19.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
# شهیدحجت الله رحیمی
#کانال شهدایی
[@Martyrs16]
🍁 همیشه میگفت:
بعد از #توکل به خداوند،
#توسل به حضرات معصومین "علیهم السلام" خصوصا #حضرت_زهرا (س)
حلال مشکلات است🌷
🥀 #شهیدابراهیم_هادی❤️
🎀🎀🎀
🎀🎀
🎀
درود بر بانوانی که رضایت خداوند را بر رضایت بندگان خداوند ترجیح می دهند
وخود را از پلیدی ها وناپاکی ها پاک نگه میدارند
دورد بر تو ای محجبه ی با حیا و وقار
درود بر بانوانی که رضایت خداوند را بر رضایت بندگان خداوند ترجیح می دهند
وخود را از پلیدی ها وناپاکی ها پاک نگه میدارند
دورد بر تو ای محجبه ی با حیا و وقار
#کانال شهدایی
[@Martyrs16]
داستان #دایرکتی_ها 📵
قسمت ۴
کم کم داشت افشین و حرفاش یادم میرفت اما باز طاقت نیاوردم و سمت گوشی دویدم..!
همین که نت رو روشن کردم
پیامش اومد بالا..
کلی پیام داده بود..!!
[سلام بانوی زیبا
خوبی؟
چرا نیستی؛نگرانت شدم!
سلاممم
کجایی
چرا نیستی...
هنوز نیومدی
از پوستت چه خبر بهتره شده ؟!
الو خانومییییی
کجایییی..
پاسخگو باش دیگه!😕
نگرانتم..
خانومی کجایی؟!
دقیقا کجایی...؟؟؟؟]
تو این مدت دوری از مجازی
افشین کاملا از ذهنم پاک شده بود..
اما اون بارها و بارها به من پیام داده بود!
برام عجیب بود ..
چرا الکی نگران من شده بود؟!
جوابش رو ندادم...
به ساعت نکشیده سر وکله اش پیدا شد!
سلاممم فرشته بانووو😍
خوبی؟
کجا بودی تو!
نمیگی آدم نگرانت میشه😢
من مردم و زنده شده ام،اونوقت تو حتی جواب سلام منم نمیدی!؟
جواب سلام واجبه ها خانوم خانوما..
سلام رو تایپ کردم
اما دستم بشدت می لرزید..
سلام، سلان تایپ شده بود..
خندید گفت:سلام یا سلان؟
_ببخشید سلام!
+خدا ببخشه😉
خب تعریف کن، کجا بودی که نبودی؟!
داروها رو پوستت خوب عمل کرده؟
_بله پوستم بهتر شده؛ممنون از شما.
+خب خوشحالم که تونستم برات کاری انجام بدم
[هر چی من خشک و رسمی حرف میزدم
افشین خیلی راحت بود؛انگاری این طرز صحبت براش عادی بود..]
_عذر میخوام افشین خان،اما من باید شما رو بلاک کنم!
+عه من تازه کلی ذوق کردم که بالاخره اسممو صدا زدی
گند زدی به حالم که...
_ببینید من متاهلم!شما هم متاهل هستید
ضرورتی برای صحبت کردن ما با هم وجود نداره!
تا الانم اشتباه کردم پاسخگوی شما بودم!
افشین زبون چرب و نرمی داشت
میدونست چه طوری حرف بزنه تا طرف مقابل رو متقاعد کنه...
انقدر گفت و گفت تا مجاب شدم که بلاکش نکنم!!!
قول داد دیگه نیاد دایرکت مگر اینکه من سوالی داشته باشم.
مدتی که گذشت؛اومدنای افشین دوباره شروع شد..
بارها و بارها با دلیل و بی دلیل میومد سراغم..
از زندگیش میگفت
از همسرش،از اختلاف سلیقه های کوچیکی که با هم داشتن..
از مادر زنش که مدام تو زندگی زناشویی شون دخالت میکرد..
یه جورایی من شده بودم صندوقچه اسرار افشین..!
گاهی بهش راهکار میدادم..
گاهی ام فقط و فقط گوش شنوای درد و دلش بودم..
ادامه دارد...
📝نویسنده : فاطمه قاف
🌷 حجاب وصیت شـهـــــدا 🌷
دلم هوای شهادت ڪہ مے ڪند
پناه میبرم بہ چادرم
که
تا آسمان راه دارد...
چادر من بوی شـهــــادت میدهد
چرا ڪہ چشم شهدا بہ اوست
ڪہ مبادا چون چادر مادر شان فاطمه(سلام الله علیها) خاکی شود. 🍃 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پوششِ_نور 🌌
خواهرم از این ها نباش...
@Martyrs16