eitaa logo
شهدایی
360 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
4هزار ویدیو
36 فایل
شهداشرمنده ایم... شرمنده ی پلاکت مدیون اشک فرزندبی پناهت🥀 کپی:آزاد https://harfeto.timefriend.net/17173449728532 نظراتتون انتقاداتون ... رو بگید
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🌷 🥀شهادت ایشان این گونه بود ڪه در یک پاتک دشمن چهار بولدوزر در تیر رأس دشمن قرار گرفته بود و ڪسے حاضر نشد آنها را نجات بدهد. خود ایشان اقدام مے ڪنند و آخرین بولدوزر را ڪه نجات مے دهد ترڪش گلوله به ناحیه گردن ایشان اصابت مے ڪند و به درجه رفیع شهادت نائل مے گردد.🕊 ✏️راوی:رضا شجاع مارشڪ 🌷 🕊 💐ولادت: ۱۳۴۴/۲/۲۰ 🌹شهادت: ۱۳۶۷/۲/۱ 🥀محل شهادت: حلبچه شهدایی [@Martyrs16]
2.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر کشوری قیامش روی مکتب بود پیروز شد در غیر اینصورت شکست حتمی‌ست و این را باید خاطر نشان کنم که مکتب ما پیروز است مکتب ما قوی است... 🌷 🕊 شهدایی [@Martyrs16]
749K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥💚 🥀نماهنگ دلتنگی‌های دو یادگار شهید مدافع‌حرم ابوالفضل سرلک💔 برگرد تنها یڪ بغل، بـابـای مـن باش یا یڪ بغل بابا، بیــا و جای من باش شهدایی [@Martyrs16]
🌹مفقودالاثر مدافع‌حرم عدنان خسراجی 🔺آخرین باری که شهید مدافع‌حرم حمید محمدرضایی در اردیبهشت سال۱۳۹۴ به سوریه اعزام شد، همراه تعدادی از نیروهای بومی و یک‌نفر از رزمندگان لشکر حضرت ولیعصر(عج) اهواز به این منطقه رفتند. 🔺روزی که شهید حمید محمدرضایی و یارانش برای شناسایی به منطقه تدمر سوریه رفتند و محاصره شدند و حاج‌حمید به شهادت رسید، همراهِ حاج‌حمید، بیسیمچی مدافع‌حرم «عدنان خسراجی» از رزمندگان اهوازی که به زبان عربی مسلط بود نیز حضور داشت و تا آخرین لحظه کنار شهید محمدرضایی مشغول برقراری ارتباط با پایگاه تدمر سوریه بود. 🔺پیکر شهید محمدرضایی پس از ۳سال به وطن بازگشت اما از مدافع‌حرم «عدنان خسراجی» هیچ اثری پیدا نشد؛ نه پلاکی و نه پیکری! حتی مشخص نیست که آیا او شهید شده است یا زنده مانده است😔 🔺انشاءالله که هرچه زودتر از مدافع‌حرم «عدنان خسراجی» اثری پیدا شود؛ از شما خوانندگان این پیام خواستاریم که برای سلامتی و بازگشت مدافع‌حرم عدنان خسراجی به وطن دعا بفرمائید💐 امام‌زمان‌آمین‌گوی‌دعاهایتان‌انشاءالله🤲 شهدایی [@Martyrs16]
🕊🌺 در آخرین توصیه اش چند ساعت قبل از شهادت به رزمندگان می گوید : برادران عزیز توجه داشته باشید اگر یک وقتی من شهید شدم، جنازه ام سوخت و از بین رفت، شما ماشینم را به امان خدا رها نکنید، ماشین را بیاورید که بدهکار بیت المال نباشیم. یاعلی مدد، حالا سویچ را بیاورید که من دیرم شده… و بعد از این توصیه ها رفت و دقیقا همین اتفاق افتاد. سیدحکیم با شهادتش برای همیشه در قلبهای مومن هزاران فاطمی زنده می ماند، او شهید شد و اگر شهید نمی شد باید به عدالت خدا شک می کردیم، او می گفت : اگر شهید نشویم، می میریم. خدانگهدار برادرم، سلام مرا به همه شهیدان برسان… ۱۶خرداد۹۵ 🕊 شهدایی [@Martyrs16]
18 خردادماه گرامی باد . 🥀 مادر شهید می‌گوید: درد فراق و دوری احمد برایم رنج‌آور شده بود و گاهی سخنان اطرافیان بر دردم می‌افزود تا این‌که شبی در عالم رویا، احمد را در کنار بانویی پوشیه زده، خوشحال و سبکبار دیدم. آن خانم علت بی‌تابی را جویا شد و خطاب به من گفت: فرزندت در جوار من و در آرامش قرار دارد و در همان لحظه با دستان خود، قلب سوزان مرا لمس کرد. از آن پس آرامش و طمأنینه بر من غالب شد و قلبم التیام یافت. شهدایی [@Martyrs16]
شرایط سختی بود، آتش دشمن سنگین بود، موقع عقب اومدن متوجه عدم حضور محمد شدم، باهاش تماس رادیویی گرفتم ،که پشت بیسیم می گفت : من جفت پاهام تیرخورده ،شما برید کسی برنگرده دارن میان سمتم داشتم گریه می کردم از اینکه نمی تونستم کمکش کنم. (يا زهرا)😭 بعد چند دقیقه که باهاش تماس گرفتم صدایی غیر صدای محمد شنیدم. محمد هم مثل ارباب بی کفن ابا عبدالله عليه السلام 🌹 بدون سر به سوی معشوق پرکشید.😔 روحش شاد و یادش گرامیباد :۱۳۹۴/۸/۹ تدفین: ۱۳۹۴/۱۰/۱۹ محل دفن:گلزارشهدای اراک وند شهدایی [@Martyrs16]
🥀🕊 🌾سیدرضا درسوریه،به سادگی وخاکی بودن نیزمعروف بودندو درسوریه به نام"ابوعلی"معروف بودند.سیدرضا با مردم سوریه خوش رفتار و مهربان بود.به کودکانی که والدینشان را از دست داده بودن کمک ورسیدگی میکرد.به کسانی که غذایی برای خوردن نداشتند ازغذای خود به آن هامیبخشید. 🌴شهیدمراثی درسالهای۹۲،۹۳ ،۹۴و۹۵ طی مأموریتهای چندین ماهه به سوریه رفت.ایشان در سوریه فرمانده قرارگاه حضرت رقیه حلب بود و درسوریه از افراد شناخته شده وشجاع ومتخصص بودطوری که زبانزد دوست ودشمن بود وشایدبه همین دلیل بودکه برایش کمین گذاشتند و اورابه شهادت رساندند. 🌷سیدرضا ازآن جاکه دوست نداشت کارهایش رابه دیگران بسپارد،به جای فرستادن یکی اززیر دستان خودبرای بازرسی ازمحور،خودبرای بازرسی می رفت که درهنگام  یکی از بازدیدهای محورحلب در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۲۳مورد اصابت گلوله ی تیرانداز تکفیری ازناحیه سر قرار گرفت.مدتی بعدبه بیمارستانی درسوریه منتقل شدوپس از ساعتی به دیارمعبود شتافت.😭 🌹 امروز سیدرضا_ مراثی 🕊 شهدایی [@Martyrs16]
الگو برداری از شهداء 📣 🔻گوشه ای از خصوصیت اخلاقی سهید به نقل از همسر شهید آقامحسن برای خدا کار میکرد، از همان نوجوانی در کارهای فرهنگی فعال بود، همیشه در اردوهای جهادی شرکت می‌کرد. یکی از اعضای فعال موسسه شهید حاج احمد کاظمی بود و کلا فعالیت‌های جهادی‌اش را از همین‌جا شروع کرد و حالا که نگاه می‌کنم، می‌بینم حتی مسیر زندگی‌اش را هم از همین موسسه پیدا کرد و ادامه داد. محسن همیشه در پایگاه بسیج فعال بود، این اواخر در فضای مجازی از نظر فرهنگی بسیار فعال بود. می‌گفت مقام معظم رهبری وقتی که فرموده‌اند: «جواب کار فرهنگی باطل، کار فرهنگی حق است»، تکلیف ما را در انجام کار فرهنگی روشن کرده‌اند و ما نباید این عرصه فرهنگی را خالی بگذاریم و واقعا دغدغه‌اش کار فرهنگی بود. محسن خیلی زیاد کتاب می‌خواند، هروقت هم جایی به مشکل می‌خورد و گیر می‌کرد، می‌گفت حتما کتاب کم خوانده‌ام که اینجوری شده. یک بار همین اواخر که سوریه بود و زنگ زد گفتم محسن جان من اینجا کلاس معرفت نفس می‌روم ، به من گفته‌اند که اگر از هر شهیدی بعد از شهادت بپرسند که شما برای چه آمدی و شهید شدی و او بگوید که آمدم از حرم دفاع کنم، این قبول نیست. گفتم محسن تو را به خدا نیتت را فقط برای خدا بکن. فقط و فقط برای خدا بجنگ. بگو خدایا من آمده‌ام از حرمین دفاع کنم برای رضایت تو… محسن این را که شنید گفت: زهرا ، چقدر دلم را آرامتر کردی…حالا با خیال راحت اینجا هستم. امسال به مناسبت روز مرد، یک انگشتر دُر نجف برای محسن هدیه خریدم ، روی این انگشتر «یازهرا» حکاکی شده بود. وقتی محسن می‌خواست برای بار دوم اعزام شود، همه انگشترهایش را درآورد، الا این یکی .گفت من این یکی را با خودم می‌برم، من از اینها به‌خاطر حضرت زهرا(س) کینه دارم، ‌من تا لحظه آخر باید نشان بدهم که شیعه امیرالمومنین (ع) هستم. بعد من در این تصاویری که بعد از شهادت محسن از پیکر بی‌سرش منتشر شده،دقت کردم دیدم این انگشتر دستش نبود. مطمئتنم که داعشی‌ها انگشتر او را از دستش درآورده‌اند چون اسم حضرت زهرا(س) رویش حک شده بود. 🌹 💔 ●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 <<♡•°[@Martyrs16]°•♡>>
یک روز ظهر وارد خانه شد، سلام کرد، خیلی خسته و گرفته بود، یک ساک دستش بود، آن روز از صبح به مراسم تشییع شهدای گمنام رفته بود، آرام و بی‌صدا به اتاقش رفت. صدا کرد:  مادر، برایم چای می‌آوری؟ برایش چای ریختم و بردم. وارد اتاقش شدم، روی تخت دراز کشیده بود، من که رفتم بلند شد و نشست. پرسیدم: چه خبر؟ در جواب من از داخل ساکش یک پرچم سه‌ رنگ با آرم «الله» بیرون آورد.  پرچم خاکی و پاره بود. اول آن را به سر و صورتش کشید و بعد به من گفت: «این را یک جایی بگذار که فراموش نکنی. هروقت من مُردم آن را روی جنازه‌ام بکش». خیلی ناراحت شدم، گفتم:«خدا نکند که تو قبل از من بری». اجازه نداد حرفم را تمام کنم، خندید و گفت: «این پرچم روی تابوت یک شهید گمنام تبرک شده است» وقتی من مُردم آن را روی جنازه من بکشید و اگر شد با من دفنش کنید تا خداوند به‌ خاطر آبروی شهید به من رحم کند و از گناهانم بگذرد و شهدا مرا شفاعت کنند». نمی‌دانست که پرچم روی تابوت خودش هم یک روزی تکه تکه برای شفاعت دست همه پخش می‌شود.... ✍به روایت مادربزرگوارشهید 🌷 🕊️ ●کانال شهدایی🕊 ●اَلّٰهُـمَّ‌عَجِّݪ‌لِوَلیڪَ‌الفَرَج🕊 [@Martyrs16]