شهدایی
معرفی شهدا 🌷🌷🌷🕊️🕊️🕊️
امروزمون هدیه کنیم به شهید مدافع حرم شهید مهدی عزیزی☺️🌷
شهدایی
معرفی شهدا 🌷🌷🌷🕊️🕊️🕊️
خب رفقانوبتی هم که باش نوبت معرفی این شهید بزرگوار☺️
امروزبه شرح مختصری از زندگی این شهید بزرگوار می پردازیم
پس منتظرباشید😍🤩
شهدایی
معرفی شهدا 🌷🌷🌷🕊️🕊️🕊️
🌱شهید مهدی عزیزی در(۱مهرماه سال۱۳۶۱)درخانواده ای مذهبی در شهرک توحید تهران به دنیاآمد.
🌱اوازهمان دوران کودکی بامسجدانس گرفت ومکبرمسجدمحل شد.
🌱دوران کودکی راباشرکت درکلاس های قرآن وشناسپری کرد.
🌱درنوجوانی بامحله زندگی پدربزرگش (اتابک تهران)بیشترآشناشدوعضوبسیج مسجدامام رضا(ع)شد.
🌱هیئت امام جعفرصادق (ع)دل مهدی رادرآسمان اهل بیت (ع)پروازداد.مهدی هرهفته منتظربودکه پنجشنبه ازراه برسدتااوازسه راه آذری به سمت مسجدبیاید.
🌱مهدی زندگی خودرامدیون «امام رضا(ع)»می دانست.
شهدایی
معرفی شهدا 🌷🌷🌷🕊️🕊️🕊️
🌱اوبه صورت داوطلبانه به سوریه رفت و در یازدهم مرداد سال ۹۲ در دفاع از حرم حضرت زینب (س) و مقابله با تروریستهای تکفیری در سوریه به شهادت رسید.
🕊️🌷
شهدایی
معرفی شهدا 🌷🌷🌷🕊️🕊️🕊️
مادربزرگ مهدی می گوید؛
وقتی مهدی به دنیاآمد،دردهانش تربت کربلا گذاشتم؛به برکت همان تربت اوکربلایی تربیت شد.
شهدایی
معرفی شهدا 🌷🌷🌷🕊️🕊️🕊️
مادرش می گوید:
مهدی تازه داشت زبان بازمی کرد.
همان موقع می گفت:سعیدم من سعیدم من!
خوب که دقت کردیم دیدیم منظورمهدی «شهیدم من شهیدم من »است.
آن زمان این سروداز تلویزیون پخش
می شد:شهیدم من شهیدم من ،به کام خودرسیدم من ....
مهدی این کلمات یادگرفته بود.
وحالا فکرمی کنیم به این کلمات سعیدوشهیدچقدربه هم نزدیکند.!
شهدایی
معرفی شهدا 🌷🌷🌷🕊️🕊️🕊️
فعالیتش هایش در بسیج او را شیفته حضور در سپاه کرده بود لذا پس از پیش دانشگاهی در دانشکده افسری سپاه ثبت نام کرد و تا سال سوم ادامه داد. آنطور که مادر شهید میگوید مهدی تنها متعلق به خانواده اش نبود بلکه برای همه دلگرمی بود. هیچ وقت از کارهایش که برای رضای خدا انجام میداد سخن به میان نمیآورد و هر بار خانواده از او جویای کارهایش میشدند حرف را عوض میکرد.
شهدایی
معرفی شهدا 🌷🌷🌷🕊️🕊️🕊️
مهدی ارادت خاصی به شهید ابراهیم هادی داشت
هروقت ازجلوی عکس این شهید والامقام ردمی شدمی استادوسلام می کرد،حتی اگرباموتوربود.
یک بارازاوپرسیدم :«داری به کی سلام می کنی؟مگه عکس هم سلام داره؟»
برگشت به من گفت :«این شهیده!شهید زنده است و سلام من به اون می رسه!»
📖خاطره ازجوادحسین زاده
شهدایی
معرفی شهدا 🌷🌷🌷🕊️🕊️🕊️
مهدی یکی از مربیان آموزش های نظامی بوداماهرگز غروروتکبری نداشت .
اوباوجودآنکه درهیئت های بزرگ تهران شرکت می کرداماهرطورشده خودش رابه هیئت امام جعفرصادق (ع)بسیج مسجدامام رضامی رساند.
مهدی درکارهای جهادی بسیج درکمک به مستمندان ونیازمندان بسیارپیش تازبود.
شهدایی
معرفی شهدا 🌷🌷🌷🕊️🕊️🕊️
در روزهای فتنه ۸۸ به مدت ۱۰ شب به خانه نیامد و وقتی آمد زیر چشم هایش گود افتاده بود. همیشه عکس امام (ره) و رهبر معظم انقلاب، جلوی موتورش نصب بود. در همان روزهای فتنه، به او گفته بودند از این که این عکس جلوی موتورت است، نمیترسی که بعد از شنیدن این حرف ها، ۳ عکس امام و رهبری را کنار موتورش نصب کرده بود تا کسی جرئت نکند پشت سر، ولی فقیه حرف بزند
۲ ماه مانده بود به شهادتش که به آرزویش رسید و به کربلا رفت. فقط تسبیح و تربت به عنوان سوغات آورد. میگفت رفتم کفن بخرم، دلم نیامد، هیهات، آمده ام شهر بی کفنها و برای خودم کفن بخرم؟
شهدایی
معرفی شهدا 🌷🌷🌷🕊️🕊️🕊️
مزار این شهید والا مقام درگلزارشهدای تهران قـطعـه :۲۶
ردیـف :۸۱
شـماره :۴۶
واقع شده است
🌷🕊️
شهدایی
معرفی شهدا 🌷🌷🌷🕊️🕊️🕊️
خوابی که خبر از شهادت مهدی داد
دو روز مانده به شهادت مهدی مادر بزرگش خوابی میبیند. وی در این خواب میبیند که از یک زیر زمین تاریک و غبار آلود آقایی نورانی بیرون آمد. از آن اقا پرسید که اینجا کجاست؟ وی پاسخ داد آمده ام سرباز خسته دمشقم را ببرم.
این خواب دو روز بعد با خبر شهادت مهدی تعبیر شد و با صحنههایی که خانواده شهید در معراج شهدا دیدند مطابقت پیدا کرد.
مادر شهید میگوید: صد در صد از راهی که انتخاب کردم راضی هستم و این باعث افتخار من است. اگر برای مهدی غیر از این پیش میآمد من باید شک میکردم. شهادت لیاقتش بود. مهدی حالت خاصی داشت. هیچ وقت نمیتوانستم وی را با دل سیر نگاه کنم. برای همین هر وقت میآمد جلوی پایم مینشست سریع بلند میشدم یا میآمد جلویم میایستاد سرم را پایین میانداختم گویی قلبم کنده میشد. این حالت را از کودکی نسبت به مهدی داشتم. هر وقت در نماز مینشست ساعتها دست به دعا بود وگردنش کج. من میگفتم خدا من که نمیدانم این چه میخواهد هر چه میخواهد حاجت روایش کن.