فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر کسی این آیه رو بخونه #امام_زمان (عج)مواظب زندگیش میشه ...
( دکترسعیدعزیزی)
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#سلام_امام_زمانم
◇بِہ لَـــــب رسیـــــده مـَــــرٰا جــــٰـان،
⇇چـــــرٰا نمیــــٰـایے؟↷
◇◇رِسیـــــده عُمـــــر بہ پـــٰــایــٰـــان،
⇇چـــــرٰا نمیــــٰـایے؟↷
□سیـــــٰاه چُـــــون شَـــــب تـــٰــار أســـــت
روز یـــــٰارٰانـــــت↑↑
◈کُجـــــٰایے ا؎ مہ تـــٰــابـــــٰان،
⇇چـــــرٰا نمیـــــٰایے؟↷
﴿ســـــلٰامپــِـــدرمهـــــربـــٰــانم𔘓⇉﴾
#امام_زمان♥
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
༻﷽༺
﴿حُسیـــــن جــٰـــان⇉﴾
بـــــٰا اینـــــکہ دور؎ أز حَریمـــــت،↑↑
⇠ دٰاده آزٰارم۔۔۔
□بــــٰـا اینـــــکہ هَر روز أز ↡↡
⇇فِراقـــــت أشـــــک مےبــٰـــارم
_بــــٰـا اینـــــکہ ⇦سَهـــــم أربَعینـــــم،
دَرد و حَســـــرت شُـــــد!!!
«أربــــٰـاب جـــٰــآنم۞»
⇇دَر هَر شَرٰایـــــط....
╰─┈➤
۔۔۔۔۔﴿ دوستـَــــت دٰارم𔘓﴾۔۔۔۔۔
#امام_حسین
#اربعین
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#روی_پای_خدا ۶ 👣 #استاد_شجاعی توکل، مرتبه داره ، برای کسبِ هر مرتبه، باید تمرینات همون مرتبه رو طی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روی پای خدا 07.mp3
8.88M
#روی_پای_خدا ۷ 👣
#استاد_شجاعی
حدیث قدسی؛
امید هر مؤمنی را، که امید از من برگیرد، و بر مردمان امید بندد، ناامید میکنم!
هرگاه نگاهمان، روی غیرِخدا افتاد،
و عزت و قدرت را در دست غیرِاو، جستجو کردیم؛
شروع ماجرای ذلت و خواری ماست.
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
May 11
⇇چِہشَـــــوَد...
◇_فُرصَـــــتِديـــــداربِہمـٰاهَـــــمبِـــــدَهَند . .
_فِيـــــضِهَـــــمصُحبَتے⇇﴿ يـٰـــــار𔘓﴾
□_بِہمـٰاهَـــــمبِـــــدَهَند↷
اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
#امام_زمان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
بےتــُـــو⇠یِک¹لَحـــــظہ،
◈◈رَمـــــق دَر دِلُ و دَرجـٰـᰔــــٰانمنیست!!!
_بےقــَـــرٰارمنکُـــــنے؛□طـٰاقـَــــتهِجرٰانـمنیســـــت..✤⇉!
#امام_زمان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
بگو کدوم عمودی.mp3
16.19M
🔸 نواهنگ بگو کدوم عمودی
🎤 با نوای حاج امیر کرمانشاهی
🔻 ویژه ایام #اربعین
#امام_حسين
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
#نسیم_رحمت
#عصر_جمعه
🌹هرکس عصر روز جمعه صد مرتبه سوره قدر را بخواند خداوند به او هزار نسیم از رحمتش را عنایت میفرماید که خیر دنیا و آخرت است.
📚 امالی شیخ صدوق ص 606
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
1_375006659.pdf
4.69M
هدایت شده از داروخانه معنوی
1_1363290415.mp3
16.08M
🎧 #صلوات_ضراب_اصفهانی🔝
مرحوم سیدبنطاووس(رحمةاللهعلیه) میگوید:
اگر از هر عملی، در #عصر_جمعه غافل شدی...
از صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی غافل نشو!
چرا که در این دعا سری است که خدا ما را از آن
آگاه کرده است.
🎤 مهدی نجفی✅
#امام_زمان
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
🦋
نزدیک غروب آفتاب جمعه شب دعا سمات فوق العاده فضیلت داره و آرامش بخش بنظرم حتما گوش کنید💚🤲
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_دهم✍ بخش اول 🌸🌼حمیرا چنان از ته دلش جیغ می کشید که
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_دهم✍ بخش اول 🌸🌼حمیرا چنان از ته دلش جیغ می کشید که
#رمان "
#رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی
قسمت_دهم✍ بخش دوم
🌼🌸تورج گفت راست میگه فقط با من این طوری حرف نمی زنه چون به من بیشتر از همه احترام می زاره هیچ وقت با من بد حرف نمی زنه و دوتایی شون خندیدن ولی من هنوز حالم جا نیومده بود ..
اشکهامو که بی اختیار می ریخت و پاک می کردم ولی بازم میومد گفتم مرسی میشه تنها باشم؟ ……
🌼🌸تورج گفت نمیشه باید بریم نقاشی های منو ببینی راه هم نداره قول دادی …و اومد تو اتاقم ولی یک دفعه ایرج دستشو گرفت و کشید بیرون و گفت : خجالت بکش کجا داری میری ؟ دفعه آخرت باشه…. بعد به من گفت ببخشید این اخوی من چیزی حالیش نیست …
🌸🌼تورج گفت : بابا اتاق خواهر منه …اونم یک کم آهسته تر گفت : خواهرت هم که باشه اتاق یک دختره نباید بری تو به هیچ وجه دوباره نبینم که دلخور میشم …و باز به من گفت : مثل اینکه ما همش باید به شما بگیم ببخشید حالا با خودتون میگین ما چه جور خانواده ای هستیم ….
من از بس بغض داشتم نمی تونستم جواب بدم اگر حرف می زدم گریه ام بیشتر می شد …. خودش گفت : راست میگه منم خیلی وقته نقاشی هاشو ندیدم بیا بریم حالمون بهتر میشه … تورج خوشحال دست منو گرفت و کشید,, آره راست میگم بیا بریم ,دیگه مجبور شدم برم تا بتونم دستمو از دست تورج بکشم …………..,
🌸🌼با هم رفتیم ولی ایرج اول آهسته در اتاق حمیرا رو باز کرد و نگاهی انداخت و در و بست و اومد به اتاق تورج….. اتاق بزرگی بود مبلمان بسیار زیبایی داشت همه چیز توی اون اتاق زیبا و قشنگ بود بود سمت راست انتهای اتاق تخت و یک چند تا مبل و تلویزیون گذاشته بودن و سمت راست اتاق یک کارگاه نقاشی درست کرده بودن درو دیوار پر بود از تابلوهایی که اون کشیده بود شگفت زده شدم یکی از یکی قشنگ تر ..منم که خیلی نقاشی دوست داشتم محو تماشا شدم …
🌼🌸صورت هایی که اون کشیده بود همه پر بود از غم هیچ حالت شادی توی اونا دیده نمی شد پیر مرد غمگین زنی نیمه لخت و گریان بچه ای با لباس پاره ….منظره ای برفی که چند نفر گوشه ای گز کرده بودن و مثل این بود که دارن از گرسنگی و سرما میمیرن …….
🌼🌸با اشتیاق به من گفت : خوشت اومد؟ چطورن به نظرت؟ گفتم :خیلی خوبه راستش فکر نمی کردم اینقدر عالی باشه من بازم غافلگیر شدم …. ایرج پرسید دیگه کجا غافلگیر شدی ؟ گفتم هیچی ولش کن ….اون چیه اونو نشون نمیدی؟ آخه چشمم افتاد به نقاشی که زیر یک پارچه پنهون کرده بود …
🌼🌸گفت نه نیمه کارس کارِ تموم نشده رو به کسی نشون نمی دم ….گفتم اتاقت هم خیلی قشنگه …
ایرج روی یک مبل نشسته بود و به ما نگاه می کرد یک کم پا پا کردم و گفتم ببخشید من بایدبرم…
🌸🌼ایرج فوری گفت چرا بیا بشین همین جا حرف بزنیم ….تورج هم گفت من الان میرم خوردنی میارم اینجا میشینیم صحبت می کنیم …….خندم گرفت گفتم اگر بگم چیکار دارم مسخره نمی کنی ؟ تورج یک بشکن زد وگفت نماز نخوندی درست فهمیدم ….گفتم : آره بس باید برم و بخونم ……نمی دونم شاید برای اینکه منو بیشتر نگه داره یا واقعا براش سئوال بود پرسید :
🌼🌸میشه بگی چرا نماز می خونی ؟ …..گفتم آره چرا نمیشه …ایرج گفت منم کنجکاو شدم بگو استدلالت چیه همین جوری می خونی یا روی عادت؟…..خوب حالا بشین و بگو دیر که نمیشه ؟ رفتم نشستم ….یک فکری کردم و گفتم : اینو نمیشه تو چند کلام گفت …
ادامه_دارد
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2