امروز،شماجوانانعناصرمؤثرید؛ولیفردا ستونهایانقلابهستید.توجهکنیدانقلاب راباریشههاومبانیفکریومنطقیاش بدرستیبشناسید . .!
_حضرتآقا
●کانال شهدایی🕊
●الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🕊
[@Martyrs16]
🌹🕊 #زیارتنامهیشهدا 🕊🌹
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم. فَاَفُوزَمَعَڪُم
#سلام_بر_شهدا 🌹
●کانال شهدایی🕊
●یادشهداباذکرصلوات🕊
●الهم عجل الولیک الفرج🕊
[@Martyrs16]
شهدایی
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۱۶ کیش و ماتش کرده بود که به دفاع ا
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۱۷
سوال کرد
_شما #ایرانی هستید؟
زبانم طوری بند آمده بود..
که به جای جواب فقط با نگاهم التماسش میکردم نجاتم دهد..
و حرف دلم را شنید که با لحنی مردانه دلم را قرص کرد
_من اینجام، نترسید!
هنوز نمیفهمید این دختر غریبه در این معرکه چه میکند..
و من هنوز در حیرت اسمی بودم که او صدا زد
و با هیولای وحشتی که به جانم افتاده بود نمیتوانستم کلامی بگویم..
که 🔥سعد🔥 آمد...
با دیدن همسرم بغضم شکست و او همچنان آماده دفاع بود..
که با دستش راه سعد را سد کرد و مضطرب پرسید
_چی میخوای؟
در برابر چشمان سعد که از غیرت شعله میکشید،به گریه افتادم و او از همین گریه فهمید محرمم آمده که دستش را پایین آورد..
و اینبار سعد بیرحمانه پرخاش کرد
_چه غلطی میکنی اینجا؟
پاکت خریدش را روی زمین رها کرد، با هر دو دست به سینه اش کوبید و اختیارش از دست رفته بود که در صحن مسجد فریاد کشید
_بیپدر اینجا چه غلطی میکنی؟
نفسی برایم نمانده بود تا حرفی بزنم و او میدانست چه بلایی دورم پرسه میزند که با هر دو دستش دستان سعد را
گرفت،...
او را داخل پرده کشید و با صدایی که میخواست جز ما کسی نشنود، زیر گوشش خواند
_ #وهابیها دنبالتون هستن، این مسجد دیگه براتون امن نیست!
سعد نمیفهمید او چه میگوید و من میان گریه ضجه زدم
_همونی که عصر رفتیم در خونه اش، اینجا بود! میخواست سرم رو ببُره...
و او میدید..
برای همین یک جمله به نفس نفس افتادم که به جای جان به لب رسیدهام رو به سعد هشدار داد
_باید از اینجا برید، تا خونش رو نریزن آروم نمیگیرن!
دستان سعد سُست شده بود،...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🌱زندگینامه شهید🌱
شهیدعلی رحم احمدی بنی در آبان ماه سال 1340 در شهر بن از توابع چهارمحال و بختیاری درخانواده ای مذهبی متولد گردید، پس از سپری کردن دوران طفولیت در سن 7 سالگی پا به دبستان نهاد کلاس اول و دوم ابتدائی را در شهر بن به اتمام رسانیدچون پدرش استخدام ذوب آهن شده بود به همراه خانواده خود به زرین شهر مهاجرت کردند و اسکان گزیدند. بقیه دوران ابتدائی را در زرین شهربه اتمام رسانید،شهید احمدی درسن 12 سالگی در مدرسه راهنمائی مشغول تحصیل شد و دراین دوران نیز هیچگاه از اعتدال خارج نشد و درس را به عنوان یک وسیله برای شناخت هدف عالیه ادامه داد تا اینکه با موفقیت دوران راهنمائی را نیز پشت سرگذاشت و برای ادامه تحصیل وارد دبیرستان شد. در این دوران دو سال تحصیل را نیزپشت سر گذاشت که انقلاباسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره) شروع شد .شهید علیرحم احمدی نیز مانند سایر برادران در تظاهرات و راهپیمائیها شرکت می نمود، تا اینکه انقلاب اسلامی در بهمن ماه 1357 به پیروزی رسید و شهید همچنان به تحصیل خود ادامه داد تا درسال 1360موفق به اخذ دیپلم گردید.
●کانال شهدایی🕊
●یادشهداباذکرصلوات🕊
●الهم عجل الولیک الفرج🕊
[@Martyrs16]
شهید احمدی در فروردین 1361 برای انجام خدمت سربازی از شهرکرد برای آموزش عازم کرمان شد . پس از سه ماه آموزش نظامی از کرمان به تهران رفت و از آنجا به خط مقدم جبهه عازم گردید. که در لشکر 77خراسان مأموریت خود را انجام می داد.
مدت 21 ماه در جبهه بود که یک بار از ناحیه دست راست مجروح شد، که با یک ماه استراحت بعداز بهبودی دوباره به سوی جبهه شتافت . ایشان در جبهه براثر فعالیت های زیادی که می نمود به درجه گروهان سوم افتخاراً نایل آمد . دوران شش ماهه احتیاط سربازی را نیز در جبهه گذراند ، که در حمله شکوهمند خیبر شرکت داشت و سرانجام در فروردین 1363 خدمت سربازی را به اتمام رسانید.شهید علیرحم احمدی به علت اینکه روحیه ایثار و شهادت در وجودش شعله ور بود لذا بعداز خدمت سربازی نیز نمی توانست آرام باشد. همیشه به یاد جبهه بود و مسئولیتی که احساس می کرد می گفت باید به جبهه بروم شهیداحمدی این بار به علت علاقه ای که به کارهای امدادگری داشت برای فراگیری این فن به اصفهان سفرکرد و یک ماه دوره دید و فنون امدادگری را فراگرفت و سپس از طریق بسیج زرین شهر به جبهه اعزام گردید و در بهداری تیپ قمر بنی هاشم (ع) مشغول خدمت به مجروحین و مصدومین گردیداو به دلیل لیاقتی که دراین رشته از خود نشان داد به سمت مسئول بهداری گردان توحید از تیپ قمربنی هاشم (ع) برگزیده شد.
●کانال شهدایی🕊
●یادشهداباذکرصلوات🕊
●الهم عجل الولیک الفرج🕊
[@Martyrs16]
زمان و ایام گذشت تا اینکه عملیات افتخار آفرین بدر شروع شد ، شهید همراه با پدرش پیرش و برادرش درعملیات بدر شرکت نمود. در این عملیات با توجه به اینکه شهید احمدی از ناحیه سر مجروح شده بوده به پشت جبهه نمی آمد و در آنجا انجام وظیفه می نمود.
و سرانجام هنگامی که زخمهای یکی از مجروحان را می بست ، خود براثر ترکش های زیاد که بر پیکرش وارد می آید و از ناحیه شکم و پاها و دستش به شدت مجروح می گردد ، و شهید را بلافاصله به بیمارستان اهواز منتقل می کنند و بلافاصله به اتاق عمل برده می شود و تحت عمل جراحی قرار می گیرد.و از اهواز به بیمارستان شریعتی تهران منتقل می شود و در این بیمارستان دوباره تحت عمل جراحی قرار می گیرد و چون وضع حال او بسیار وخیم بوده است تحت مراقبت های ویژه پزشکی قرار می گیرد که مراقبت های ویژه مؤثر واقع نمی شود و بعداز 52 روز درد و رنج شدید براثر شدت جراحات وارده در تاریخ 16/02/64 در روز نیمه شعبان به شهادت می رسد.
●کانال شهدایی🕊
●یادشهداباذکرصلوات🕊
●الهم عجل الولیک الفرج🕊
[@Martyrs16]
داستان واقعی درباره شهیداز زبان یکی ازبستگان ایشون : وقتی مجروح میشه میبرنش بیمارستان مادرش میره بیمارستان شهید میشه بعد مادرش میگه من ک سکه ندارم زنگ بزنم اطلاع بدم ب خانواده بعد میبینه ی اقایی میاد چند تا سکه بهش میده میگه مادر با اینا زنگ بزن بعد میره با اون سکه زنگ میزنه و اطلاع میده و میبینه روی یکیش نوشته یا مهدی سریع میره ببینه هنوز اون اقا اونجاس یانه میبینه نیس و هیچکس اونو ندیده و خبر نداره میفهمه امام زمان بوده...🥺
●کانال شهدایی🕊
●یادشهداباذکرصلوات🕊
●الهم عجل الولیک الفرج🕊
[@Martyrs16]
شهدایی
داستان واقعی درباره شهیداز زبان یکی ازبستگان ایشون : وقتی مجروح میشه میبرنش بیمارستان مادرش میره بیم
اقاجان خوشبحال سربازات...🥺