eitaa logo
شهدایی
362 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
3.3هزار ویدیو
34 فایل
شهداشرمنده ایم... شرمنده ی پلاکت مدیون اشک فرزندبی پناهت🥀 کپی:آزاد https://harfeto.timefriend.net/17173449728532 نظراتتون انتقاداتون ... رو بگید
مشاهده در ایتا
دانلود
خوب بریم برای معرفی شهیدوالامقام...😍 معروف به حاج عمارحلب... "شهید محمدحسین محمدخانی"😍✨🍃🕊👇
معرفی شهدا🍁🍁 خانه‌ای که به خاطر عشق او به سیدالشهدا(ع) تبدیل به حسینیه شد و با پرچم و کتیبه‌های «یا حسین(ع)» و «یا اباالفضل»، محلی برای برپایی هیئت شد. بعد از مدتی محمدحسین با چند تن از دوستان دانشجوی خود هیئت «علمدار حسین(ع)» را پایه‌گذاری کردند که برنامه‌هایش در خانه خودش برگزار می‌شد. سپردن مسئولیت بسیج دانشجویی در دانشگاه آزاد یزد روحیه بسیجی و سابقه دانش‌آموزی، پای محمدحسین را در همان روزهای اول به بسیج دانشجویی دانشگاه باز کرد. حضور پررنگ در برنامه‌های بسیج و روحیه جهادی و توان مدیریتی، باعث شد مسئولیت حوزه بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد یزد را به او بسپارند.  مسئولیت در بسیج دانشجویی و برنامه‌ها و فعالیت‌های مداوم، او را از درس و تحصیل دور نکرد و در سال ۸۴ در مقطع کارشناسی در همان دانشگاه پذیرفته شد. جذب نیرو در تشکیلات به شیوه ی شهید محمد خانی محمدحسین در جذب نیرو روابط عمومی فوق العاده‌ای داشت. همان چیزی که بسیاری ازافراد در آن ضعف دارند. او معمولاً با هر کس و با هر تیپی که بود گرم می‌گرفت و دعوتش می‌کرد. او اوایلی که هیئت راه انداخته بود و مراسم می‌گرفت، وقتی افرادی در مجلس دیده می شدندکه در مجلس تیپ و قیافه‌شان به مذهبی ها نمی‌خوردولی در آن مراسم شرکت میکردند! در برگزاری کنگره‌های شهدا این تیپ جوان‌ها را زیاد می‌دیدیم و برای این جور جاها زیاد این افراد را جذب می‌کرد.» ●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
معرفی شهدا🍁🍁 شهید محمدحسین محمدخانی درنهمین روز ازتیرماه ۱۳۶۴ در خانواده ای مومن و رزمنده چشم به جهان گشود. پدرش از مجاهدان ۸ سال دفاع مقدس است.  محمدحسین چند ماهه بود که عمویش، «ولی‌الله محمدخانی» و سه ساله بود که دایی‌اش، «سردار ساعتیان» به شهادت رسیدند. به همین خاطر حال و هوای خانه محمدخانی از همان سال‌ها با جنگ و جهاد و شهادت آمیخته بود. دوران تحصیل دوران دبستان محمدحسین در مدرسه‌ شاهد واقع در خیابان آزادی تهران سپری شد. تحصیل در فضای آن دبستان باعث شد حال و هوای جبهه و شهادت در او زنده نگه‌داشته شود.  تحصیلات راهنمایی‌اش را هم در یک مدرسه نمونه مردمی در محله مهرآباد گذراند.  بعد از اتمام دوره راهنمایی، تصمیم گرفته بود به دبیرستان سپاه برود. آن زمان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، دبیرستانی مخصوص داشت که در لانه جاسوسی سابق بود و هر سه رشته علوم انسانی، تجربی و ریاضی را داشت. تفاوت دبیرستان سپاه با بقیه مدارس این بود که دانش آموختگان این دبیرستان، جذب سپاه می‌شدند. محمدحسین هم عاشق سپاه بود و تصمیمش را برای تحصیل در این دبیرستان عملی کرد. اما در سالی که او فارغ التحصیل می‌شد، این قانون لغو شد و تحقق آرزوی محمدحسین برای پیوستن به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی چند سالی به تاخیر افتاد. کنکور، محمدخانی را به دانشگاه آزاد اسلامی یزد فرستاد. او کاردانی‌اش را در رشته عمران در این دانشگاه گرفت. در ترم دوم، خانه کوچکی در یزد اجاره کرد. ●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
معرفی شهدا🍁🍁 مشخصات شهید محمد حسین محمد خانی نام و نام خانوادگی: محمد حسین محمد خانی نام پدر : مصطفی محل تولد : تهران تاریخ ولادت: ۱۳۶۴/۴/۹ تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۸/۱۶ محل شهادت: سوریه - دمشق - حلب مدت عمر: ۳۰سال محل مزار : گلزار شهدای بهشت زهرا تهران قطعه و ردیف و شماره : ۱۷-۸۷-۵۳ کتاب مربوط به این شهید: عمار حلب - قصه دلبری ●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
معرفی شهدا🍁🍁 ازدواج خواهرش درباره انتخاب همسر او می‌گوید: «برای محمدحسین خیلی خواستگاری رفتیم. واقعاً آدم مشکل‌پسندی بود. روی هر کسی یک عیبی می‌گذاشت. می‌گفت این‌ها هیچ کدام به روحیات من نمی‌خورند و به کارم نمی‌آیند. خودش دقیقاً می‌دانست دنبال چه چیزی است. انگار محمدحسین روزهایی را می‌دید و پیش‌بینی می‌کرد که ما نمی‌دیدیم.» اعزام به جبهه محمدخانی دوره‌های چند ماهه سپاه را در اصفهان گذراند و مدتی هم در دانشکده امام علی(ع) آموزش داد تا اینکه موضوع سوریه و اعزام برای دفاع از حرم و جبهه مقاومت پیش آمد. طبق ماموریت تعریف شده، ابتدا به عراق اعزام شد و پس از چند ماه، راهی سوریه شد.  رفتن محمدحسین به عراق و سوریه بدون هیچ‌گونه مخالفتی از سوی خانواده او صورت گرفت. چه بسا آنها پیش‌بینی چنین روزی را می‌کردند که محمدحسین برای جهاد و حضور در جبهه جنگ رهسپار شود.  حتی تولد پسرش «امیرحسین» هم مانع از ادامه حضور او در سوریه و مقابله با تکفیری‌ها نشد و به مسیری که انتخاب کرده بود، ادامه داد.  نقل است که به مادرش گفته بود: «با حضرت زینب(س) عهد کرده‌ام تا هفت مرتبه عازم سوریه شوم. اگر به فیض شهادت رسیدم که فبها. اگر توفیق شهادت نداشتم، بر می‌گردم.»  ●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
معرفی شهدا🍁🍁 هیچ‌وقت حوزه کاری‌اش را محدود نمی‌کرد و اگر لازم بود برای شهر و استان و برخی موارد به صورت کشوری برنامه می‌ریخت. ماجرای غزه نمونه‌ای بود که چند روز تهران بود و از کار پشتیبانی گرفته تا هماهنگی و سایر مباحث به دانشجویان تجمع‌کننده کمک می‌کرد. حتی ظرفیت دانشجویی را پای کار خارج از دانشگاه هم می‌آورد.» محمدخانی تلاش می‌کرد نیروهایش را در دل کار بسازد و رشد بدهد. کادر بسیجی که در دوره مسئولیتش تشکیل داد، کادر منسجمی بود. در دوره‌های مختلف بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد کادری که او جمع کرده بود، خاص و یکدست و منسجم کار می‌کردند. به نوعی اعضای شورا و کادر بسیج، زبان همدیگر را فهمیده بودند و با همدلی کار می‌کردند.» او در رشته مدیریت فرهنگی در مقطع کارشناسی ارشد مرکز علوم و تحقیقات تهران پذیرفته شد. هنوز مدت زمان زیادی از تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد را نگذرانده بود که به آرزوی دوران نوجوانی‌اش، یعنی استخدام در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رسید. پدرش به او گفته بود: حالا که مدرک مهندسی عمران داری، به قرارگاه مهندسی سپاه برو. اما محمدحسین گفته بود: می‌خواهم وارد حوزه نظامی و عملیاتی سپاه بشوم! و همین کار را هم کرد. ●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
معرفی شهدا🍁🍁 با اینکه عاشق زن و بچه و زندگی‌اش بود و دلش برای امیرحسین می‌تپید، اما بارش را برای رفتن بسته بود؛ طوری که هیچ‌کس و هیچ چیزی نمی‌توانست جلودارش شود.  مخصوصاً که حالا نام حضرت زینب(س) هم در میان بود و محمدحسین عمری را پای غم و روضه زینب(س) گذرانده بود.  مگر می‌شود سال‌ها برای حضرت سینه زده باشی و حالا که حرمش در خطر است، دست روی دست بگذاری؟! محمدخانی از آنها نبود که شور و شعور زینبی‌اش تا پشت در هیئت و وسط سینه‌زنی خلاصه شود؛ او به عشق اهل بیت(ع) زندگی می‌کرد و می‌خواست یک شیعه واقعی و انقلابی باشد. خصوصیات اخلاقی شهید محمد حسین محمد خانی ۱- محمدحسین از کودکی عاشق مداحی بود. همیشه چیزی به عنوان بلندگو دستش می‌گرفت و بالا و پایین می‌پرید و می‌خواند. کافی بود نوحه یا مداحی‌ای را از جایی بشنود، آن‌قدر آن را تکرار می‌کرد که همه‌اش را حفظ می‌شد. و همین عشق و علاقه، زمینه هیئتی شدنش در جوانی را فراهم کرد.شهید محمد خانی معنقد بود که بچه‌های هیئتی باید ولایت‌پذیری را یاد بگیرند. باید یک نفر که مسئولیت را بر عهده دارد، حرف آخر را بزند و این الگویی باشد برای تبعیت از ولایت. او با رفتارهای خود هم سعی می‌کرد افراد را طوری تربیت کند که ولایت‌پذیر باشد. ۲- محمدحسین بچة پرتکاپویی بود و یک لحظه آرام و قرار نداشت. بازی او در دوران بچگی «جبهه‌بازی» بود. همیشه در حال سنگر ساختن با بالش بود. ●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
معرفی شهدا🍁🍁 سنگرش که درست می‌شد، چفیه‌ای را که بابایش از جبهه آورده بود، می‌انداخت گردنش و می‌رفت توی سنگر و شروع می‌کرد به تیراندازی به سمت دشمن فرضی!» ۳- شهید محمدخانی از جمله کسانی بود که باور داشت؛ عالم یک دوقطبی حق و باطل است و چیزی بین این دو وجود ندارد. لذا همیشه دنبال یافتن تکلیف خود بود و زندگی‌اش را بر تکلیف‌محوری بنا کرده بود.  وقتی تکلیف را تشخیص می‌داد، می‌گفت باید انجامش بدهم. ولو اینکه به خاطر انجام آن تحقیر یا دچار مضیقه مالی بشوم. کسی نبود که بنشیند حساب کند و بگوید اگر مقدماتش فراهم است این کار را انجام می‌دهم. می‌گفت اگر این کار باید انجام بشود، مقدماتش را باید فراهم کنیم. یک برنامه اگر پول می‌خواهد، جور کنیم. اگر نیروی انسانی می‌خواهد، باید جور کنیم. اگر مکان می‌خواهد باید جور کنیم. ۴- محمدحسین سر نترسی داشت. هم در کار و عمل به وظیفه و هم در رفتارهای عادی‌اش. دل و جرات او را هیچ کدام از رفقایش نداشتند. یک سال که قرار بود درباره واقعه ۵ اردیبهشت و افتضاح آمریکایی‌ها در صحرای طبس برنامه‌ای با بسیج برگزار کند، سراغ یکی از بزرگان رفتندتا مشورت کنند. ایشان به آن ها گفته بود:« روی شهید منتظرقائم تمرکز کنید. وقتی روی این شهید کار کنید، باید سراغ بنی صدر هم بروید. سراغ بنی صدر هم که بروید، پای برخی سیاسیون کشور هم به ماجرا باز می‌شود. البته در این صورت احتمال دارد برای شما دردسر درست کنند و بلایی سرتان بیاورند.» محمدحسین تصمیم بر اجرای برنامه گرفت و مراسم «انتقام ابابیل» برگزار شد. ●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
معرفی شهدا🍁🍁 شاید اگر کس دیگری مسئول بود، با توجه به این توصیفات جرات برگزاری آن برنامه را نداشت... ۵- محمدحسین جزو بچه‌هایی بود که خیلی راحت در دل همه جا باز می‌کرد؛او سعی می‌کرد در همه کارها پیشقدم باشد. محمد خانی از آخرین باری که خانواده، حاج عمار را بدرقه کرده بودند ۹۸ روز می گذشت.  صبح ۱۶ آبان سال ۱۳۹۴ قرار بود بچه ها در چارچوب عملیات محرم برای آزادسازی حلب به یک محدوده مثلثی شکل حمله کنند.  پس از اینکه او و دوتن از همرزمانش در سرمای شدید ریف حلب وضو گرفته و نماز جماعت صبح را سه نفره به جا می آورند، حمله آغاز می شود. هنوز چند ده متر پیش نرفته بودند که آماج گلوله ها و تیرها از راه می رسد.  محمدحسین جلوی همه بود، برای اینکه از وضعیت همرزمانش باخبر شود، همانطور به صورت نیم خیز، سرش را برمی گرداند که آنها را ببیند، در همین حال ترکشی به پشت سرش اصابت کرده و در اثر آن به شهادت می رسد.  پیکر شهید محمدخانی در تالریخ هفدهم آبان در محله پدری اش یعنی مهرآباد تهران و در روز هجدهم آبان در محل سکونتش یعنی شهید شهرک شهید محلاتی زیر باران شدید و روی دوش دوستان و مردم شهید پرور تشییع گردید. نماز بر پیکر گلگون کفن او نیز در جوار پنج شهید گمنام این شهرک که یکی از پاتوق های او بود، اقامه شد.  سرانجام محمدحسین محمدخانی یا حاج عمار حلب در قطعه ۵۳ بهشت زهرای تهران و در کنار عموی شهیدش به خاک سپرده شد. ●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
معرفی شهدا🍁🍁 معرفی کتاب «قصه دلبری» داستان زندگی شهید محمدحسین محمدخانی، از شهدای مدافع حرم است به روایت مرجان درّعلی، همسر شهید.  کتاب را محمدعلی جعفری نوشته است. جعفری پیش از این زندگی این شهید را به روایت همراهان و همرزمانش در «عمار حلب» نوشته و منتشر کرده بود، این‌‌بار از زاویه‌ای جدید و البته با نگاهی نزدیک‌تر به زندگی این شهید مدافع حرم پرداخته است.  خاطرات «قصه دلبری» از دوران دانشجویی همسر شهید در دانشگاه آغاز می‌شود و پس از آن با ذکر خاطراتی از آغاز زندگی مشترک با شهید محمدخانی، تولد فرزندان و در نهایت شهادت شهید به اتمام می‌رسد. کتاب نثری شیرین و خواندنی دارد؛ مانند اکثر آثاری که روایت فتح در این قالب منتشر کرده است، با این تفاوت که این‌بار حرف از شهیدی است که همانند ما در این شهر نفس کشیده و زندگی کرده است. ●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
معرفی شهدا🍁🍁 وصیت نامه شهید محمد حسین محمد خانی سلام بر شما ائمه معصومین که بندگان خاص خدایید و از هر چه که داشتید در راه خداوند و معبود و معشوق خویش گذشتید.  سلام بر شما که متقیان راه ﷲ هستید.  بارالها! از این که به بنده حقیرت توفیق دادی که در راهت گام بر دارد، تو را سپاس می‌گویم؛  و از این که توفیقم دادی که در جبهه در کنار خالصان و مخلصان راهت قدم بر دارم، تو را شکر و سپاس می‌گویم.  در این راه، دیدار خودت را هم نصیبم گردان! دست نوشته ی شهید محمد حسین محمد خانی یا مولاتی یا فاطمه اغیثینی  یا فاطمه الزهرا (سلام الله علیها)  به نام حضرت عشق که موجودیت کل کونین را وابسته ومتصل به موجودیت عاشق ترین کرد  و او را نقطه پرگار وسبب خلقت حبیب و ولی و زمین وآسمان وکونین گردانید.  هم او که عاشق عاشق بود ودر راهش از ازل تا ابد پایدار ومستدام ماند.  پا به هستی چو نهادم همه ی هستی من وقف دلبر شد وخود نقطه ی پرگار شد.  از خدا می خواهم که این عبد حقیر سر تا پا تقصیر را در روز حشر از متصلان به رشته‌ی چادرش قرار دهد.  یازهرا ●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
معرفی شهدا🍁🍁 واکنش شهید حاج قاسم سلیمانی پس از شهادت محمد حسین محمد خانی پس از شهادت محمد حسین محمد خانی، حاج قاسم سلیمانی با کلماتی مقتدرانه او را این‎گونه توصیف کرد: « رشادت‌ها و شجاعت‌های شهید عمار مانند همت بود، عمار مثل پسرم بود، همیشه برایش صدقه می‌گذاشتم و میگفتم مراقب خودتان باشید.» ●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
مزار شهید حاج عمار،محمدحسین محمدخانی💔🕊 ●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
عکس هایی از فرزند شهید.‌‌..😍😞💔 ●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
❲.🕊🌸.❳ 📚 طولانی ولی با‌ارزش✨ اسمش عبدالله بود . . تو شهر معروف بود به عبدالله دیوونه همه میشناختنش! مشکل ذهنی داشت خانمش هم مثل خودش بود ... وضع مالی درست و حسابی نداشت زوری خرج شکم خودش و خانمش رو میداد تو شهر این آقا عبدالله دیوونه، یه هیئتی بود هر هفته خونه یکی از خادمای هیئت بود نمیدونم کجا و چطور ولی هرجا هیئت بود عبدالله دیوونه هم میومد . . یه شب بعد هیئت مسئول هیئت اعلام کرد که هرکی میخواد هفته بعد هیئت خونه اش باشه بیاد اعلام کنه دیدن عبدالله دیوونه رفت پیش مسئول هیئت نمیتونست درست صحبت کنه به زبون خودش میگفت . . . حسین حسین خونه ما! مسئول هیئت با خادما تعجب کرده بودن گفتن آخه عبدالله تو خرج خودتو خانمت رو زوری میدی هیئت تو خونه گرفتن کجا بود این وسط . . !' عبدالله دیوونه ناراحت شد به پهنای صورت اشک میریخت میگفت آقا ؛ حسین حسین خونه ما. . . خونه ما بعد کلی گریه و اصرار قبول کردن حسین حسین خونه عبدالله باشه . . اومد خونه به خانمش گفت ، خانمش عصبانی شد گفت عبدالله تو پول یه چایی نداری خونه هم که اجاره ست ... !! چجوری حسین حسین خونه ما باشه کتکش زد . . گفت عبدالله من نمیدونم تا هفته دیگه میری کار میکنی پول هیئت رو در میاری . . واِلا خودتم میندازم بیرون از خونه عبدالله قبول کرد معروف بود تو شهر ، کسی کار بهش نمیداد هرجا میرفت قبول نمیکردن که هی میگفت آقا حسین حسین قراره خونه ما باشه . . . روز اول گذشت ، روز دوم گذشت ... تا روز آخر خانمش گفت عبدالله وقتت تموم شد هیچی هم که پول نیاوردی تا شب فقط وقت داری پول آوردی آوردی نیاوردی درو به رو خودت و هیئتیا باز نمی کنم . . عبدالله دیوونه راه افتاد تو شهر هی گریه میکرد میگفت حسین حسین خونه ما رفت ؛ از شهر خارج شد بیرون از شهر یه آقایی رو دید آقا سلام کرد گفت عبدالله کجا ؟ مگه قرار نبود حسین حسین خونه شما باشه ؟! عبدالله دیوونه گریش گرفت تعریف کرد برا اون آقا که چی شد و . . . آقا بهش گفت برو پیش حاج اکبر تو بازار فرش فروشا بگو یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بهت بده ، بفروش خرج حسین حسین خونه رو بده عبدالله خندش گرفت دوید به سمت بازار فرش فروشا به هرکی میرسید میخندید میگفت حسین حسین خونه ما . . خونه ما رسید به مغازه حاج اکبر گفت یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بده ! حاج اکبر برق از سرش پرید عبدالله دیوونه رو میشناخت گریش گرفت چشمای عبدالله رو بوسید عبدالله ... !!! امانتی یابن الحسن رو داد بهش رفت تو بازار فروخت با پولش میشد خرج ۱۰۰ تا حسین حسین دیگه رو هم داد . . با خنده دوید سمت خونه نمیدونم گریه میکرد ، میخندید میگفت حسین حسین خونه ما رسید به خونه شب شده بود . . دید خادمای هیئت خونه رو آماده کردن خانم عبدالله رفت چایی و شیرینی گرفت چه هیئتی شد اون شب آره یابن الحسن خرج هیئت اون شب خونه عبدالله دیوونه رو داد عبدالله خودش که متوجه نشد ولی دیگه عبدالله دیوونه نبود ، خیلی خوب صحبت میکرد آخه یابن الحسن رو دیده بود میخوام بگم حسین تو حواست به عبدالله بود حواست بود خرج هیئتت رو نداره اینجوری هواشو داشتی آقا حتما حواست هست نوکرات دلشون برات تنگه ... *میشه یه شب حسین حسین بین الحرمین باشه؟!* میشه درد منم دوا کنی بیام حرم یا امام حسین خیلی ها دلشون میخواد بیان کربلا اما...... خودت مثل عبدالله دیوونه براشون درست کن... بحق مادرت ▹ · –·–·–·–·–·𖧷·–·–·–·–·– · ◃ جوری‌‌باش‌ڪه‌هروقت‌،حضرت‌مہدۍ یاد‌تو‌افتاد . . . با‌لبخند‌بگه:خداحفظش‌ڪنہ:)) ☺️🌸 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
[🙃🔗🧡] ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
4-be-eshghe-arbaeen-narimani-(harfetaze.com)(1).mp3
9.27M
☁️🌙☁️ { یه ماهه سینه میزنم به عشق اربعین آقا یه کربلا بهم بدی برام بسه همین آقا } [@Martyrs16]
مداحی آنلاین - پلک خیسم سنگیه - مهدی رعنایی.mp3
6.83M
☁️🌙☁️ 🌴پلک خیسم سنگیه 🌴خیلی حالم غمگینه [@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم ●کانال شهدایی🕊 [@Martyrs16]
روزسی نهم چله تولدی دیگر😍 چطور پای مون بمونیم و دیگه خراب ‌کاری نکنیم؟ چندبار توبه کردم و گناهامو کنار گذاشتم ولی بعد مدتی وسوسه میشم دوباره میرم سراغ گناه؛ راهکار چیه؟😔 ✍راهکارها 1⃣نمازتون اول وقت بخونید 2⃣هر روز توسل به (عج) داشته باشید؛ در حد یک سلام صبحگاهی و از آن حضرت بخواهیم که ما را در کمک کنه😊 3⃣تودرآمدتون وخوردخوراکتون دقت کنیداگر باشه، آدم کمتر میل به گناه داره 4⃣بچه هاخوب دقت کنید ببینید چه چیزی شما را وادار به انجام می کنه؟ اون عامل را از بین ببرید تا دیگر توبه خودتون و نشکنید👌. 5⃣گاهی وقتها علت شکستمون ممکنه ، بد اخلاقی و بی احترامی به نزدیکان و مخصوصاً باشه باید احترام آن ها را حفظ کنیم و رضایت قلبی آن ها را بدست بیاریم.☺️ مهم6⃣ قصد داره ما رو از خدا کنه و با همراه کنه. پس هرگز از ناامید نشید و همیشه خداروپشت و پناه خودمون بدونیم و در مشکلات و گرفتاری ها به او تکیه کنیم. هر چند که آلوده به گناه و باشیم😢 لبخند امام زمان نصیب تون...🌹 @Martyrs16