شهید بزرگوار علیرضا غلامی عزیز❤️
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#سیزده_موذن_ناآشنا...!
🌷آخرین روزهای تابستان ۷۲ بود و دستهای جستجوگر بچههای «تفحص» به دنبال پیکر شهدا میگشت. مدتی بود که در منطقهی عملیاتی خیبر به عنوان خادم شهیدان انتخاب شده بودیم و با جان و دل در پی عاشقان ثارا… بودیم.
🌷سکوت سراسر جزیره را فرا گرفته بود، سکوتی که روح را دگرگونی میکرد. قبل از وارد شدن به منطقه تابلویی زیبا نظرمان را جلب کرد: با وضو وارد شوید، این خاک به خون مطهر شهید آغشته است. این جمله دریای سخن بود و معنی.
🌷نزدیک ظهر بود. بچهها با کمی آب که داشتند تجدید وضو کردند، ولی ناگهان صدای اذان آن هم به صورت دست جمعی به گوش جانمان نشست. با خود گفتم هنوز که وقت نماز نیست، پس حتماً در این اذان به ظاهر ناگاه حکمتی نهفته است. از این رو، به طرف صدا که هر لحظه زیباتر و دلنشینتر میشد، پیش رفتیم. ناگهان....
🌷ناگهان در کنار نیزارها قایقی دیدیم که لبه آن از گل و لای کنار آب بیرون آمده بود. به سرعت به داخل نیزارها رفتیم و قایق را بیرون کشیدیم و سرانجام مؤذمان ناآشنا را یافتیم. درون قایق شکسته که بر موجهای آب شناور بود، پیکر ۱۳ شهید گمنام. ما را به غطبه واداشت....
راوی: جانباز شهید معزز علیرضا غلامی
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات