مواظب باشید اگر پیامی به این مضمون براتون اومد توجه نکنید اینا هکر هستند و کلاهبردار
اکانت ایتا تیک سبز داره
همین الان این پیام برای من اومده بود متوجه شدم کلاهبردارن
#نشر_حداکثری
داروخانه معنوی
✹﷽ #رمان #رهایی_از_شب ف_مقیمی #قسمت_صد_و_سی_و_نهم حاج مهدوی اون جمله ی همیشگی روتکرار میکر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
✹﷽ #رمان #رهایی_از_شب ف_مقیمی #قسمت_صد_و_سی_و_نهم حاج مهدوی اون جمله ی همیشگی روتکرار میکر
✹﷽✹
#رمان
#رهایی_از_شب
ف_مقیمی
#قسمت_صد_و_چهلم
این تعریف اون قدر غیر منتظره بود که حادثه ی چند دقیقه ی پیش را فراموش کردم و با گونه هایی سرخ از شرم سرم رو پایین انداختم!
او خنده ی ریزی کرد و ماشین رو روشن کرد.
نمیدونستم منو کجا میبره؟دلمم نمیخواست بدونم من فقط به جملاتش فکر میکردم و جای بوسه اش رو در زیر چادر سیاهم نوازش میکردم.
او بلند بلند برام تصنیف عاشقونه میخوند و مدهوش و مستانه نگاهم میکرد..
من هرگز باور نمیکردم این مرد همان حاج مهدوی سفت وسخت چندماه پیشه.
انصافا شنیدن جملات عاشقانه از لبهای حاج کمیل شیرین تر از شنیدن همان کلمات از زبان باقی مردها بود.نگاه های با حیا و سرد او بعد از محرمیت تبدیل به نگاههای عمیق وعاشقانه شد و من روز به روز ازاینکه عاشقش شده بودم خوشحال تر و راضی تر میشدم.
او برخلاف تصورم منو به درکه برد!!
من با تعجب میخندیدم ومیگفتم:
_اینجا چیکارمیکنیم؟؟ اون هم تو این سرما؟!!
او درحالیکه کمربندش رو باز میکرد گفت:
غر نزنید سادات خانووم..پیاده شید.من که با شما سردم نمیشه شما هم هروقت سردتون شد میتونید رو آتیش دل من حساب کنید..
از تعبیر زیبا وشاعرانه ش غرق غرور و شادی شدم و دست در دست او از کوه بالا رفتیم.
من حتی درصدی فکر نمیکردم که حاج کمیل چنین محلی رو برای دعوت من در نظر گرفته باشه.
هرکس که مارو میدید با تعجب نگاهی میکرد و کنار گوش دیگری میخندید!
عده ای هم دستمون می انداختند و میگفتند.حاجی مواظب باش عبات گیر نکنه به پات بیفتی...
و فکر میکنید که حاج کمیل چه پاسخی میداد؟؟!
_با روی گشاده وخندان میگفت:ممنون از یادآوری تون اخوی..
یکی به تمسخر گفت:حاجی تقبل الله. .
او خندید و گفت: با این فشاری که روی زانو بنده هست و سرمای شدید قطعا قبوله از شما
هم تقبل الله. .
من از صبروحوصله ی او در حیرت بودم و گاهگاهی از جوابهای زیبا و شوخ طبعانش میخندیدم..یاد اون روزی افتادم که با کامران در ماشین نشسته بودم و او ما رو دید.اون روز هم در مقابل گزافه گوییهای کامران همینگونه رفتار میکرد بی آنکه خم به ابرو بیاره و دلخور شه.
گاهی اوقات از اینهمه صبر و بلند نظری او حیرت زده میشدم و از خودم میپرسیدم من چه عمل خوبی انجام داده بودم که خدا او را به من هدیه داده بود!؟
وقتی به پیشنهاد او به یک رستوران سنتی در همون ناحیه رفتیم تاشام وچای بخوریم.ازش پرسیدم:حاج کمیل واقعا این رفتارها و کنایه ها آزارتون نمیده؟
او که هنوز نفس نفس میزد دستهایش رواز شدت سرما زیر بغل گذاشت و بالبخندی گفت: رقیه سادات خانوم این بنده ی خداها دنبال تیکه پرونی نیستن.جوونند..دنبال شوخی وخنده اند.شاید یکی از علتهای کارشون سر به سر گذاشتن ما باشه ولی ته ته دلشون خبری نیست..اونا فقط یک کم بی اعتمادند. چون مدتیه ما رو اونطوری که باید نمیشناسند.فکر میکنند ما شبیه اون چیزی هستیم که رسانه های غربی نشون میدن..البته بعضی هامونم به این حرفها وحدیثها دامن زدیم.. من وقتی این لباس و تنم کردم یعنی در خدمت همه ام..این همه شامل این جوونها هم میشه..میخوام اونا بفهمن که من هم یکی از خودشونم..شاید تو بعضی موارد مثل اونا فکر نکنم ولی درکشون میکنم. میفهممشون..
همون موقع یکی از همون جوونها به سمت تختمون اومد و درحالیکه نیشش تا بناگوشش باز بود گفت:بههههه سلاااام حاج آقا راه گم کردی..چه عجب از این طرفها. نبودی چند وقت..
حاج مهدوی به احترام او نیم خیز شد و دستهای او را گرفت و صورتش رو بوسید.
اون جوون با دیدن من سرش رو پایین انداخت و باحجب وحیا سلام کرد وگفت:ببخشید خانوم. .از ذوق دیدن ایشون بی ادبی کردم سلام نگفتم.
من چادرم رو محکم تر گرفتم و با متانت جوابش رو دادم و سرم رو پایین انداختم.
جوان که اسمش آرش بود و تیپی کاملا امروزی داشت خطاب به حاج مهدوی نگاه معناداری کرد و پرسید: حاجی بله؟؟
حاج کمیل سرش رو به حالت تایید تکون داد و هردو باهم خندیدند.
جوون سرو صورت او رو بوسید و گفت:خیلی خوشحال شدم حاجی..دست راستت رو سر ما
بعد رو کرد به من وگفت:خانوم یعنی خوش بسعادتتون..خداوکیلی یه دونست..ماهه..ان شالله مبارکتون باشه..
و با عذرخواهی ازکنار تختمون دور شد.
من با کلی سوال به حاج کمیل نگاه کردم.
او با لبخندی زیبا سرش رو به اطراف چرخوند وگفت:دوسالی میشه میشناسمش..همینجا باهم آشنا شدیم.جوون خوبیه...از هموناییه که ظاهرش با باطنش کلی فرق داره..
نگاهش کردم..
ودوباره فهمیدم چقدر درمقابل روح او روح ضعیفی دارم.
او از بیحیایی نگاهم خنده ی محجوبانه ای کرد.
ولی من همچنان نگاهش میکردم..
عاشقانه و بدون هراس!
من عاشق این مَردَم!! بگذار هرکس هرچی میخواد بگه..
میخوام تا ابدیت کنار او باشم.
میخوام تا همیشه نگاهش کنم..
ادامه دارد...
═════ ೋღ🕊ღೋ═════
آیدی نویسنده👈 @moghimstory
https://telegram.me/joinchat/AAAAAD9XxVgHZxF0tRsThQ
حجاب فاطمی
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚✨نیایش شبانه با حضرت عشق ❤️❤️
💚✨خــــدایــــا ؛
🤍✨در آستانه مبعث رسول اکرم (ص)
💚✨به حرمت پیامبر رحمتت
🤍✨خانه دوستانم را
💚✨غرق درشادی و
🤍✨خوشبختی بگردان
💚✨مـــهــربـــانـــا ؛
🤍✨امشب قلب همه دوستانم
💚✨را شاد و خرسند بدار
🤍✨آمیـــن یا رَبَّ 🙏
💚✨پیشاپیش مبعث نبی مکرم اسلام
🤍✨حضرت محمد مصطفی (ص)
💚✨را به همه شما عزیزان
🤍✨تبریک و تهنیت عرض میکنیم
💚✨شـــبـــتــون نـــبـــوی
#شب_بخیر
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
از جُملہ د؏ــــآهـــــآیے ڪہ؛
﴿شِیـــــخ جَعـــــفر مُجتهد؎﴾(رہ) مُڪرر توصّیہ مےڪَردند :
خوٰاندن ﴿زیـــــآرت ٰال یٰاسیـــــن✿ ﴾
در نُہ⁹ روزهنگام بین الطُلو؏ـــــین بود ڪِہ آثـــــآر ؏ـَــــجیبے دَر پے دٰارد۔۔۔۔♡♡♡
#سخن_بزرگان
#بین_الطلوعین
#زیارت_ال_یس
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
•~🌸🌿~•
وَلےبَچہ ھآ
اَزقَضآشُدڻ نَمآزصُبحتونْبِتَرسیدْ!
میڱنْخُدآ؛
أڱہ بِخوٰادخِیر؎رو؛
أزیِہ بَندها؎بڱیرھ۔۔۔۔!!! نَمآزصُبحِشْروقضٰامےڪُنِه!
#تلنگرانهـ 💥
#نمازصبح
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#استوری
امروز چهارشنبه18بهمن1402🌹
❤️وعده ي خدا اين است:
"از من نترس.دستانت را به من بده.
تا فتح کنی دنيا را.
هنوز از ياد نبرده ام.
چه گله هایی كردم برای سختی راه.
و تو چگونه مرا به بالای كوه هدايت كردی
و فراموش نكرده ام كه چه نااميدانه.
درپي جرعه آبی بودم
و تو چگونه سيرابم كردی
تازه فهمیدم خدایم این خداست
این خدای مهربان و آشناست
دوستی از من به من نزدیکتر
از رگ گردن به من نزدیکتر
می توان با این خدا پرواز کرد
سفره ی دل را برایش باز کرد
می توان با او صمیمی حرف زد
مثل یاران قدیمی حرف زد
❤️خدایا دوستت دارم❤️
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
✴️ چهارشنبه 👈 18 بهمن / دلو 1402
👈26 رجب 1445
👈7 فوریه 2024
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
🏴 وفات حضرت ابوطالب علیه السلام " 10 هجری.قمری ".
📛از سفر و ازدواج صرف نظر شود.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
👶مناسب زایمان و نوزاد عمرش طولانی است.
🚘مسافرت: مسافرت خوب نیست و در صورت ضرورت حتما همراه صدقه باشد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج جدی و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️وام و قرض دادن و گرفتن.
✳️تشکیل شرکت و موسسه ها.
✳️برداشت محصولات کشاورزی.
✳️انواع جراحی.
✳️آغاز درمان و معالجه.
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️دید و بازدیدهای سیاسی.
✳️و نو پوشیدن نیک است.
🟣 نگارش ادعیه و برای نماز حرز و بستن آن خوب است.
👩❤️👨 حکم مباشرت امشب.
( شب پنج شنبه ) ، فرزند حاکمی از حاکمان یا عالمی از عالمان خواهد شد. ان شاءالله.
💉حجامت.
خون دادن و فصد سبب خلاصی از مرض می شود.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت باعث رهایی از بلاست.
😴🙄 تعبیر خواب.
خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 27 سوره مبارکه " نحل" است.
قال سننظر اصدقت ام کنت من الکاذبین..
و مفهوم آن این است که جاسوسی خبری به این شخص برساند و او در صدد تفحص در مورد این خبر شود و خبر صحیح باشد. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن
🔵 چهارشنبه برای گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت ودوز
چهارشنبه برای بریدن و دوختن لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله
✴️️ وقت استخاره در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
امام_رضا_علیه السلام
امام_جواد_علیه_السلام و امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد .
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#زیارت_روز_چهارشنبه @Manavi_2 @Manavi_3 @Manavi_4
زیارت روز چهارشنبه