ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﮐﺮﺍﻭﺍﺗﻮ ﺍﺧﺘﺮﺍﻉ ﮐﺮﺩ ؛ 🤓
ﺍﻭﻝ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﮐﻨﻪ
ﺑﻌﺪﺵ ﯾﻬﻮ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺗﻮ ﺁﯾﻨﻪ ﺩﯾﺪ...
ﮔﻔﺖ : ﻭﺍﯼ چقد بهم میاد... 😂😂
هدایت شده از اخبار رهبر انقلاب
✅ ملتِ مسلمانِ پرجمعیت، توانمند و مترقی است
✍رهبر انقلاب: این حدیثی که من خواندم از قول پیغمبر اکرم که «تَناکَحوا تَناسَلوا تَکثُروا»، خدای متعال از مسلمانها خواسته که زیاد بشوند. اگر چنانچه عدد ملّت مسلمان زیاد باشد، این زمینه و امکان برای رشد و تعالی در آنها وجود دارد؛ یعنی وقتی که عدّه زیاد است، افراد صالح در آن قهراً زیادترند، تواناییها قهراً بیشتر است، نیروی انسانی قهراً راقیتر است. جمعیّت کم، مقهور واقع میشود. امروز در دنیا آن کشورهایی که جمعیّتهای زیادی دارند، به برکت آن به خیلی امکانات دست یافتهاند... اینکه من تکرار میکنم، تأکید میکنم، به خاطر این است.
💠 @akhbar_rahba
تفسیر استاد از کلام علامه طباطبایی قدس سرهما که هر کاری میکنیم در این دنیا داریم خود را میسازیم:
ما دقیقا تحت نیروهای خاصی تحت مراقبه هستیم. مراقبه ای بسیار دقیق.و جزئی ترین حركات ماتحت كنترل و ضبط وتبدیل به شخصیت باطنی دیگر (است).مشكل اصلی این است كه خودمان و اعمالمان و آن نیروهای مراقب و آن نامه اعمال كه ساخته می شود،اینها را جدا از هم تصور می كنیم. شبیه كارخانه ای تصور می كنیم كه یك مدیر دارد و این مدیر برای اداره كارخانه، مراقبینی گذاشته كه بازرسی می كنند و آن مراقبین هم دفتری گذاشته اند و مسائل راثبت كرده و گزارش می دهند و همه اینها باهم، یك مجموعه را تشكیل می دهند. همه اینها جدا از هم هستند و در عین حال یك مجموعه منظمی هم هستند.
پس من چه بخواهم و چه نخواهم، تحت این مراقبه هستم، پس این دیدگاه یك بینش سطحی را كه من و ملائك و واجب و محرم و.... هركدام، جدا از هم هستیم از بین می برد و تبدیل می كند به یك دید واقعی.
وقتی بچه ای هسته بادام را با دندان می شكند و به او می گوئیم نكن، این كار تاثیر در ساختمان دندانت می كند و بعد عفونت می كند و دردو.... آن بچه خیال می كند این را ما داریم برای او می گوئیم ( ونمی تواند بفهمد كه این نتیجه طبیعی عمل اوست و واقعی است چه ما بگوئیم و چه نگوئیم ) نمی تواند پیوستگی این خلقت را درك كند بنابراین وقتی پدرش نیست، پنهانی 10تا بادام با دندان می شكند. چیزی جدا از خود تصور می كند و نمی تواند بفهمد كه چه پدر بگوید و چه نگوید، اثر خودش را می كند
هدایت شده از محمدمهدی منصوری
نهج البلاغه، حکمت 45:
لَوْ ضَرَبْتُ خَيْشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَيْفِي هَذَا عَلَى أَنْ يُبْغِضَنِي مَا أَبْغَضَنِي وَ لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْيَا بِجَمَّاتِهَا عَلَى الْمُنَافِقِ عَلَى أَنْ يُحِبَّنِي مَا أَحَبَّنِي وَ ذَلِكَ أَنَّهُ قُضِيَ فَانْقَضَى عَلَى لِسَانِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ ص أَنَّهُ قَالَ يَا عَلِيُّ لَا يُبْغِضُكَ مُؤْمِنٌ وَ لَا يُحِبُّكَ مُنَافِق
اگر با شمشيرم بر بينى مؤمن بزنم كه دشمن من شود، با من دشمنى نخواهد كرد، و اگر تمام دنيا را به منافق ببخشم تا مرا دوست بدارد، دوست من نخواهد شد، و اين بدان جهت است كه قضاى الهى جارى شد، و بر زبان پيامبر امّى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گذشت كه فرمود:
«اى على! مؤمن تو را دشمن نگيرد، و منافق تو را دوست نخواهد داشت.»[2]
[2] شريف الرضي، محمد بن حسين، نهج البلاغة / ترجمه دشتى - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1379ش.