eitaa logo
شهدایی
361 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
3.3هزار ویدیو
34 فایل
شهداشرمنده ایم... شرمنده ی پلاکت مدیون اشک فرزندبی پناهت🥀 کپی:آزاد https://harfeto.timefriend.net/17173449728532 نظراتتون انتقاداتون ... رو بگید
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹مادری بود بنام ننه‌علی... آلونکی ساخته بود در بهشت‌زهرا بر قبر فرزند شهیدش ..شب و روز اونجا زندگی میکرد، قرآن میخوند...سنگ قبر پسرش بالش‌ش بود و همونجا هم چشم از دنیا می‌بندد و کنار فرزندش خاک میشود... 🔸این داستان یک شهید است خدا کند که در روز قیامت شرمنده این مادر نشویم... ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ عشق بازی حاج قاسم با مادر پیرش... 😍ببین چطوری سرشو میزاره رو پاش، انگار نه انگار که درجه سرلشگری داره... 😅 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
انگیزشی، مخصوص😁 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
اعمال قبل از خواب :) شبٺون منور به نگاه مادر ساداٺ..🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نیکی به والدین، بهترین راه توبه امام زين العابدين عليه‌السلام: مردى خدمت پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله آمد و به ايشان عرض كرد: هيچ كار زشتى نيست كه نكرده باشم. آيا راه توبه و بازگشت برايم وجود دارد؟ حضرت فرمود: آيا از پدر و مادرت كسى زنده هست؟ عرض كردم: پدرم. فرمود: برو و به او نيكى كن. وقتى آن مرد رفت، رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: كاش مادرش زنده بود. به نقل از بحار الأنوار؛ ۷۴،۸۲،۸۸ ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«بسم رب الشهداء و الصدیقین» معرفی شهید عدنان سابوته
معرفی شهید عدنان سابوته نام: عدنان نام خانوادگی: سابوته محل تولد: چنگوله مهران؛ استان ایلام محل شهادت: دشت چالاب سال تولد: ۱۳۲۷ اطلاعات بیشتری در دسترس نیست ●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
به گزارش ایرنا، وقتی ناجوانمردانه بمباران و توپ و گلوله و خمپاره بر سر زنان و مردان و کودکان بی دفاع شروع می شود، وقتی زیاده خواهی و تجاوز به خاک همسایه به تحریک غربی ها در اندیشه حاکمی مستبد و دیکتاتور جریان پیدا می کند، آن وقت است که مرز میان حق و باطل، کفر و ایمان ، دوست و دشمن نمایان می شود و خون غیرت در رگها به جوش می آید و تاب این تجاوز را بر نمی تابد و برای بیرون کردن دشمن متجاوز با جان و دل به مقابله بر می خیزی و در راه این هدف والا و ارزشمند حتی جان شیرینت را در کف دست گرفته و با شهادت و تکه تکه شدن جسمت تا آخرین قطره خون بر سر آرمانت خواهی ماند. در بیست کیلومتری شهر ایلام پادگان امیرالمومنین (ع) بانروشان، یکی از مقرهای بازمانده از هشت سال جنگ تحمیلی یادمان شهدا برای زنده ماندن یاد و خاطره همه دلاور مردانی که در این خاک خون مطهرشان بر زمین ریخت، برپا شده است. روزی برای بازدید این مکان رفتم و پیگیر شعری که بر روی یکی از دیوارهای پادگان نوشته بود، شدم ، شرح حال شهید عدنان سابوته را در گزارشی با عنوان "تاول هایی که بر دل ماند" نوشتم، از آن روز تاکنون حدود ۱۰ سال می گذرد و بی شک تکرار و مرور آن خاطرات و زنده نگه داشتن یاد آن شهید گرانقدر برای نسل جوان خالی از لطف نیست. بی گمان هیچ وقت خداوند بی دلیل چیزی را بر دل بنده اش نمی اندازد وقتی که در این هفته تمام ذهنم را خاطرات آن شهید و آن گزارش پر کرده بی شک مصلحتی در کار است که خود از سر آن ناآگاهم، اما می دانم که باید بار دیگر همه زندگی نامه شهید را باز بنویسم تا به رسالتی که در این نگارش بر دلم افتاده عمل کنم و با سلام و صلوات و فاتحه ای باز یاد شجاعت ها و رشادت های شهید سابوته و همرزمان شجاعش را در این روز گرامی بداریم ●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
زندگی نامه شهید عدنان سابوته✨ شهید عدنان سابوته سال‌ ۱۳۲۷ در منطقه عشایری شوهان یا همان چنگوله استان ایلام در خانواده مذهبی و اهل قرآن متولد شد؛ پدرش کشاورزی و دامپروری می‌کرد، طفولیت وی در منطقه عشایری شوهان گذشت، در نهایت خانواده سابوته برای امرار و معاش به عراق مهاجرت می‌کند. عدنان حدود ۵ ـ ۶ سال در عراق تحصیل کرد و این سفر، موقعیت مناسبی برای تسلط کامل وی به قرآن کریم و زبان عربی فراهم کرد، وی در سال ۱۳۴۷ با جمیله سعاتمند که یکی از اقوامش بود، ازدواج و صاحب فرزند پسری به نام حیدر شد که این زندگی مشترک به دلیل اختلافات، به جدایی ختم شد و عدنان به همراه حیدر در خانه پدرش روزگار را سپری کرد. سال ۱۳۵۰ خانواده سابوته را از عراق بیرون کردند و آنها پس از بازگشت و مدتی زندگی در شوهان سال‌ ۵۲ به تهران آمدند، شهید سابوته در طول سال‌هایی که در تهران زندگی می‌کرد، با ایلام در ارتباط بود گویی در آنجا به دنبال گمشده‌ای بود. وی در دوران پیروزی انقلاب به همراه برادرانش نقش برجسته‌ای در معرفی امام خمینی (ره) و انقلاب به مردم داشتند ●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
عدنان در سال ۱۳۵۸ با یکی از اقوامشان به نام شیرین پریچه ازدواج کرد و تا قبل از تولد مریم که ثمره این ازدواج بود، در چادرهایی که در اردوگاه برپا بود، زندگی می‌کردند و پس از تولد مریم در سال ۱۳۶۰ شیرین به تهران آمد و به مدت ۶ ماه با خانواده همسرش زندگی کرد. شیرین پریچه درباره شهید عدنان سابوته می‌گوید: عدنان صبور و خوش اخلاق بود، همیشه آرزوی شهادت داشت، بدون اینکه دوره آموزش نظامی گذرانده باشد، با شجاعت می‌جنگید و در مین‌گذاری و خنثی کردن مین‌های منطقه نیز وارد عمل شده بود تا اینکه در همین مسیر به شهادت رسید. شهید سابوته سال‌های ۵۷ و ۵۸ در کارگاه دوخت و دوز گونی کار می‌کرد، اگر در آنجا حقی از کارگری ضایع می‌شد، عدنان می‌رفت و حق او را مطالبه می‌کرد. پس از حمله عراق به مهران در مهرماه ۱۳۵۹، بسیاری از مردم بدون اینکه کوچکترین وسیله‌ای همراه خود داشته باشند، به کوه‌های اناران و چنگوله گریختند. عدنان برای تهیه آذوقه، آرد و خرما و سایر وسایل مایحتاج مردم به ستاد عشایر ایلام می‌رفت و با اسب و قاطر لوازم را می‌آورد و سپس در کوه‌های اطراف بین مردم تقسیم می‌کرد. او دلسوزانه تا زمانی که مردم آواره کوه‌ها و دشت‌ها بودند، به یاریشان می‌شتافت. عدنان در زمان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به مهران رفت، اما بخشی از مردم از شهر گریخته بودند، این شهید در آن شرایط خاص با ایجاد انسجام و همبستگی بین نیروهای عشایر موجب زمین‌گیر شدن دشمن در چالاب شد ●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
عاشق پابرهنه جبهه💔 یکی از همرزمان شهید سابوته در بیان خاطراتش اینگونه از وی یاد می کند: در نزدیکی‌ چالاب جبهه‌ای در برابر دشمن ایجاد کرده بودیم؛ هلیکوپترهای عراقی به منطقه حمله کردند با کالیبر ۵۰ به سمت آنها شلیک می‌کردیم؛ شهید سابوته از گنبد پیرمحمد سوار ماشین شده بود تا خود را به منطقه برساند، ماشین در بین راه خراب می شود و شهید چون به سرعت آمده بود کفش هایش را نپوشیده بود، پس از خرابی ماشین با پای پیاده خود را به مقر رساند با وجودی که سنگ‌های چالاب بسیار تیز و برنده و زمین پر از خار بود، به عدنان گفتم «پس کفش‌هایت کو؟ چگونه می‌خواهی روی این سنگ‌ها و خارها راه بروی او گفت «کفش می‌خواهم چه کار، خارها نرم اند. سید ماشاالله رحیمی اظهار داشت: شهید عدنان اکثراً با پای برهنه بود به همین دلیل سردار طباطبایی و بقیه همرزمانش او را عاشق پابرهنه نامیدند، گاهی شب‌ها برای غافلگیری دشمن مجبور بودیم با قاطر برویم، بیشتر مسیر را ‌رفته بودیم در حالی که شهید سابوته کفش‌هایش را در پایگاه جا گذاشته بود. وقتی از او پرسیدم باز که کفش نپوشیدی؟ لبخندی زد و گفت: دوست دارم، عاشقانه و پابرهنه عراقی‌ها را بیرون کنم. وی افزود: اواخر تیرماه سال ۱۳۶۱، عراق از مهران عقب‌نشینی کرده بود؛ به همراه چند تن از نیروهای بسیج عشایر، رزمندگان و عدنان در حال تعقیب و گریز بودیم؛ به دلیل پیاده‌روی زیاد در پستی و بلندی‌ها، برای شناسایی و گشت‌زنی، کفش‌هایم پاره شد و قابل پوشیدن نبود؛ برای اینکه بتوانم بقیه مسیر را بروم، پارچه‌ای به پاهایم بستم، عدنان با دیدن این وضعیت کفش‌هایش را در آورد و به من داد و خودش ۱۲ کیلومتر در خار و خاشاک و زمین داغ، با پای برهنه مسیر را ادامه داد؛ زمانی که به جاده رسیدیم به او گفتم «نگاه کن پاهایت خون می‌آید» او با بی‌تفاوتی گفت «من دوست دارم با پایی برهنه عراقی‌ها را بیرون کنم» ●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
وی افزود: اواخر تیرماه سال ۱۳۶۱، عراق از مهران عقب‌نشینی کرده بود؛ به همراه چند تن از نیروهای بسیج عشایر، رزمندگان و عدنان در حال تعقیب و گریز بودیم؛ به دلیل پیاده‌روی زیاد در پستی و بلندی‌ها، برای شناسایی و گشت‌زنی، کفش‌هایم پاره شد و قابل پوشیدن نبود؛ برای اینکه بتوانم بقیه مسیر را بروم، پارچه‌ای به پاهایم بستم، عدنان با دیدن این وضعیت کفش‌هایش را در آورد و به من داد و خودش ۱۲ کیلومتر در خار و خاشاک و زمین داغ، با پای برهنه مسیر را ادامه داد؛ زمانی که به جاده رسیدیم به او گفتم «نگاه کن پاهایت خون می‌آید» او با بی‌تفاوتی گفت «من دوست دارم با پایی برهنه عراقی‌ها را بیرون کنم». همرزم شهید سابوته گفت: وقتی عراق ها مهران را اشغال کردند، شهید سابوته محاسنش کمی بلند بود، روزی از او خواستم در مقر کمی از محاسنش را کوتاه کند، سرش را به زیر انداخت و دستی بر محاسنش کشید و گفت: با خودم عهد کرده ام تا مهران آزاد نشود، محاسنم را نگیرم. رحیمی اظهار داشت: بعد از عقب‌نشینی عراقی‌ها از مهران، جزو نخستین کسانی بودیم که زائر امامزاده سیدحسن (ع) و شهدای مهران شدیم. عدنان در آنجا خیلی زیبا قرآن قرائت کرد و در حالی که گریه می‌کرد، گفت: به زودی به آنها می‌پیوندیم، سپس بنا به نیتی که کرده بود، درخواست کرد تا کمی از محاسنش را اصلاح کنم ●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
می‌دانست که به زودی شهید می‌شود🕊🌹 وی ادامه داد: گزارشی از وضعیت منطقه تهیه کردیم، با حاکم شدن کمی آرامش در منطقه، شهید سابوته تصمیم گرفت به دیدار پدر و مادر و فرزندش به تهران برود؛ مبلغ کمی از استانداری گرفته بود تا آن را برای مداوای بیماری کلیوی حیدر اختصاص بدهد، چند روزی در تهران ماند. همرزم شهید سابوته افزود: پس از بازگشت به منطقه، به او گفتم «بگذاریم تا گردان تخریب، مین‌ها را خنثی کند» اما پاسخ داد «هرجایی که مین‌ها جلوی پیشروی بچه‌ها را بگیرد، خنثی می‌کنم». وی اظهار داشت: یک روز برای رفتن به مرخصی و خداحافظی پیش عدنان رفتم؛ او گفت: من قطعاً شهید می‌شوم، گفتم «از کجا می‌دانی؟» پاسخ داد «از زمانی که همسر اولم را طلاق دادم، پدر و مادرم از من دلگیر بودند، در این مرخصی که چند روزی پیش آنها بودم، مورد عزت و احترام بودم، زمانی که خواستم از در بیرون بیایم، مادرم پیراهنم را از پشت گرفت و لبخندی زد و گفت اولین کسانی که همراه شهدا به بهشت می‌روند، پدر و مادرشان هستند، این همه در کوه‌ها و دشت‌ها مقاومت کردم اما هیچ یک از آنها به اندازه حرف مادرم تأثیرگذار نبود و به دلم افتاده که شهید می‌شوم. رحیمی اضافه کرد: ساعت ۲ ظهر روز دهم مرداد ۱۳۶۱ بود و هوا به شدت گرم بود و آفتاب سوزانی بر دشت «چالاب» ایلام می‌تابید، بچه های جبهه چای ذغالی آماده کرده بودند و به عدنان اصرار می‌کردند تا بیاید و به جمع آنها بپیوندد، او گفت: «باید این مین را هم خنثی کنم» هنوز حرفش تمام نشده بود که انفجار مین تله‌ای باعش اصابت ترکش به قلبش شد و با دست‌ و پاهایی قطع شده و پیکری خون‌آلود که امکان غسل آن وجود نداشت، به دیدار خداوند رفت و دعای این دلاور پابرهنه مستجاب شد ●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
قدم گذاشتن در مسیر پدر تا شهادت حیدر سابوته پس از شهادت پدر، در صدد ادامه دادن مسیر پدر برآمد. مریم سابوته یگانه دختر عدنان، درباره برادرش می‌گوید: کلاس اول ابتدایی بودم، وقتی حیدر به ایلام می‌آمد با اخلاق بسیار خوبی که داشت، در درس‌هایم خیلی کمکم می‌کرد؛ در دوران جنگ اجازه نمی‌دادند که فرزند شهید به خصوص تک فرزند پسر به جبهه اعزام شود اما حیدر این موضوع را مطرح نکرده بود تا بتواند در جبهه حضور یابد. حیدر قبل از رفتن به جبهه دیداری با ما داشت و گفت «بعد از برگشتن از جبهه به اینجا می‌آیم تا برایت هم پدری ‌کنم و هم برادری» زمستان بود و خیلی منتظر بودم تا برگردد، اما خبر شهادتش را برایمان آوردند. او نیز در سال ۱۳۶۶ در منطقه کردستان طی عملیاتی به پدرم پیوست. جنگ با همه خوشی ها و ناخوشی ها و سختی هایش سالهای سال است که به پایان رسیده است اما بی گمان دین بزرگی که بر گردن ما به عنوان کسانی که آن دوران را ثانیه به ثانیه زندگی کرده ایم و در زیر گلوله و موشک باران و بمباران شاهد مرگ هم وطنانمان بوده ایم، است که برای زنده ماندن یاد و خاطره همه آن دلاورمردی ها، شجاعت ها و فداکاری ها از هیچ کوششی دریغ نکنیم و با نوشتن متنی، خطی، هنری رد ماندگار آن کاروان حسینی را در ذهن کودکان این سرزمین پررنگ کنیم. در دلم یاد شهیدان مانده است/ تاول پاهای عدنان مانده است یاد با خاطره و نام همه شهدای انقلاب و هشت سال دفاع مقدس و درود و سلام و صلوات و فاتحه بر روان پاک امام راحل و شهدای گرانقدر ●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
🌷وصیت نامه شهید عدنان سابوته🌷 شهیدان میوه ی باغ بهشتند وصیت نامه را با خون نوشتند سلام خدا بر یاران امام حسین(ع) در تمام تاریخ ، براستی که اینانند مصداق راستین السابقون سابقون. که با یک هل منناصر امام خویش مستانه تاختند و سر در دامان امام زمان به دیدار معشوق شتافتند. گفتاری از شهید عدنان سابوته : من گذشته ی خوبی نداشتم و بخشی از زندگیم را در غفلت به سر بردم ، اکنون که خداوند به من عنایت نمود و توبه کردم با خدای خویش عهد بسته ام که تا زنده ام در این نبرد با پای برهنه بجنگم پس داستان زندگیم را بعد از شهادتم برای دیگران بازگو کنید. در دلم یاد شهیدان مانده است / تاول پاهای عدنان مانده است ●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
اللهم الرزقنا توفیق الشهادت فی سبیله الله...!♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اعمال قبل از خواب :) شبٺون منور به نگاه مادر ساداٺ..🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 🌹شهـــید حاج قاسم سلیمانی 🌷┤♥️ ! 🎥روایت حاج قاسم سلیمانی از بوسیدن پای مادرشان 🔺هی میگی آمریکا؛ من مادرتم! بمون دو روز پیشم. ●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
🕊🌷 : 📌همه پستی‌های اخلاقی از دروغ و ریا و تملق و ظلم، ناشی از دنیاپرستی است و همه فضایل عالیه انسانی معلول بی‌اعتنایی و زهد و عدم قناعت به زندگانی دنیاست . 📕حکمت‌ها و اندرزها، ج1، ص 98 ●یادشهداباذکرصلوات🕊 ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
🔰 شهدای دو قلوی پرورشگاهی که پدر و مادر نداشتند ولی داشتند 🔹️ثاقب و ثابت شهابی نشاط، بودند که سال ۱۳۴۳ داخل سبدی در کنار یک شیرخوارگاه رها می‌شوند. ◇ شهیدان «ثاقب و ثابت شهابی نشاط»🌷 دوقلوهای پرورشگاهی بهزیستی در دهه چهل، قصه غریبی دارند که حتی در میانه مستندها و کتابهای مطرح شهدا مهجور مانده‌است. ◇ غریب‌تر اینکه نام "ثابت" به واسطه پرورشگاهی بودن و قوانین خاص📑 آن زمان، در پیچ و خم‌های اداری بنیاد شهید این جانباز شیمیایی دفاع مقدس حتی به عنوان دفاع مقدس ثبت نشده است😔 ◇ سال ۶۲ این دو بردار به عنوان به همراه ۱۲ نفر دیگر از جوان هم پرورشگاهی وارد مناطق عملیاتی شدند. ◇ وقتی به آنها گفتند که شما که پدر و مادر ندارید❌ و پرورشگاهی هستید برای چی آمده‌اید جبهه؟ گفتند: ما پدر و مادر نداریم؛ شرف که داریم، غیرت که داریم. ◇ این دو برادر تا روز آخر جنگ حضور داشتند و بارها مجروح شدند💔 و سرانجام ثاقب سال ۱۳۷۷ در اثر استنشاق گازهای شیمیایی شده و ثابت هم به همین شکل در سال ۱۳۸۵ بعد از تحمل رنج‌های بسیار به شهادت رسید🕊 ◇ جالب بود که این دو بعد از جنگ در هم حضور داشتند و به بچه‌های بی سرپرست خدمت می‌کردند. ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 پ. ن: داستان این دوشهید بزرگوار رومیتونید درکتاب "دیدم که جانم میرود" سرگذشت وزندگینامه شهید مصطفی کاظم زاده مطالعه بفرمایید• ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]