فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بوی گل وسوسن و یاسمن آید
عطر بهاران کنون ازسفر آید
دیو چوبیرون رود
فرشته درآید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خبرزِخویشندارمجزاینڪہروزۍچند
نگاھ
شوقِ
تـو
بودم،ڪنونخیاݪِتوام!
کلیپے از #شهید_احمد_مشلب🌸🌷
[@Martyrs16]
یک تصویر پر معنا....👌
مادری در حال شانه زدن موهای جگر گوشه اش....💔
#مادران_شهدا
🍃💟 @Martyrs16
براے ڪمڪ بہ رزمندگان تلاش مےڪرد با یڪ عدد گیره چادرش را بہ روسرےاش محڪم بست تا از سرش نیفتد.
وقتے جنازهاش را بہ منزل آوردند،
هنوز چادرش محڪم به روسرےاش بستہ بود.
#ایامشهادت🕊
#شهیدسیدطاهرههاشمی
#یادشباصلوات
[@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دشـــــــــــمن میدانہ
ڪہ اگر یڪے بزنه
ده ٺا میخــــــــــــــوره👊🏻🔥
#روایت_عشق
#لبیک_یا_خامنهای
@Martyrs16
#زندگینامهشهدا 🦋
#روایت_عشق ❤️
#شهیدمحمدآژند🌼
🌷نام و نام خانوادگی : محمد آژند
🌷نام پدر : حسین
🕊تاریخ تولد : ۱۳۵۹/۴/۲۷
🕊محل تولد : تهران
🌷تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۱۰/۲۱
🌷محل شهادت :حلب سوریه
🕊بازگشت پیکر مطهر : ۱۳۹۵/۳/۲۷
🕊تدفین پیکرمطهر : ۱۳۹۵/۳/۳۱
🌷مزار : شهریار ، گلزار شهدای بهشت رضوان
🌷محمد انسانی خونگرم ومتواضع ،
قاری قرآن و مداح اهل بیت علیهم السلام ، با نام جهادی سید کمیل ، مشتاقانه عازم سوریه شد تا از حرم بی بی زینب سلام الله علیها به دفاع بپردازد ، محمد از همان کودکی هم به شهادت می اندیشید ، ودر بزرگسالی به آرزویش رسید ، پیکر مطهرش بعد از پنج ماه به میهن عزیزمان بازگشت ودر خاک بهشت رضوان آرام گرفت .
شادی روح شهدا #صلوات
ٱللَّٰهُمَّصَلِّعَلَىٰمُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلفَرَجَهُم🌺
@Martyrs16
داستان #دایرکتی_ها 📵
قسمت ۱۱
غلط کردم کیوان..
غلط کردم..تروخدا منو ببخش😭
همه چی تموم شده...من سرم به سنگ خورده..
تروخدا منو ببخش کیوان..
[کیوان]
ببخشم!!؟؟چیکار کردی با من..؟
چیکار کردی با خودت؟
چی کم داشتی ها!!!
گیرم که کم داشتی،باید با اون مرتیکه چت میکردی؟!
دردی داشتی به خودم میگفتی
چرا به یه نامحرم آخه!!!چراااا..
هر چی من گریه و عذر خواهی میکردم بی فایده بود،به پاش افتادم...
همه چی رو براش توضیح دادم
اما کیوان عصبی بود و گوشش به این حرفا بدهکار نبود!
چشماش آماده باریدن بود،اما غرور مردونه اش اجازه باریدن نمی داد..
کتشو برداشت رفت سمت در..
گفتم نرو کیوان..
یه چیزی بگو.. اصلا بزن درگوشم..
چرا هیچی نمیگی..تنهام نذار کیوان..
برگشت زل زد تو چشمام
چشماش کاسه ی خون شده بود
گفت فرشته سقوط کردی،بدجوری ام سقوط کردی
از چشمم افتادی..حیف اسم فرشته که رو تو گذاشتن،دیگه فرشته نیستی!!!
در کوبید و رفت...
تو چشماش نفرت رو دیدم...
تو چشماش غرور له شده شو دیدم..
نشستم پشت در و زانوی غم بغل کردم
و های های گریه کردم
کیوان 3شب تموم خونه نیومد!!!
تو این چند سال سابقه نداشت یه شبم تنهام بذاره
اما سه شبانه روز تنهام گذاشت
گوشیشم خاموش بود
از ترس آبروریزی نمیتونستم ازخانواده و دوست و آشنا سراغش رو بگیرم
سه شبانه روز اشک ریختم و اشک..
دریغ از یه لحظه آروم گرفتن..
بلند شدم وضو گرفتم دو رکعت نماز خوندم،از خدا خواستم منو ببخشه و آبرومو حفظ کنه..
انقدر با خدا حرف زدم و گریه کردم که نفهمیدم کی سر سجاده خوابم برد...
شب بالاخره کیوان به خونه برگشت
داغون داغون...انگار عزیزی رو از دست داده باشه!!!
کیوان شکسته شده بود و من مسبب این بدبختی بودم..
ادامه دارد...
📝نویسنده : فاطمه_قاف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهارآزادی جای شهداخالیست....
#کانال -شهدایی
[@Martyrs16]