eitaa logo
「شَهیدِگُمنام」🇵🇸
4هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
390 ویدیو
1 فایل
پِلاک را از گَردنت دَرآوردی گُفت: از کُجا تو را بِشناسَند..؟! گُفتی: آنکه باید بِشناسد،میشِناسَد... :)🌿 🎈۱۳۹۸/۲/۵ 🌱| 4k→4.1k کانالمون در تلگرام... :)💖 Telegram.me/martyr_314 پل ارتباطی ما با شما... :)🌱 @
مشاهده در ایتا
دانلود
مــی‌گفت: من یک چیزی فهمیـــده‌ام! خدا شهـادت رو همیشه به آدم‌هایــی داده که تویِ کار،سخــتکوش بودن..! 🌱|@martyr_314
اگر "العجل" بگوییم و برای ظهور آماده نشویم کوفیان آخرالزمانیم ظهور تو پایان جنگهاست...! 🌱|@martyr_314
محمودرضارفتنش‌ایندفعہ‌ بادفعات‌قبل‌فرق‌داشت خیلےعـارفانہ‌رفت...! وقتےداشت‌مےرفت‌ پیش‌من‌هم‌اومدوگفت: فلانےایندفعہ‌ازڪوثرم‌هم دل‌بریدم‌و‌میرم... دیگہ‌مثل‌همیشہ‌ شوخےوبگوبخند‌نمےڪرد وحالش‌متفاوت‌بود... همسر 🌱|@martyr_314
شھدا با معرفتند حاضرند تا پای‌ جان ‌بروند تا تو جان ‌بگیری! شھدا رفیق‌ بازند باورکن... آن‌ھا نیکو رفیقانی ‌برای ‌ما راه‌ گم‌کرده‌ها هستند :) 🌱|@martyr_314
همیشه‌با‌وضو‌بود‌ موقع‌شهادتش‌هم باوضو‌بود‌ دقایقـےقبل‌از‌شهادتش وضوگرفت‌و‌رو‌به‌من‌گفت‌ان‌شاءالله‌آخریش‌باشه :) آخریش‌هم‌شد...💔 🌱|@martyr_314
در این زمان به دنیا آمده‌ایم که موثر در تحقق وعده ظهور باشیم.. 🌱|@martyr_314
پرکارۍ‌وکم‌خوابـے‌ویژگےاصلیش‌بود آن‌چنان‌که‌کار‌در‌روز‌جمعه‌راهم‌در‌یکےاز جلسات‌ادارۍ‌به‌‌تصویب‌رسانده‌بود به‌این‌ترتیب‌عملاً‌کارش‌تعطیلےنداشت معتقدبود:شهادت‌مزد‌کسانےاست‌ که‌‌در‌راه‌خدا‌پرکارند... :) 🌱|@martyr_314
این اواخر چیزی در حرکات و سکناتش ظاهر شده بود که اگر کسی حواسش جمع بود می توانست بفهمد که محمودرضا آماده رفتن شده است با اینکه از نوجوانی در حال و هوای جهاد و شهادت بود اما رفت و آمد هایی که به سوریه داشت و حضورش در متن جنگ روحیات او را جور دیگری ساخته بود یک بار که با خانواده‌اش آمده بودند تبریز و مهمان من بودند همسرم به من گفت: نگذار برود این دفعه برود شهید می‌شود گفتم: از کجا این طور مطمئن میگویی؟ گفت: از چهره‌اش پیداست... راوی: برادر شهید 🌱|@martyr_314
نبࢪد شـام مطݪع تحـقق وعدھ آخࢪالزّمانے ظھوࢪ اسـت و من و تو دقیقا دࢪ این نقطھ ایسـتادھ ایم ڪھ با ݪطف خـدا و ائمھ نقشے بࢪ گࢪدنمان نھادھ شـدھ اسـت.. :) 🌱|@martyr_314
یادم هسـت یـڪ بار ڪــه خیلی سخت گرفت و تا صبح با او بحث کردم خیلی قاطع به من گفت: من پشت میز بروم می‌میرم! بعد از اینــڪه در تهــران تشکیل خانواده داد در جواب برادری ڪــه بــه او پیشنهاد ڪــرده بود خانواده‌اش را بردارد و برود تبریز زندگے کند گفته بود: تو شَهید نِمی‌شَوی! 📚کتاب تو شهید نمی‌شوی 🌱|@martyr_314
مثل دفعه هاے قبل زنگ زد گفت که دارد می‌رود💔 لحن آرامش هنوز توی گوشم هست توی دلم خالی شد😔 از اینکه گفـت دارد می‌رود این دو سه بار اخیری که رفت لحنش موقع خداحافظی بوی رفتن میداد بغضم گرفت😢 گفتم: کے بر می‌گردے؟ برخلاف همیشه که می‌گفت کی می‌آید گفت: معلوم نیست☹️ مثل همیشـه گفتم: خدا حافظ است ان‌شاءالله🙂🍃 همیشه موقع رفتنش زنگ که میزد حداقـل یک ربعے حرف می‌زدیم☺️ اما ایندفعه مکالمه‌مان خیلی کوتاه بود😔 یک دقیقه یا کـمتر شاید حتی نگذاشت مثل همیشـه بگویم رفتی آنطرف اس ام اس بده! تلفن را که قطع کرد بلافاصله پیغام زدم: اس ام اس بده گاهگاهی!😢 یک کلمه نوشت: حتما ولی رفت که رفت…😭💔 همسر 🌱|@martyr_314
یکی از هم‌سنگری‌هایش‌‌ در سوریه‌ می‌گفت: من‌ بستنِ‌ کمربند ایمنی را در سوریه‌ از محمودرضا یاد گرفتم! وقتی می‌نشست‌ پشتِ‌ فرمون‌ کمربندش‌ را می‌بست یکبار بهش‌ گفتم: اینجا دیگه‌ چرا می‌بندی؟! اینجا که‌ پلیس‌ نیست! گفت: می‌دونی چقدر زحمت‌ کشیدم‌ با تصادف‌ نمیرم.. :) 🌱|@martyr_314