eitaa logo
شهدایی
361 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
35 فایل
شهداشرمنده ایم... شرمنده ی پلاکت مدیون اشک فرزندبی پناهت🥀 کپی:آزاد https://harfeto.timefriend.net/17173449728532 نظراتتون انتقاداتون ... رو بگید
مشاهده در ایتا
دانلود
روزتون شهدایی رفقا☺️✋🌷♥️
📮حدیثانه ✨✨✨ امام جعفر صادق (ع) من ابتلي من المؤمنين ببلاء فصبر عليه، كان له مثل أجر الف شهيد هر مؤمني به بلائي گرفتار شود و صبر كند ، اجر هزار شهيد براي اوست . اصول كافي ، ج 3 ، ص 146 ✨✨✨ ●کانال شهدایی🕊 ●اَلّٰهُـمَّ‌عَجِّݪ‌لِوَلیڪَ‌الفَرَج🕊 [@Martyrs16]
علت اینکه ماهیا میمیرن اینه که شما رو از این زاویه میبینن منم بودم سکته میکردم . 😂
🙂🌺🌺🌺💫 ●کانال شهدایی🕊 ●اَلّٰهُـمَّ‌عَجِّݪ‌لِوَلیڪَ‌الفَرَج🕊 [@Martyrs16]
8.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✘ چرا تا به کسی تکیه می‌کنیم، همون آدم پشت‌مونو خالی می‌کنه؟ | ●کانال شهدایی🕊 ●اَلّٰهُـمَّ‌عَجِّݪ‌لِوَلیڪَ‌الفَرَج🕊 [@Martyrs16]
6.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⬅️ صالحٌ بعد صالح یک نفر را مثل او پیدا نمی‌توانید بکنید ●کانال شهدایی🕊 ●اَلّٰهُـمَّ‌عَجِّݪ‌لِوَلیڪَ‌الفَرَج🕊 [@Martyrs16]
👂👂👂 «یه چیزدرگوشی بگم🤫»!!! اشتباه بهمون گفتند عیب نداره جوون دیگه حالا یه کاری کرد!!! جوونی کرده دیگه!!! نه،خواهرم نه،برادرم ایناتوجیهات شیطان!!! هروقت خواستی بگی عیب نداره جوون دیگه!!؛ به این فکرکن که شهید محسن حججی شهید حسین فهمیده و........ هم جوان بودند!!! به جوونیشون برمی خوره!!! ●کانال شهدایی🕊 ●اَلّٰهُـمَّ‌عَجِّݪ‌لِوَلیڪَ‌الفَرَج🕊 [@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادران شهدا کوه های صبروشکوه!!! 🕊️🕊️🕊️ ●کانال شهدایی🕊 ●اَلّٰهُـمَّ‌عَجِّݪ‌لِوَلیڪَ‌الفَرَج🕊 [@Martyrs16]
سرکوچمون پیرمردی همیشه می نشست که اختلال حواس داشت حمیدوقتی ازکنارش ردمی شدهمیشه بهش سلام می کرد یه روزبهش گفتم : حمیداین پیرمرد اختلال حواس داره کسی نمی شناسه نیازنیست هروقت ازکنارش ردمی شی بهش سلام کنی بالبخندگفت ؛ صبرکن یه روزی نتیجه این سلام هارو میبینی بعدازشهادت حمید یه روز رفتم وسیله هام ازخونه جمع کنم همون پیرمردمثل همیشه نشسته بودتو کوچه روهمون صندلی همیشگی من که دیدبه یادحمیدگریه کرد متعجب بودم ازاین که این پیرمردبااین اختلال حواس حمیدروبه یادداشت مثل ابربهارگریه می کرد! تازه یاداون روزافتادم که به حمیدبه خاطرسلام دادناش اعتراض کرده بودم حمیدراست می‌گفت ومن نتیجه اون احوالپرسی هاروالان به چشم می دیدم!!! _به نقل ازهمسرشهید ●کانال شهدایی🕊 ●اَلّٰهُـمَّ‌عَجِّݪ‌لِوَلیڪَ‌الفَرَج🕊 [@Martyrs16]
شهدایی
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۸۶ دلش برای من میتپید که دلواپس جا
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۸۷ مثل همیشه حرف دلش را زد _حرف درستی زده. بین شما هر چی بوده، موندنتو اینجا نیست، باید برگردی ایران! اگه خواست میتونه بیاد دنبالت. از سردی لحنش دلم یخ زد،.. دنبال بهانه ای ذهنم به هر طرف میدوید و کودکانه پرسیدم _به مادرش خبر دادی؟ کی میخواد اونو برگردونه خونه شون داریا؟ کسی جز ما خبر نداره! مات چشمانم مانده.. و میدید اینبار واقعاً عاشق شده ام... و پای جانم درمیان بود.. که بی ملاحظه تکلیفم را مشخص کرد _من اینجا مراقبش هستم، پول بلیط دیشبم باهاش حساب میکنم، برا تو هم به بچه ها گفتم بلیط گرفتن با پرواز امروز بعد از ظهر میری تهران ان‌شاءاللَّه! دیگر حرفی برای گفتن نمانده...و او مصمم بود خواهرش را از سوریه خارج کند.. که حتی فرصت نداد مصطفی را ببینم و از همان بیمارستان مرا به فرودگاه برد... ساعت سالن فرودگاه دمشق روی چشمم رژه میرفت،.. هر ثانیه یک صحنه از صورت مصطفی را میدیدم و یک گوشه دلم از دوری اش آتش میگرفت... تهران با جای خالی پدر و مادرم تحمل کردنی نبود،.. دلم میخواست همینجا پیش برادرم بمانم و هر چه میگفتم راضی نمیشد که زنگ موبایلش فرشته نجاتم شد. به نیمرخ صورتش نگاه میکردم.. که هر لحظه سرخ‌تر میشد و دیگر کم آورده بود که با دست دیگر پیشانی اش را گرفت و به شدت فشار داد.... از اینهمه آشفتگی اش... نگران شدم، نمیفهمیدم از آن طرف خط چه می شنود که صدایش در سینه ماند... و فقط یک کلمه پاسخ داد _باشه! و ارتباط را قطع کرد... منتظر حرفی نگاهش میکردم و نمیدانستم نخ این خبر هم به کلاف دیوانگی سعد میرسد... که از روی صندلی بلند شد،.. ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🕊