eitaa logo
شهدایی
361 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
35 فایل
شهداشرمنده ایم... شرمنده ی پلاکت مدیون اشک فرزندبی پناهت🥀 کپی:آزاد https://harfeto.timefriend.net/17173449728532 نظراتتون انتقاداتون ... رو بگید
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 🍁 🍁 اسم شهید:رضا بخشی اسم جهادی:فاتح اسم پدر:_____ اسم مادر:______ شهرستان:مشهد سن او:27سال تاریخ تولدش:۱۳۶۵/۷/۹ محل تولد:مشهد تاریخ شهادتش: 9 اسفند ماه سال 1393 محل شهادتش:تل قرین در حومه درعا درجه علمی اش:دانشجوی برتر نخبه در زمینه های پژوهشی(حوزه) آرامگاهش:مشهد - بهشت رضا (علیه السلام) - بلوک ۳۰ - ردیف ۸۸ - شماره ۴۱ وضعیت تاهل:مجرد تعداد فرزندان:________ اسم همسر:______ شهدایی [@Martyrs16]
🍁🍁🍁 🍁 سردار شهید مدافع حرم «رضابخشی» با نام جهادی فاتح در تاریخ ۱۳۶۵/۷/۹ در شهر مقدس مشهد در خانواده ای متدین و مذهبی به دنیا آمد. وی از همان کودکی شیفته کلاس های فرهنگی مسجد محل زندگی خویش شد و در این کلاس ها،حضوری پر رنگ داشت تاثیر فضای معنوی مسجد در کنار تعهد خانوادگی، شهید را بر آن داشت تا در کنار تحصیلات معمول و کلاسیک خود،به فرا گیری دروس حوزوی نیز مشغول شود و نشان سربازی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را بر تن و جان خود حک نماید. از همین رو دروس مقدماتی حوزه را در مدرسه حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف سپری کرد و در حوزه_علمیه مشهد،مشغول تحصیلات حوزوی گشت. شهدایی [@Martyrs16]
🍁🍁🍁 🍁 در دوره دبیرستان به عنوان دانش آموز نمونه شناخته شد و در تمامیمسابقات_قرآنی، تفسیر، نهج البلاغه و...در زمره برترین ها محسوب میشد و مقام اای بسیاری کسب نمود. شهیدبزرگوار که تحصیلات حوزوی و دانشگاهی را مکمل هم می دانست،در ادامه وارد جامعةالمصطفی‌العالمیه شد و در رشته ی علوم قرآن و حدیث و کارشناسی ارشد فقه و معارف اسلامی ادامه تحصیل داد به ورزش فوتبال علاقه شدیدی داشت و اهل شنا نیز بود در واقع شناگر قهاری بود. در مباحث حوزوی با همه مباحثه می کرد؛ به قدری که حیرت همگان را بر می انگیخت زیرا او از بقیه همکلاسی های حوزه اش کوچکتر بود شاید سبب این همه توفیق،اخلاق و رفتار خوش شهید با خانواده و اطرافیانش بود او نسبت به پدر و مادر خود تواضع و خاکساری خاصی داشت و اخلاق و رفتار اسلامی اش در میان دوستان و آشنایان زبانزد بود شهدایی [@Martyrs16]
🍁🍁🍁 🍁 او در طی تحصیل خود در جامعة_المصطفی_العالمیه به عنوان دانشجوی برتر نخبه در زمینه های پژوهشی دعوت به همکاری می شود. هوش سرشار و استعداد بالای شهید ،همراه با توکل و تلاش ویژه اش،موجب شد تا بورسیه تحصیلی او برای تحصیل در مسکو قطعی شود اما در همین اثنا بود که خبر تهدید حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) را شنید و وظیفه خود را چیز دیگری یافت او که غیرت دینی مثال زدنی داشت،بی درنگ ،برای دفاع از حرم اهل بیت(علیه السلام) عازم سوریه شد و با نام جهادی فاتح، فاتح قله های روحانی و معنوی شد و جام را سر کشید او آگاهانه هر مسیری را انتخاب می کرد او نوک پیکان را دید و حفاظت از کیان دین را انتخاب کرد و به سوریه رفت... او به خانواده اش می گوید: که من در میدان_نبرد نیستم و به امور دفتری بچه ها رسیدگی میکنم و به همراه آنها به حرم رفته و برایشان مداحی میکنم؛خاطرتان جمع جای من امن و خوب است اما خانواده غافل از اینکه،فرزندشان فرمانده ای غیور ،توانا، فاتح_دلها وخوبیها و سردار_ملیحه دلشان آرام می گیرد. شهدایی [@Martyrs16]
🍁🍁🍁 🍁 از هیچ یک از کارهایش برای خانواده تعریف نمی کرد تا مبادا مادر نگران شوندحالا در خانه مراعات حال مادر را می کرد اما حتی به دوستان نزدیکش هم چیزی نمی گفت به آنها گفته بود که در آنجا آبدارچی هست... شهید مدافع حرم «رضا بخشی» در همان شب و روزهای اعتکاف های عاشقانه اش در حرم مطھر رضوی برگزیده شد و یا شاید در شب و روز های محرم دوران 14 سالگیش که با چه عشقی و حالی مداحی میکرد؛در مسجد محل و یا شاید در عھد و پیمانی که در کاروان راهیان نور با شھدای هشت سال دفاع مقدس بسته بود خدا می داند همیشه اولین کاری که بعد از آمدن از سوریه می کرد این بود که هنوز وسایلش را بر زمین نگذاشته به حرم مطهر رضوی می رفت و با حال و هوایی ویژه زیارت امین الله می خواند او خود را برای ادامه دادن تحصیلاتش در مقطع دکتری در رشته دانشگاهی اش حقوق آماده می کرد؛نا گفته نماند که موضوع پایان_نامه ارشدش را تحولات پیرامون سوریه انتخاب کرده بود. مادرش هیچگاه صورتش را هنگام خداحافظی نمیبوسید؛چون که فکر میکرد اگر صورت مسافر را ببوسد دیر باز می گردد و برگشتنش طولانی میشود شهدایی [@Martyrs16]
🍁🍁🍁 🍁 خیلی از رزمنده های ایرانی و عراقی و لبنانی و سوری و دیگر مدافعان_حرم او را به نام (فاتح )میشناختند و می دانستند هر جا که فاتح پا بگذارد عملیات حتما با پیروزی همراه است . نبردهای رو در رویش با تکفیری ها و رشادت ها و دلیری های شهید همچنان در عتیبه، ملیحه و درعا و غوطه_شرقی و حلب بر زبان رزمنده های مقاومت جاریست. او این اخلاص و پشتکارش را به خوبی نشان داد،چرا که حتی زمانی که در مرخصی بود از هیچ تلاشی برای رفع مشکلات بچه های فاطمیون دریغ نمی کرد. تمام هم و غمش این بود که مبادا کسی از خانواده شهید یا رزمنده مشکل یا ناراحتی داشته باشد اما او با درایت و پشتکاری که داشت اعتماد فرمانده_ابوحامد را جلب کرد و او را به عنوان جانشین خود انتخاب کرددرمیدان نبرد از هیچ خطری هراسی به دل نداشت یک بار از ناحیه بازو مورد اصابت گلوله قرار گرفت و مجروح شداما خم به ابرو نیاورد چرا که حتی برای مداوا و بهبودی به مرخصی نیامد. شهدایی [@Martyrs16]
🍁🍁🍁 🍁 بار آخری که رفت قول داده بود به مادر که دو هفته ای برگردد؛واقعا درست گفته اند(مرد است و قولش) و به قولش عمل کرد و درست دو هفته بعد در سن 27 سالگی روز شنبه 9 اسفند ماه سال 1393 و در حال و هوای ایام فاطمیه در درگیری با تروریست های تکفیری در جریان عملیات آزادسازی تل قرین در حومه درعا دعوت حق را لبیک گفت و در کنار فرمانده ابوحامد جان به جان آفرین تسلیم کرد دکتری حقوقش را نگرفت اما دکتری بالاتر از آن را از دستان با کفایت ابوالفضل_العباس(ع) و حضرت زینب_کبری(س) گرفت.همچون عباس(ع) دستش را فدا کرد به قول خودش دست و پا که سهل است جان و سرمان به فدای حضرت زینب(س). وقتی که خبر شهادتش را به خانواده دادند گفتند:بنویسید سردار رضا بخشی (فاتح) خبر شھادتش همانند مهربانی‌هایش خانواده را غافلگیر کرد شهدایی [@Martyrs16]
🍁🍁🍁 🍁 صورتش سالم بود در مورد روز تشییع پیکر شهید از علی سؤال می‌کنم. علی می‌گوید: «صورتش سالم بود...». اما هنوز حرفش تمام نشده است مادر شهید باعجله که همراه با دلواپسی بود گفت: «ما صورتش را کامل ندیدیم که سالم است یا نه. وقتی او را دیدیم فقط نیمه پایین صورتش مشخص بود» این جملات را می‌گوید و آه عمیقی می‌کشد. خواهر شهید بخشی بعد از تمام شدن صحبت‌های مادرش ادامه می‌دهد: «یک روز بعد از شهادت آقا رضا پیکر ایشان را به مشهد آوردند. عصر همان روزبه معراج شهدا رفتیم، پیکر فرمانده شهید توسلی و آقا رضا را که جانشین او بود باهم آوردند و جمعیت زیادی برای تشییع شهید آمده بودند و طوری که ما شنیدیم چشم راست ایشان ترکش‌خورده بود و به دلیل این که هدف اصابت موشک حرارتی قرارگرفته بودند، قسمت جلوی جلیقه شهید به طور کامل سوخته و قسمت پشت جلیقه سالم مانده بود. شهید بخشی نام حضرت فاطمه زهرا (س) را روی جلیقه‌اش با خط خوش نوشته بود. کمتر کسی این کار را در سوریه انجام می‌داد. چون اگر کسی درحالی‌که نام حضرت زهرا (س) را همراه داشت اسیر می‌شد به‌شدت توسط داعشی ها شکنجه می‌شد و داعشی ها حتی به جنازه‌اش هم رحم نمی‌کردند و به جنازه او جسارت می‌کردند.» شهدایی [@Martyrs16]
🍁🍁🍁 🍁 🍁 مدافعان حرم روز بعد از فتح منطقه حواریه که جزو مناطق راهبردی و مهم سوریه بود، عملیات دیگری را شروع می‌کنند و برای تثبیت منطقه دست‌به‌کار می‌شوند. داعشی ها به هر دری می‌زنند موفق نمی‌شوند به این منطقه نزدیک شوند و پشت بی‌سیم با عصبانیت به دیگر داعشی ها می‌گفتند که فاطمیون این تپه را طلسم کرده‌اند. آن روز لحظه‌به‌لحظه به کشته‌های داعشی ها اضافه می‌شد. داعشی ها مثل مور و ملخ از تپه‌ای که در آن منطقه بود بالا می‌آمدند و با مقاومت و ایستادگی فاطمیون روبه رو می‌شدند. فاطمیونی که روی تپه ایستاده بودند برای مقابله با تعداد بالای داعشی ها به مهمات زیادی نیاز پیدا می‌کنند و آقا رضا برای رساندن تجهیزات به آن‌ها به‌تنهایی جعبه‌های مهمات و تجهیزات را روی دوشش می‌انداخته وبه مدافعان حاضر در بالای تپه می‌رسانده است. آقا رضا بعد از چندین بار رفت‌وبرگشت به بالای تپه به‌شدت خسته می‌شود و بعد از این که مطمئن می‌شود نیروهای بالای تپه مهمات کافی دارند برای استراحت، خودش را به محلی که شهید توسلی حضورداشته می‌رساند. هنوز مدت کوتاهی از حضور شهید بخشی نگذشته که یک نفر به داعشی ها خبر می‌دهد که هر دو فرمانده یعنی هم شهید توسلی و هم شهید رضا بخشی روی تپه در کنار هم هستند. طولی نمی‌کشد که نیروهای داعشی یک موشک حرارتی بین آن‌ها شلیک می‌کنند و هر دو فرمانده در کنار هم شهید می‌شوند. شهدایی [@Martyrs16]