👈❤️وَلِـــــــنْــــتٰایـْــنْ❤️👉
❓❓ولنتاین واسه کیاست؟؟؟
واسه شماست؟؟؟
💗ما که عشقمون کربلاس
کادومونم با بقیه جداست...
👈چون دست حضرت #زهراست...
❓❓ولنتاین واسه کیاست؟؟؟
واسه شما عاشقا؟؟؟
💗ما که عشقمون #مولاست
کادومونم دست خود آقاست...
👈ولنتاین مال شما
لبخند مهدے(عج) مال ما👉
#التماس_تفڪر
#ما_ڪه_در_بند_ولنتاین_شماها
#نیستیم
#روز_عشق_ما_فقط👇👇
#پیوند_زهرا_و_علی_است...
𖡨⃟ٖٖ𖠷͚̥̆̑══✼🍃🌺 @ManeAdam
وقتی همه امیدت به اونیه که همه چیتو میدونه و بازم با لبخند نگات میکنه...
به اونی که وقتی میتونست مچتو بگیره
ولی دستتو سفت گرفت و کمکت کرد...
به اونی که گناهتو یکبار مینویسه
و ثوابتو صد بار... هزاران بار...
به اونی که عاشقانه عاشقته و صد بار اینو گفته...
وقتی همه امیدت به اونه احساس میکنی
یه دست پر مهر بالا سرته که یه لحظه هم از یادت غافل نیست...
شکرت خدا جونم...
و چقدر خوشبختم که دارمت...
ــــــــ🌱ــــــــ
#لحظه_هاتون_خدایی 🕊
𖡨⃟ٖٖ𖠷͚̥̆̑══✼🍃🌺 @ManeAdam
کیست این مرد که اوصاف پیمبر دارد
از قدم تا به سرش هیبت حیدر دارد
بی عصا آمده و حضرت موسی شده است
ریشه در سلسله ی حضرت جعفر دارد...
بی سبب نیست اگر حاجت ما را داده
به لبش زمزمه ی سورهٔ کوثر دارد
دلم از سوز غمش در تب و تاب افتاده
دلم از سوز غمش داغ مکرّر دارد...
چند وقتی است که دنبال اجل میگردد
کنج زندان بلا روضه ی مادر دارد
چند وقتی است تنش سخت به هم ریخته است
اینقَدَر زخم، روی پیکر لاغر دارد...
از روی تختهٔ در، پیکر او بردارید
چند تا خاطرهٔ سوخته از در دارد
با عبا زود بپیچید به هم پایش را
اینکه اینگونه تنش ریخته دختر دارد...
پیکرش از چه چنین بین گذر افتاده
یک نفر نیست تنش را ز زمین بردارد
لااقل چند کفن بهر تنش آوردند
دست کم روی تن سوخته اش سر دارد...
پسرش آمده بالای سرش اما باز
روضه خوانِ دل من روضهٔ اکبر دارد
همه جا را تن صدچاک علی میبینم
بس که در پیکر خود زخم ز خنجر دارد...
شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام
تسلیت باد
𖡨⃟ٖٖ𖠷͚̥̆̑══✼🍃🌺 @ManeAdam
🔴کنیز زیباروی و امام موسی کاظم
مرحوم مجلسی نقل کرده است: که هارون، خلیفه مقتدر و بیحیای عبّاسی دستور داد کنیز زیبا صورتی را برای خدمت کردن به امام موسی بن جعفر (علیهماالسلام) به زندان بردند (و منظورش بدنام کردن حضرت بود).
امام پیغام داد: «بَل انتُم بِهَدیتکُم تَفرَحُون(نمل:۳۶)؛ این شما هستید که با هدایای خود شادمان میشوید»؛ من به کنیز و امثال آن نیازی ندارم.
هارون از این پیام سخت خشمگین شد و گفت: به او بگویید ما به رضای تو کنیز را به زندان، نزد تو نفرستادیم، و دستور داد که کنیز را نزد حضرت بگذارند و باز گردند.
مدتی گذشت، هارون خادمش را به زندان فرستاد تا خبری بگیرد. خادم به زندان رفت. با کمال تعجب دید آن کنیز به سجده رفته است و مرتب میگوید: قُدّوس سُبحانکَ سُبحانکَ،
جریان را به هارون گزارش داد.
هارون گفت:
به خدا سوگند! موسی بن جعفر او را سحر کرده است،
کنیز را بیاورید. کنیز را به حضور هارون آوردند، نگاهش را به آسمان دوخت و ساکت ایستاد.
هارون پرسید: تو را چه شده؟
گفت: خبر تازهای دارم! وقتی مرا به زندان بردند دیدم این مرد مرتب نماز میخواند، بعد از نماز مشغول تسبیح و تقدیس خداوند میشود.
به او عرض کردم:
مولای من! شما کاری ندارید برایتان انجام دهم؟
فرمود: با تو چه کار دارم؟
عرض کردم: مرا برای خدمت به شما آوردهاند.
آن بزرگوار با دست اشاره کرد و فرمود: پس اینها چه کارهاند؟!
نگاه کردم، باغی دیدم بسیار وسیع و زیبا که اول و آخر آن ناپیدا بود، فرشهای نفیس در آن گسترده بود و حوریههای بسیار زیبا با لباسهای آراسته در آن جا بودند که هرگز نظیر آنها را ندیده بودم.
با مشاهده آنها در برابر خدای خود به سجده افتادم و در سجده بودم که خادم تو به سراغم آمد و مرا نزد تو آورد.
هارون گفت: ای ناپاک! شاید وقتی به سجده رفتی اینها را در خواب دیدی؟
گفت: نه! به خدا سوگند! این واقعیات را پیش از سجده دیدم و بعد از مشاهده آنها به سجده افتادم.
هارون (به فردی) گفت: این ناپاک را بگیر و مراقب باش کسی این مطلب را از او نشنود، اما کنیز بدون درنگ مشغول نماز شد.
از او پرسیدند: چرا چنین میکنی؟ گفت: عبد صالح (موسی بن جعفر علیهماالسلام) را چنین یافتم … .
راوی این داستان میگوید: این کنیز زندگی خود را به همین منوال در بندگی خدا سپری کرد تا از دنیا رفت. این قضیه چند روز قبل از شهادت امام کاظم (علیهالسلام) رخ داد.
بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۲۳۸
𖡨⃟ٖٖ𖠷͚̥̆̑══✼🍃🌺 @ManeAdam