شب قدر
▪️32 روز تا ضربت خوردن امام علی علیه السلام
✅ #حصول_مطلب_رسیدن_به_حاجت
✅ نزدیک سحر #دورکعت_نماز به این طریق بگذارد: در رکعت اول بعد از حمد هفده بار (سوره کافرون ) و در رکعت دوم بعد از حمد هفده بار ( سوره قل هو الله احد) بخواند و در رکوع هر دو رکعت هفده بار (سبحان ربی العظیم و بحمده ) و در هر یک از سجده ها هفده بار (سبحان ربی الاعلی و بحمده) و بعد از سلام نماز هفده بار( آیة الکرسی )بخواند
❇️ #ذکر روز #جمعه 《100》مرتبه: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ؛ خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست و در فرج ایشان تعجیل فرما.
❇️ #ذکر روز #جمعه به اسم #امام_زمان است و در کنار این ذکر میتوانید در روز #جمعه #زیارت_امام_زمان را نیز بخوانید. خواندن ذکر روز #جمعه #باعث_عزیزتر شدن میشود.
❇️ #ذکر (یا #نور) 《256》 مرتبه بعد از نماز صبح موجب #عزیز_شدن در #چشم_خلایق میشود.
✅ برای #حجامت و #خون دادن روز خوبی است.
✅ برای #اصلاح #سر و #صورت روز خوبی است.
✅ برای گرفتن #ناخن روز خوبی است.
✅ برای #ازدواج و #خواستگاری روز خوبی است.
✅ برای #زایمان روز خوبی است.
✅ برای #برش و #دوخت #لباس روز خوبی است.
⛔️ برای #مسافرت رفتن روز خوبی نیست.
🔸امروز روز خوب و نیکویی است.
🔸امروز برای شروع کارها خوب است.
🔸دید وبازدید با دوستان و خویشاوندان خوب است.
🔸کسی که در این روز بیمار شود خیلی روز بهبود مییابد.
🔹کسی که امروز گم شود، زود پیدا میشود.
🔹 قرض دادن و قرض گرفتن خوب است.
🔹کشاورزی و باغبانی وآبیاری و خرید و فروش محصولات زراعی خوب است.
🔹در خرید و فروش و تجارت منفعت باشد.
🔸میانجیگیری برای اصلاح ذات البین و رفع اختلافات دوستان و خویشاوندان نیکو است.
🔸رسیدگی به ایتام ونیازمندان و بیچارگان خوب است.
🔸صدقه دادن خوب است.
🔹 امروز،سر تراشیدن، خوب است.
🔹رَک اَرقنوع یا به اصطلاح ماه ترکی، قوت روح، امروز در « بازوی چـپ » است.باید مراقب بود که امروز به آن آسیبی نرسد.
🔹 خواب در این شب صحیح است.
🔹مسیر رجال الغیب از سمت شمال میباشد. بهتر است هنگام حرکت به سمت محل کار یا در مکانی که حاجتی دارید رو به این سمت نهاده و از ایشان یاری بطلبید. چون کسی در نزد شروع در شغلی و سفری روی خود را به طرف ایشان کند و همت از ایشان طلبد، بدین نهج (صورت): بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا رِجالُ الغَیبِ. اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیَّتُهاَ الاَرواحُ المُقَدَّسَةِ. اَغیثُونی بِغَوثِهِ و اُنظُروُا اِلَیَّ بِنَظرَةٍ یا رُقَبا یا نُقَبا یا نُجَبا یا اَبدالَ یا اَوتادَ یا غَوث َیا قُطُب. و به هر زبانی که خواهد، مطلب خواهد و شروع در مدعا کند، البته به مقصود رسد.
📿 #زمان_استخاره: از #اذان_صبح تا طلوع آفتاب
📿 #زمان_استخاره: از #اذان_ظهر تا ساعت ۱۵:۵۵ عصر خوب است.
🔹 #اوقات_شرعی_به_افق_تهران
🔹 اذان صبح ۴:۵۹:۳۹ طلوع آفتاب ۶:۲۲:۵۰
🔹 اذان ظهر ۱۲:۱۴:۳۹ غروب آفتاب ۱۸:۰۷:۰۲
🔹 اذان مغرب ۱۸:۲۵:۰۷ نیمه شب شرعی ۲۳:۳۳:۲۰
⏰ ذات الکرسی عمود 23:04
🤲 دعا در زمان ذات الکرسی #مستجاب است.
🗓 #ذات_الکرسی مخصوص روز #جمعه است.
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
❣ #زیارت_امام_زمان_علیه_السلام
در روز #جمعه
💠اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4