فَهـــــم مـــــٰا أز⇩⇩⇩
⇦ "شَهـــٰــادت ☫" ایـــــن أســـــت کِہ،
⇠"شَهـــٰــادت" نہ تنهـــٰــا
فَرهَنـــــگ مـــَــرگ نیســـــت➛
⇇بـَــــلکہ فَرهنـــــگ زِنـــــدگے و
□کٰامـــــلکُـــــننده آن أســـــت...⇉
◈|شَهیـــــدسیّدحَسننَصـــــرُالله|◈
#وعده_صادق
#شهیدانه
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#خودشناسی(6) فکرکردن درباره نعمت های خداوند بزرگترین عبادت است#⃣ #استاد حاجیه خانم رستمی فر «داروخا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_6005702746236258423.m4a
14.46M
□أگـــــر مُوٰاظـــــب دِلتـــــون بــــٰـاشیـــــد؛
⇠و غِیـــــرخــُـــدٰا رو راه نــَـــدیـــــد،
اون چیـــــز؎ رو کِہ⇩⇩⇩
⇦دیگـــــرٰان نِمےبیـــــنن شُمــــٰـا میبیـــــنے،
و اون چیـــــز؎ رو کِہ؛
◇دیگـــــرٰان نمےشنــَـــون شُمـٰــــا
مےشِنـــــو؎...↑↑
|شِیـــــخرَجبـــــعلےخیــٰـــاط𔘓➛|
#سخن_بزرگان
#کلام_بزرگان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
خطبه ۱۹۶ بعثت پيامبر و تحقير دنيا 🎇🎇🎇#خطبه۱۹۶🎇🎇🎇🎇🎇🎇 💥هشدار از غفلت زدگي خداوند هنگامي پيام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
خطبه ۱۹۶ بعثت پيامبر و تحقير دنيا 🎇🎇🎇#خطبه۱۹۶🎇🎇🎇🎇🎇🎇 💥هشدار از غفلت زدگي خداوند هنگامي پيام
خطبه ۱۹۷
در ذكر فضائل خويش
فضائل اميرالمومنين
🎇🎇🎇#خطبه۱۹۷🎇🎇🎇🎇🎇🎇
اصحاب و ياران حضرت محمد (ص) كه حافظان اسرار او مي باشند، مي دانند كه من حتي براي يك لحظه هم مخالف فرمان خدا و رسول او نبودم. بلكه با جان خود پيامبر(ص) را ياري كردم، در جاهائي كه شجاعان قدمهايشان مي لرزيد، و فرار مي كردند، آن دليري و مردانگي را خدا به من عطا فرمود. در سوگ پيامبر رسول خدا(ص) در حالي كه سرش بر روي سينه ام بود قبض روح گرديد، و جان او در كف من روان شد، آن را بر چهره خويش كشيدم، متصدي غسل پيامبر (ص) من بودم، و فرشتگان مرا ياري مي كردند، گويا در و ديوار خانه فرياد مي زد. گروهي از فرشتگان فرود مي آمدند و گروهي ديگر به آسمان پرواز مي كردند، گوش من از صداي آهسته آنان كه بر آن حضرت نماز مي خواندند، پر بود، تا آنگاه كه او را در حجره اش دفن كرديم. چه كسي با آن حضرت در زندگي و لحظات مرگ از من سزاوارتر است؟ پس مردم با دل بينا حركت كنيد، و نيت خويش را در جهاد با دشمن راست بداريد، سوگند بخدائي كه جز او خدائي نيست، من بر جاده حق مي روم، و دشمنان من بر پرتگاه باطلند، مي گويم آنچه را مي شنويد، و براي خود و شما از خدا طلب آمرزش دارم.
#نهج_البلاغه
💠باهم نهج البلاغه بخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
﴿آیــّـــتالله بِهجـــــت(ره)𑁍➛﴾ :
↲↲ شُکـــــر، ⇩⇩⇩
⇦معنــٰـــا؎ وَسیعے دٰارد و مَنـــــظور أز آن
طٰـاعــَـــت خُـــــدٰاست.
⇇فَقـــــط «اَلْحَمْـــــدُلله» زبــٰـــانےنیســـــت؛
هَرچَنـــــد آن هَـــــم یِکے أز ؛
◈مــَـــرٰاتـــــب شُکـــــر أســـــت... ↑↑
↴سپــٰـــاسگـــــزار؎ أز نِعمـــــت ،
□ بہ معنــــٰـا؎⇠طاعــَـــت خـُــــدٰاست۔۔
کہ مــُـــوجِب،
_ «أفـــــزٰایش نِعمَـــــت »مےشـَــــود.
↲↲کـــُــفرٰان نِعمـــــت هَم بہ معنــٰـــا؎ ،
⇠«عِصیــٰـــان الٰهے »و «مُوجـــــب عــَـــذٰاب»
◇◇ أز نــٰـــاحیہ اوســـــت.⇉
📚در محضـــــر بهجت، ج¹، ص³⁵⁸
#سخن_بزرگان
#کلام_بزرگان
#شکر
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_چهل و دوم ✍ بخش سوم 🍓بعد دستشو انداخت روی شونه های
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_چهل و دوم ✍ بخش سوم 🍓بعد دستشو انداخت روی شونه های
#رمان "
#رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی
قسمت_چهل و دوم ✍ بخش چهارم
🌺یک هفته گذشت … یک شب که برای شام می رفتم پایین صدای جر و بحث ایرج و علیرضاخان به گوشم خورد …. با عجله رفتم ببینم چی شده …..
ایرج می گفت : بابا خواهش می کنم همیشه خودتون رفتین حالا هم خودتون برین …. علیرضا خان با تندی جواب داد مگه تو نباید کار یاد بگیری؟ الان تو بهتر می دونی چیکار باید بکنی اون اجناسی که قبلا فرستادن تو بد و خوب نکردی؟ من سپردم به تو خوب حالا برو هم راه و چاه رو یاد می گیری هم این بار مثل دفعه ی قبل نمیشه …..ده تا پانزده روز طول می کشه نمی دونم چرا می خوای نری ؟
ایرج گفت : آخه من وارد نیستم تا حالا نرفتم … نمیشه این بارم خودتون برین؟ قول میدم دفعه ی دیگه من برم …… نمی دونستم در مورد چی حرف می زدن و اینکه ایرج باید کجا میرفت …. رفتم تو آشپزخونه … عمه و حمیرا داشتن شام رو می کشیدن منم کمک کردم ولی بحث اونا بازم ادامه داشت …با نگاهی نگران به ایرج بهش فهموندم می خوام سر در بیارم …. اونم منظور منو فهمید ….. و گفت : من برم لندن کار اینجا
می مونه الان تو کارخونه خیلی کار دارم به نظرم رفتن شما موثرتره قبول کنین …..
ولی علیرضاخان زیر بار نرفت و گفت : بی خودی داری بحث می کنی تو باید بری اولا می دونی باید چی سفارش بدی ثانیا کارو یاد می گیری و دیگه از این به بعد خودت میری ….باز می خوای مثل اون دفعه هی ایراد بگیری … خودت برو بابا جان بهتره ……
🌺و من فهمیدم که ایرج باید بره لندن ….نفهمیدم چی خوردم و با بغض رفتم بالا حمیرا هم با من اومد و پشت سر ما هم ایرج اومد تو پله همه با هم رفتیم بالا ….
حمیرا ازش پرسید تو چرا دوست نداری بری؟ خیلی برات خوبه برو حال و هوات هم عوض میشه … ایرج عصبانی بود و حرفی نزد و رفت تو اتاقش ….
حمیرا گفت : خیلی ناراحته بیا بریم پیشش؛؛؛ میای ؟
گفتم باشه …..خودمم دلم می خواست با اون حرف بزنم این بود که دراتاقشو زدم و صداش کردم ایرج ؟ گفت جانم عزیزم عشقم …و درو باز کرد و منو و حمیرا رو پشت در دید ….یک دفعه جا خورد و منم از خجالت داشتم آب می شدم حمیرا نگاهی به من و یک نگاه به ایرج انداخت و گفت …به ..به ..چشمم روشن …جانم …. عزیزم….. عشقم …. من می دونستم به خدا می دونستم از اول هم معلوم بود که اینقدر برای رویا سینه چاک می دادی من می فهمیدم …. ایرج گفت بیا تو تا بهت بگم …..
حمیرا همین طور که می رفت تو به من گفت : مثلا ما دوستیم چرا به من نگفتی ؟ خیلی راز داری تو ، من ساده ام که سیر تا پیاز زندگیمو برات گفتم بعد تو نگفتی که ایرج رو دوست داری … اصلا لازم نبود بگین همون روز که آقا غیرتی شده بود من فهمیدم به خدا فهمیدم ولی به روی خودم نیاوردم …..
🌺ایرج حمیرا رو نشوند و بهش جریان تورج رو تعریف کرد و ازش خواهش کرد بین خودمون بمونه تا تورج از این فکر منصرف بشه ….حمیرا گفت : باشه خاطرتون جمع به کسی نمیگم می خوای یک کاری بکنم تا نری لندن ؟ ایرج گفت : نه بابا یک هفته اس دارم باهاش بحث می کنم نمیشه حاضر نیست بره تنبل شده …..حمیرا بلند شد و همینطور که داشت می رفت گفت : ولی خیلی بهم میاین من که خوشحالم ……
منم خواستم دنبالش برم ولی ایرج یواشکی مچ دستمو گرفت و نگه داشت و به محض اینکه اون از اتاق رفت بیرون منو محکم گرفت تو بغلش و در گوشم گفت نمی تونم ازت دور باشم طاقت ندارم …… زود خودمو کشیدم بیرون و گفتم منم نمی تونم دور از تو باشم اگر بری چند روز طول می کشه …گفت : ظاهرا ده روز ولی برای من یکسال از الان ناراحتم …..
روزی که حمیرا دوباره وقت دکتر داشت ایرج و عمه باهاش رفتن و من با اسماعیل اومدم خونه علیرضا خان تو خونه تنها بود …
ادامه_دارد
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_چهل و دوم ✍ بخش چهارم 🌺یک هفته گذشت … یک شب که برای
#رمان "
#رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی
قسمت_چهل و سوم✍ بخش اول
🌺چشمش که به من افتاد پرسید مگه ایرج نیومده بود دنبال تو ؟
گفتم نه با عمه و حمیرا رفته دکتر گفت : آهان… آهان بیا … بیا بشین ، من باید با تو حرف بزنم بیا بشین … گفتم چشم … و کتابامو گذاشتم روی پله و برگشتم روبروش نشستم …
گفت : ببین من یک چیزایی شنیدم که خیلی خوشم نیومده و دوست نداشتم که این طوری بشه تو باید حواستو جمع کنی در واقع به ما کمک کنی … تورج این وسط لطمه نبینه البته این تقصیر شکوه بوده که از اول به تو نگفته جریان چیه … اون همین طوره ، توی کاراش دقت نداره …
🌺گفتم ببخشید عمو ولی من اینطوری فکر نمی کنم تقصیر من بود عمه خیلی حواسش به همه چیز هست من نفهمیدم منظورشون چی بوده ؛؛؛ گفت به هر حال شده ولی من خیلی از این وضع راضی نیستم و دلم می خواد یک کم مواظب باشین تا اون بچه بتونه فراموش کنه چون من می دونم اون چقدر حساس و آسیب پذیره … همون طور که بهت قبلا هم گفتم تو دختر شایسته ای هستی ولی ایرج کم صبر و عجوله من ازت خواهش می کنم فاصله ی خودتو باهاش حفظ کن تا تکلیف تورج روشن بشه . اونوقت مانعی برای شما نیست …….
🌺گفتم الانم ما داریم همین کارو می کنیم …. گفت : دِ نه دِ …این کارو نمی کنین اگر با هم بیرون باشین و تورج بیاد چی میشه ؟ بزار این طوری نفهمه……. تو نامزد ایرجی…. ولی تا این موضوع حل نشده انگار نه انگار ……. خوب از دانشگاه چه خبر … اوضاع روبراهه ؟
گفتم : بله ممنون که می پرسین خوبه …در مورد ایرج هم نگران نباشین چشم ، می فهمم ، حق با شماست و مرسی که پدرونه بهم گفتین …… ولی در مورد دیشب یک سوء تفاهم پیش اومده بود ……
گفت : هان ….هان ..می دونم شکوه به من گفته … ولی شما جلوی این کارا رو بگیر …. گفتم چشم …………
🌺بعد اجازه گرفتم و رفتم بالا و مطمئن شدم فرستادن ایرج به لندن هم به همین موضوع مربوط میشه این بود که خیلی آشفته شدم و تردید کردم که شاید علیرضا خان زیاد با ازدواج ما موافق نیست ، ولی چرا چیزی نمیگه نمی دونستم … شاید هم اشتباه می کردم با اینکه حق با اون بود من از لحن تندش خوشم نیومد … و حالا دلهره به دلم افتاده بود که نکنه ایرج بر نگرده …… تازه خیالم راحت شده بود که تو خونه همه ماجرای منو ایرج رو می دونن و حالا باید دوباره از علیرضاخان چشم می زدم ….
🌺نماز خوندم و نشستم سر درسم صدای در وردی اومد و من فهمیدم که ایرج اومده چون عمه و حمیرا باهاش بودن من نرفتم جلوی پنجره ولی با سرعت خودمو رسوندم پایین و رفتم به استقبالشون… دلم می خواست بدونم که دکتر این بار چی گفته چون حال حمیرا خیلی بهتر بود ….. هر سه خوشحال بودن با یک جعبه ی بزرگ شیرینی اومدن تو ….
علیرضا خان هنوز جلوی تلویزیون نشسته بود و داشت تلاش می کرد پیپ شو روشن کنه ….
ایرج منو که دید اومد جلو تا با من دست بده من بروی خودم نیاوردم و رفتم حمیرا رو بغل کردم و ازش پرسیدم چی شد امروز هم خوب بود ؟ به جای اون عمه جواب داد ….
🌺آره والله اگر از اول پیش همچین دکتری رفته بودیم تا الان بچه ام اینقدر زجر نمی کشید …..
ایرج هم گفت : آره خیلی دکتر خوبی بود حواسش به همه چیز بود …. به مامان گفته تو این مدت کم خیلی پیشرفت کرده …… حمیرا داد زد مرضیه یک لیوان آب بیار …
علیرضا خان گفت یک نیم ساعتی هست رفته پیش اسماعیل …. عمه ناراحت شد و رفت زنگ آقا کریم رو زد … مثل اینکه خود مرضیه گوشی رو بر داشت…
🌺عمه با لحن تندی گفت : کی تو رو اونجا پا گشا کرده مگه تو کار نداری ؟ و گوشی رو گذاشت ..و گفت : نمی دونم حالا با این چیکار کنم سرشو می زنی ته شو می زنی اونجاس واقعا دیگه خسته شدم از دستش ….
ادامه_دارد
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#نماز_شب🌙🌓
🔷️ آیا خواندن بدون حضور قلب و با
خستگی و خواب آلودگی قبوله؟!
در حدیث قدسی آمده است:
وقـتـی کـه بنــده ای در نیـمـه شـب بـرای
نمــــــاز و طــاعـت خــداونــــدی بـرخـیـــزد و
سپـس خــواب بــر وی غلبــه کنـد در اثــر
چـرت به چـپ و راسـت متمـایـل شـود و
چانه اش به سینه اش بچسبد، خداوند
امـر می کند و درهای آسمان باز میشود
و سپس به ملائکه می فرماید:
به این بنـده من نگاه کنید و ببینید در
اثر تقـرب به من و انجـام عملی که بـر
وی واجب نکـردم بـه چه روزی افتـاده.
من سه خصلت به این بنده عطا میکنم:
۱- گناهان او را می بخشم
۲- یا توبه مجددی برایش فراهم میکنم
۳- روزی اش را زیاد تر می کنم
و من همه شما را شاهده می گیرم که
این سه چیز را به وی بدهم.
📚 الجواهر السنیه (شیخ حرّ عاملی)
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
امروز دوشنبه14آبانماه1403🌹
دوباره صبح دوشنبه،دوباره روز کریم
دوباره یادحسن،یاد بارگاه و حریم
السلام علیک یا حسن بن علی
#دوشنبه_های_حسنی
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
✴️ دوشنبه 👈14 آبان / عقرب 1403
👈2 جمادی الاول 1446
👈4 نوامبر 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ امور دینی و اسلامی.
❇️امروز برای امور زیر خوب است:
✅انجام امور مقدماتی ازدواج مثل خواستگاری.
✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅خرید و فروش.
✅امور زراعی و کشاورزی.
✅خرید سلف.
✅انواع معاملات و تجارت.
✅قرض و وام دادن و گرفتن.
✅جابجایی و نقل و انتقال.
✅بردن جهاز عروس.
✅و عقد قرارداد و قولنامه خوب است.
🚘مسافرت مکروه و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریضیش شروع شود).
👶زایمان مناسب و نوزاد مبارک و خوش یمن است.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج قوس و از نظر نجومی مناسب برای امور زیر است:
✳️امور آموزشی و تعلیمی.
✳️شروع کسب و کار.
✳️شراکت و امور مشارکتی.
✳️و نقل و انتقال نیک است.
🟣 امور مربوط به نوشتن ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب است.
👩❤️👨 مباشرت و مجامعت:
مباشرت امشب :فرزند چنین شبی راستگو و پاک است.
💇♂ اصلاح سر و صورت:
طبق روایات، اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز باعث حاجت روایی می شود.
🔴 حجامت:
خون_دادن یا حجامت در این روز از ماه قمری ، خوب نیست.
🔵ناخن گرفتن:
دوشنبه برای گرفتن_ناخن، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد.
👕دوخت و دوز لباس:
دوشنبه برای بریدن و دوختن لباس_نو روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود.
✴️️ استخاره:
وقت استخاره در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن).
✳️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه.
✳️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه یا لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد.
💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به
حضرت_امام_حسن_علیه_السلام و امام_حسین_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
😴😴 تعبیر خواب.
تعبیر خوابی که امشب شبِ سه شنبه دیده شود طبق ایه ی 3 سوره مبارکه "آل عمران " است.
نزل علیک بالحق مصدقا لما بین یدیه...
و از معنای آن استفاده می شود که سه چیز خوب و پی در پی به خواب بیننده برسد و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
🌸زندگیتون مهدوی🌸
📚 منبع مطالب ما.
تقویم همسران:نوشته ی حبیب الله تقیان
انتشارات حسنین علیهماالسلام
قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
#زیارت_روز_دوشنبه
#زیارت_امام_حسن_علیه_السلام و امام_حسین_علیه_السلام در روز #دوشنبه
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
هدایت شده از داروخانه معنوی
🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
#دعای_روز_دوشنبه✨
🔷 الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يُشْهِدْ أَحَداً حِينَ فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا اتَّخَذَ مُعِيناً حِينَ بَرَأَ النَّسَمَاتِ لَمْ يُشَارَكْ فِي الْإِلَهِيَّةِ وَ لَمْ يُظَاهَرْ فِي الْوَحْدَانِيَّةِ كَلَّتِ الْأَلْسُنُ عَنْ غَايَةِ صِفَتِهِ وَ الْعُقُولُ عَنْ كُنْهِ مَعْرِفَتِهِ وَ تَوَاضَعَتِ الْجَبَابِرَةُ لِهَيْبَتِهِ وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِخَشْيَتِهِ وَ انْقَادَ كُلُّ عَظِيمٍ لِعَظَمَتِهِ فَلَكَ الْحَمْدُ مُتَوَاتِراً مُتَّسِقاً وَ مُتَوَالِياً مُسْتَوْسِقاً [مُسْتَوْثِقا] وَ صَلَوَاتُهُ عَلَى رَسُولِهِ أَبَداً وَ سَلامُهُ دَائِماً سَرْمَداً اللَّهُمَّ اجْعَلْ أَوَّلَ يَوْمِي هَذَا صَلاحا وَ أَوْسَطَهُ فَلاحاً وَ آخِرَهُ نَجَاحا، وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ يَوْمٍ أَوَّلُهُ فَزَعٌ وَ أَوْسَطُهُ جَزَعٌ وَ آخِرُهُ وَجَعٌ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ نَذْرٍ نَذَرْتُهُ وَ كُلِّ وَعْدٍ وَعَدْتُهُ وَ كُلِّ عَهْدٍ عَاهَدْتُهُ ثُمَّ لَمْ أَفِ بِهِ وَ أَسْأَلُكَ فِي مَظَالِمِ عِبَادِكَ عِنْدِي فَأَيُّمَا عَبْدٍ مِنْ عَبِيدِكَ أَوْ أَمَةٍ مِنْ إِمَائِكَ كَانَتْ لَهُ قِبَلِي مَظْلِمَةٌ ظَلَمْتُهَا إِيَّاهُ فِي نَفْسِهِ أَوْ فِي عِرْضِهِ أَوْ فِي مَالِهِ أَوْ فِي أَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ أَوْ غِيبَةٌ اغْتَبْتُهُ بِهَا أَوْ تَحَامُلٌ عَلَيْهِ بِمَيْلٍ أَوْ هَوًى أَوْ أَنَفَةٍ أَوْ حَمِيَّةٍ أَوْ رِيَاءٍ أَوْ عَصَبِيَّةٍ غَائِباً كَانَ أَوْ شَاهِداً وَ حَيّاً كَانَ أَوْ مَيِّتاً فَقَصُرَتْ يَدِي وَ ضَاقَ وُسْعِي عَنْ رَدِّهَا إِلَيْهِ وَ التَّحَلُّلِ مِنْهُ، فَأَسْأَلُكَ يَا مَنْ يَمْلِكُ الْحَاجَاتِ وَ هِيَ مُسْتَجِيبَةٌ لِمَشِيَّتِهِ وَ مُسْرِعَةٌ إِلَى إِرَادَتِهِ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُرْضِيَهُ عَنِّي بِمَا [بِمَ ] شِئْتَ وَ تَهَبَ لِي مِنْ عِنْدِكَ رَحْمَةً إِنَّهُ لا تَنْقُصُكَ الْمَغْفِرَةُ وَ لا تَضُرُّكَ الْمَوْهِبَةُ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ اللَّهُمَّ أَوْلِنِي فِي كُلِّ يَوْمِ إِثْنَيْنِ نِعْمَتَيْنِ مِنْكَ ثِنْتَيْنِ سَعَادَةً فِي أَوَّلِهِ بِطَاعَتِكَ وَ نِعْمَةً فِي آخِرِهِ بِمَغْفِرَتِكَ يَا مَنْ هُوَ الْإِلَهُ وَ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ سِوَاهُ
🔶 ستايش خداى را كه هنگام آفرينش آسمانها و زمين احدى را گواه نساخت و به گاه ايجاد جانداران ياورى نگرفت، در پرستش انبازى ندارد، و در يكتايي اش پشتيبانى نخواهد، زبانها از بيان حقيقت وصفش درمانده و خردها از ژرفاى معرفتش وامانده و گردنكشان در برابر عظمتش فروتن و چهره ها از بيم او متواضع گشته و هر بزرگى در برابر بزرگيش تسليم گشته است. ستايش پياپى و پيوسته و دنباله دار و پايدار تنها توراست، و رحمت هميشگى و درود جاودان و بي پايان او بر رسولش باد. بار خدايا! ابتداي امروزم را خير و صلاح، و ميانه امروز را رستگارى و پايانش را كاميابى قرار ده و به تو پناه مي آورم از روزي كه آغازش شيون و ميانش بيتابى، و پايانش دردمندى است، خدايا! از تو آمرزش ميطلبم براى هر نذرى كه كردم و هر وعده اى كه دادم و هر پيمانى كه بستم سپس به آن وفا نكردم و اداى حقوق بندگانت را كه بر عهده دارم از تو درخواست ميكنم، پس هر بنده اى از بندگانت و هر كنيزى از كنيزانت كه او را نزد من حقىّ پايمال شده باشد كه در آن به جان يا آبرو يا مال، يا خانواده اش يا فرزندش ستم روا داشته ام يا غيبتى از او كرده ام يا بر اثر ميل خود يا خواهش دل يا تكبّر يا غضب يا خودنمايى يا تعصّب بر او يارى نهاده ام، اين بنده يا كنيزت غايب باشد يا حاضر، زنده باشد يا مرده، و دستم كوتاه شده و وسعم نمي رسد از پرداخت آن حق يا طلب حلاليت از او، از تو ميخواهم اى كسى كه رفع نيازها در اختيار اوست، و آن حاجات در مقابل مشيّت او اجابت پذير و به جانب اراده اش شتابانند كه بر محمّد و خاندان محمّد درود فرستى و آن بنده را كه بر او ستمى كردم هرگونه كه خواهى از من راضى گردانى و از جانب خود مرا رحمت عطا نمايى، چه آمرزيدن از تو نكاهد و بخشيدن به تو زيان نرساند، اى مهربان ترين مهربانان خدايا! در هر دوشنبه از سوى خويش دو نعمت بر من عطا كن، خوشبختى بندگي ات را در آغازش، و نعمت آمرزشت را در پايانش، اى آن كه تنها او شايسته پرستش است و جز او كسى گناهان را نيامرزد.
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
هدایت شده از داروخانه معنوی
@zekrroozane ذڪـر روزانہ - دعایروزدوشنبه۩سماواتی.mp3
2.58M
دعای روز دوشنبه
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2