داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_چهل و ششم ✍ بخش اول 🌺اشکهام طوری می ریخت که دیگه
#رمان "
#رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی
قسمت_چهل و ششم ✍ بخش دوم
🌺گفت : مامان جان نگارم … عزیز دلم …( شروع کرد به گریه کردن) …. الهی قربونت برم,, الهی فدات بشم ، تو رو خدا گریه نکن طاقت ندارم دل منم خیلی برات تنگ شده…. دیگه بیا مامان من به خاطر تو خوب شدم.. دیگه اذیتت نمی کنم ……… راست می گی فدات بشم ؟ کی بهت گفت ؟….. حتما ؟… کی ؟ الهی قربونت برم نگارم … پس منتظرت میشم خیلی دلم برات تنگ شده ، بهم خبر بده مامان ، تو خوبی ……. الهی من بمیرم دخترم منم همین طور ….بابات ؟ آره باشه حرف می زنم …… باشه منتظرتم .. الو سلام … آره خوبم خیلی بهتر شدم … تو چطوری ؟ … جانم … نه من نمی تونم ، شما ها بیاین نگار راست گفت میای ایران ؟ ….
نه من که نمی تونم تو نگار رو بردار بیار ، خیلی دلم تنگ شده …… باشه باشه …….کی ؟ حالا حدود شو بگو ببینم تا کی منتظر باشم …. مرسی رفعت خوشحالم کردی …. زنگ بزن منتظرم نزاری ها …. باشه آره گفتم که خیلی خوبم …..
🌺ایرج گفت ؟ کی زنگ زد ؟ آره خیلی بهترم شماها چطورین ؟ ….. کی ؟ ایرج به من نگفت … آره امشب پرواز کرد الان تو راهه ….. باشه … باشه .. منتظرم …… منم همین طور … خدا حافظ ….
در حالیکه هنوز دستش می لرزید گوشی رو گرفت روی قلبش و یک کم موند عمه گوشی رو ازش گرفت منم دستشو گرفتم و نشوندمش روی تخت ….
برگشت نگاهی به من کرد و خودش انداخت تو بغلم و گفت : وای رویا باورم نمیشه دارن میان تا بیست روز دیگه میان من نگار و می ببینم باور می کنی ؟ ایرج باهاشون در تماس بوده همه چیز رو گفته بود … اییییییی خدا شکر هزار مرتبه شکر …. بعد هراسون شد و گفت کلید … کلیدا کجان ؟
🌺عمه گفت دست منه نگران نباش بهت میدم خوب بزار بیان همین جا …..
گفت : نه ؛ نه ؛ می خوام نگار برگرده تو خونه ی خودش دیگه نمی زارم ازم جدا بشه قول میدم خوب بشم …. صبح باید بریم و خونه رو روبراه کنیم … توام میای رویا ؟ کمک کن تا همه چیز رو برای اومدن نگار و رفعت حاضر کنم …..
گفتم : تو داری می لرزی اول باید آروم بشی؛؛ هنوز وقت هست … من صبح کلاس دارم ولی تا اومدم حاضرم که بریم …….
دستشو گذاشت روی پیشونیش و گفت : رفعت گفت ده روز به عید میان الان چقدر تا عید مونده گفتم الان بیست و پنج بهمن درسته تقربیا بیست و پنج روز دیگه حالا وقت داری تا خودتو آماده کنی …
منظورم خودته می فهمی ؟
گفت : کِی باید بریم دکتر ؟ عمه گفت ده ؛دوازده روز دیگه ….
من گفتم می خواین وقت بگیرم زودتر برین ؟
🌺حمیرا با اشتیاق گفت آره می خوام باهاش حرف بزنم ببینم چیکار کنم …
اصلا یک چیزی بده که دیگه بدنم نلرزه ….
گفتم : حمیرا جان تو فقط الان ضعیف شدی بیشتر بخور چیزای مقوی که سر حالت کنه ، این با من عمه تو فقط بخور بهت قول میدم این حالت توام دیگه از بین بره ….
پرسید فردا کی میای؟ تا بریم اون خونه گفتم : فردا ساعت سه تعطیل میشم ولی دوشنبه زود میام … نه اصلا نمیرم و از صبح زود با هم میریم و ترتیبشو میدیم خوبه ؟ ….
آتیشی که به جونم افتاده بود و با تلفن نگار خاموش شده بود و با رفتن عمه و حمیرا دوباره شعله ور شد و یادم اومد که ایرج هر لحظه داره ازم دور و دور تر میشه غم دنیا تو دلم بود و ترس از آینده … آینده ای که می خواستم با ایرج بسازم و بدون اون هیچ چیز و هیچ کس رو نمی خواستم ….
ادامه دارد....
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#نماز_شب 🌙🌓
💠علامه مجلسی (ره):
🔸 پسرم! تو را سفارش میکنم بر خواندن نماز شب به دعا و تضرع و گریه،
پس به راستی که این وقت از شب، موقع نزدیک شدن بنده به خداوند است و باب دعا و رحمت و مناجات باز، و قلب آسوده است و در آن موقع عمل به خلوص نزدیکتر است.
📚 اعتقادات علامه مجلسی، تالیف ملا محمد باقر مجلسی
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸💫الـــــهـــــی
🤍💫در اين شبهای پاییزی و در اين
🌸💫لحظه شب به حقِ تمامی اسماء
🤍💫و صـفـات بـی انـتـهـای خـويـش
🌸💫آرزوی همـه را به هدف اجابت بنشان
🤍💫آمــــیــــن یــــا رَبَّ 🙏
🌸💫بـبـیـن خـدا چـی مـیـگـه:
🤍💫والضّحیٰ وَاللَّیْلِ اِذا سَجیٰ ماوَدَّعَکَ
🌸💫رَبُّــکَ وَ مــاقَــلــیٰ
🤍💫قسم به آفتاب فراگیر و قسم به شب
🌸💫آرام و آرامش بخش که پروردگارت
🤍💫نــــه تـــو را رهـــا کـــرده
🌸💫و نه بر تو خشم گرفته است...
🌸💫دلـــت را بــه خــدا بــســپــار ؛
🤍💫شـبـتـون بـخــیــر و خــوشـی
#شب_بخیر
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
از جُملہ د؏ــــآهـــــآیے ڪہ؛
﴿شِیـــــخ جَعـــــفر مُجتهد؎﴾(رہ) مُڪرر توصّیہ مےڪَردند :
خوٰاندن ﴿زیـــــآرت ٰال یٰاسیـــــن✿ ﴾
در نُہ⁹ روزهنگام بین الطُلو؏ـــــین بود ڪِہ آثـــــآر ؏ـَــــجیبے دَر پے دٰارد۔۔۔۔♡♡♡
#سخن_بزرگان
#بین_الطلوعین
#زیارت_ال_یس
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
•~🌸🌿~•
وَلےبَچہ ھآ
اَزقَضآشُدڻ نَمآزصُبحتونْبِتَرسیدْ!
میڱنْخُدآ؛
أڱہ بِخوٰادخِیر؎رو؛
أزیِہ بَندها؎بڱیرھ۔۔۔۔!!! نَمآزصُبحِشْروقضٰامےڪُنِه!
#تلنگرانهـ 💥
#نمازصبح
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی