شهدایی
#رفاقت_مقدمه_شباهت . تا اینکه نصفه شب دیدم صدای جیغ زدن های مامانم میاد😯...سریع خودمو رسوندم بالاس
.
#رفاقت_مقدمه_شباهت
.
.
.
-ااااا...سلامتی...چطور بی خبر؟! حالا اقا داماد کیه
.
-میشناسیش😊
.
-میشناسم😯کیه؟! از بچه های دانشگاست؟؟😯
.
-اره 😊
.
-کدومشون؟!😯
.
-اقا احسان 😊
.
-احسان؟!😨😨
.
-اره...😊😊چیه چرا تعجب کردی؟!😯
.
-اخه اون که میگفت فقط😕
.
-نه بابا...بنده خدا میگه از اول هدفش من بودم...میگفت صحبت درباره تورو بهونه کرده بود که باهام حرف بزنه 😊میگفت چون باباش با بابات همکاره تو رودروایسی و به زور بلند شده اومده خواستگاریت و کلی دعا کرده که تو جواب رد بدی😊
.
-اینا رو احسان بهت گفته؟!😐
.
-اولا آقا احسان 😊و دوما اره
.
-به هر حال ان شاالله که خوشبخت بشی😐 به آقا احسانم سلام برسون .
ممنونم...البته از الان میدونم خوشبختم😊ریحانه خبر نداری هنوز هیچی نشده یه ویلا تو شمال به نامم زدن
.
-چه خوب...ولی مینا ای کاش میتونستم از جانب یه دوست باهات صحبت کنم ولی میدونم الان هرچی بگم با یه چشم دیگه ای منو میبینی..فقط برات ارزوی خوشبختی میکنم.
.
-ممنونم...نگران من نباش ریحانه...من از پس کارهام برمیام..پس منتظرتما اخر هفته
.
-مینا نمیتونم قول بدم که حتما میام😕
.
-حتما باید بیای...اتفاقا احسانم اصرار کرد حتما دعوتت کنم .
.
دلم برای مینا میسوخت...میخواستم خیلی حرفها رو بهش بزنم ولی میدونستم الان فکر میکنه شاید از حسادته و ترجیح دادم سکوت کنم😐 و براش دعا کنم خوشبخت بشه...اخه خیلی دختر مهربون و پاکیه و فقط یکم اعتقاداتش ضعیفه.😕..ای کاش میفهمید خوشبختی فقط ویلا و ماشین و... نیست. و اصل کاری اون ارامشیه که باید حس بشه..
.
وقتی ماجرای خواب مامان رو به زهرا تعریف کردم کلی پشت تلفن گریه کرد😢 و گفت از وقتی سید ماجرا رو شنیده همیشه تو خودشه و میگه ای کاش کاری از دستش برمیومد.
.
تا اینکه یه روز صبح که بابا داشت از خونه بیرون میرفت و در کوچه رو باز کرد دید اقا سید پشت در با ویلچر نشسته..
.
-سلام علیکم😔
.
-سلام...بازم شما؟! 😯
.
-اومدم که جواب قطعیمو بگیرم وبرم
.
-من که بهتون جواب دادم...گفتم شما برای دختر من مناسب نیستید
.
-شما جواب دادید ولی من میخوام از زبون دخترتون بشنوم.چون تو این زمینه نظر هیچکسی به جز ایشون برای من مهم نیست
.
-ببین آقا پسر...اوندفعه با احترام گفتم که این موضوع رو فراموش کنین ولی ایندفعه اگه مزاحم بشین دیگه احترامی نیست و پلیس خبر میکنم.
.
-لا اله الا الله...فک نکنم خواستگاری جرم باشه البته شاید توی محله شما جانبازی جرم باشه...نمیدونم...ولی آقای محترم...شما حرفاتونو زدین منم میخوام حرفامو بزنم...
.
#ادامه_دارد
شهدایی
. #رفاقت_مقدمه_شباهت . . . -ااااا...سلامتی...چطور بی خبر؟! حالا اقا داماد کیه . -میشناسیش😊 . -میشنا
#رفاقت_مقدمه_شباهت
.
-لا اله الا الله...فک نکنم خواستگاری جرم باشه البته شاید توی محله شما جانبازی جرم حساب بشه...نمیدونم...ولی آقای محترم...شما حرفاتونو زدین منم میخوام حرفامو بزنم...
.
-گوش میدم فقط سریع تر چون کلی کار دارم...😑
.
-اقای حسینی اینجا نیومدم درباره نحوه تامین زندگیم و این چیزها حرف بزنم..صحبت درباره این چیزها جاش توی جلسه خواستگاریه البته اگه اجازه بدید.
امروز فقط اومدم فقط درباره دلم حرف بزنم...
اقای حسینی من حق میدم شما نگران اینده دخترتون باشید ولی...
اقای حسینی
من همه جا گفتم که عشق اول من جهاد و شهادته و همونجور هم که میبینید تو راه این عشقم پاهامو از دست دادم..
قطعا همسر ایندم هم که عشق زندگیم حساب میشه به همین اندازه برام مهمه و پاهام که چیزی نبود حاضرم سرم رو هم برای خوشبختیش از دست بدم و چیزی کم نزارم.😔
.
وقتی صحبت هاشون به اینجا رسید با خودم دل دل میکردم که بیرون برم یا نه😯
استرس عجیبی داشتم😔
پاهام سست شده بود...ولی اخه ریحانه از چی میترسی؟! مرگ یه بار شیون هم یه بار...
مگه اینهمه دعا نخوندی که سالم برگرده از سوریه؟!
خوب الان برگشته و پشت در خونت وایساده.
چرا این دست و اون دست میکنی...
اگه دلش بشکنه و دیگه بر نگرده چی؟!😯
.
اب دهنمو قورت دادم و در رو اروم باز کردم..😯
.
اقا سید وسط حرفاش بود.
.
یهو بابام گفت:
-تو چرا اومدی دختر😠
.
-بابا منم یه حرف هایی دارم😔
.
-برو توی خونه شب میام حرف میزنیم😡
.
-نه...میخوام ایشونم بشنون
.
-گفتم برو توی خونه😡
.
که اقا سید گفت:
اقای حسینی همونجور که گفتم امروز اومدم فقط نظر ایشونو بشنوم و نظر هیچکسی به جز ایشون برام مهم نیست.پس بهتره حرفشونو بزنن
.
-نظر ایشون نظر پدرشه😑
.
-بابا...نه😔
.
-چی گفتی؟!😠
.
-بابا من نمیدونم توی ذهن شما از این آقا چی ساختید😔
کسی ساختید که که دنبال پول شماست یا هر چیز دیگه😐
نمیدونم دربارشون چه فکری میکنید و نظرتون چیه...
حتما فکر میکنید فقط این اقا خواستار ازدواج با من و... هست و یکی هست مثل بقیه خواستگارام
.
اما باید بهتون بگم که منم...😶
.
تو تمام اون دقایقی که احسان خواستگاریم اومده بود و من جواب رد دادم من توی فکرم این اقا بود😶
علت عوض شدن و تغییر پوشش و ظاهرم دلیل شروعش این اقا بود..😶
.
اصلا اول من به ایشون ...😶
.
سید سرشو پایین انداخته بود و هیچی نمیگفت و بابا هم هر دیقه تعجبش بیشتر میشد😯
.
-بابا جان...
فکر کنم با این حرفهام فهمیده باشین نظر من و شما یکی نیست😔
.
#ادامه_دارد
🕊هر روز با یاد و خاطرهی یک شهید🥀
#سیره عملی شهدا
یادم می آید یک سال که ماه رمضان در فصل تابستان افتاده بود و برادرم علی هم روزه می گرفت. روز قدس در راهپیمایی شرکت کرده بود و از شدت تشنگی بی حال شده بود به ایشان پیشنهاد کردیم که مقداری آب بخورد که رفع تشنگی شود اما برادرم قبول نکرد. موقع افطار که شد دیدم علی سر سفره نیست با خودمان گفتیم حتما مثل همیشه به نماز جماعت رفته است اما بعد از دقایقی دیدم از ایشان خبری نشد. درون اتاق رفتیم دیدیم بی هوش افتاده است.
شهید علی خاکپورریابی
منبع: اطلاعات دریافتی از کنگره سرداران و 23000شهید استانهای خراسان
بـ وقتـ شهـدا
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@Martyrs16
🍃 یکروایتعاشقانہ💍
مهریه ما یك جلد کلام الله مجید بود
و یك سکه طلا
سکه را که بعد عقد بخشیدم
اما آن یک جلد قرآن را
محمد بعد از ازدواج خـرید
و در صفحه اولش اینطور نوشت :
امید به این است که این کتاب
اساس حرکت مشترک ما باشد
و نه چیز دیگر ؛ که همه چیز
فنا پذیر است جز این کتاب
حالا هر چند وقت یکبار وقتی
خستگی بر من غلبه می کند
این نوشته ها را می خوانم
و آرام می گیرم.
🍂 روایتی از همسرشهید
❤️شهید محمد علی جـهان آرا❤️
#یادشھداباذڪرصلوات
#کانال شهدایی
*الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج*
[@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت زره ای از ارزوی من است....
#شهیدابراهیم هادی
#یادشھداباذڪرصلوات
#کانال شهدایی
*الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج*
[@Martyrs16]
#عراق پاتک سنگینی کرده بود. اقا مهدی طبق معمول سوارموتورش توی خط این طرف وان طرف می رفت وبه بچه ها سرمی زد.یک مرتبه دیدم پیداش نیست. ازبچه ها پرسیدم گفتند"رفته عقب".یک ساعت نشد که برگشت ودوباره با موتورازاین طرف به ان طرف . بعد از عملیات بچه ها توی سنگرش یک شلوارخونی پیدا کردند. مجروح شده بود رفته بود عقب زخمش رو بسته بود،شلوارش را عوض کرده بود، انگارنه انگار ودوباره برگشته بود خط. (شهید مهدی زین الدین)
#یادشھداباذڪرصلوات
#کانال شهدایی
*الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج*
[@Martyrs16]
اخر زمان از زبان مولا جانمون :...
#تلنگرانه
#چادرانه
#شناخت_ظهور♥️
#کانال شهدایی
*الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج*
[@Martyrs16]
📜فرازی از وصیت نامه شهید مدافع حرم عمار بهمنی
🕊از مادرم میخواهم که خبر شهادت من را شنید هرگز از پدرم دلخور نباشد که رضایت داد در این راه قدم بردارم. چون میل خودم بود و خیلی دوست داشتم مرگم را خودم انتخاب کنم و چه مرگی بهتر و بالاتر از شهادت و جهاد در راه حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س)،
🕊از پدرم و مادرم عاجزانه میخواهم که مرا حلالم کنند و دعایم کنند. پدر و مادر و خانواده عزیزم...اگر خبر شهادت من را شنیدید صبور باشید و بر منگریه نکنید و بر حسین(ع) و حضرت زینب(س) و اهل بیت و مصیبتهایشانگریه کنید،
🕊بنده جان ناقابلی در راه اسلام دادهام، اما حسین(ع) نه تنها جان خود بلکه تمام اهلبیتش را فدای دین و جهاد در راه خدا کرد. دعا کنید و شاد باشید که خداوند پسرتان عمار را انتخاب کرده و خوشحال و سربلند باشید
🌷#شادی_ارواح_طیبه_شهداصلوات
#یادشھداباذڪرصلوات
#کانال شهدایی
*الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج*
[@Martyrs16]