_پیامی که برای پدر و مادرم دارم این است که اگر خداوند من را قبول کرد و فوز عظیم شهادت را نصیبم کرد هیچ نگرانی نداشته باشند و خیلی هم خوشحال و خونسرد باشند که چنین کسی در خانواده انها بوده و چنین لیاقتی را پيدا کرده که در راه اسلام و امام شهید شود.
#خاطراتی_از_شهدا
#شهید_عبدالحمید_اکرمی
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
https://eitaa.com/Martyrs_555
- گوشهدفتـرشنوشــتهبود:
میشودپیڪرماهمنرسـددستڪسی؟!(:
-شھیدآرمانعلیوردی☁️🌱
#شهید_طوری
#خاطراتی_از_شهدا
https://eitaa.com/Martyrs_555
گفتم:
دارمازاسترسمیمیرم
گفت:یهذکربهتمیگمهربارگیرکردی
بگو،منخیلیقبولشدارم:
گرهیکار ِمنمهمینبازکرد💔
(آخہخودشمبهسختـیاجازهیخروجگرفت)
گفتم:
باشهداداشبگو،
گفت:
تسبیحداری؟
گفتم:
آره،گفت:بگو "
الهیبالرقیهسلاماللهعلیها"...💔
حتمـاسهسـالهیاربابنظرمیکنه، منتظرتموقطعکردمـ..
چشمموبستمشروعکردم:
الهیبالرقیہسلاماللهعلیها
الهیبالرقیہسلاماللهعلیها
۱۰تانگفتمکهیهوگفتن:
اینپنجنفـرآخرینلیسته،
بقیہاشفـردا💔،
توجہنکردمهمینجورذکرمیگفتم
ڪہیهواسممروخوندن،بغضمترکید
باگریهرفتمسمتخونهحاضرشم،
وقتیحسینرودیدمگفتم:درستشد😭💔،
اشڪتوچشمشحلقہزدوگفت:
"الهیبالرقیهسلاماللهعلیها"...
#خاطراتی_از_شهدا
#شهید_حسین_معز_غلامی
https://eitaa.com/Martyrs_555
.
بهش گفتن یه دعا بخون.. گفت میشه دعای فرج بخونم؟؟
آخه روزی هزار بار میخونمش.. تا امامزمان ظھور کنه..
آخه میگن وقتی امامزمان(عج) ظھور کنه شھدا هم باهاش میان..
تا شاید بتونم دوباره بابامو ببینم🥲
_فرزند
#شهید_طوری
#شهید_علی_اکبر_زوارجنتی
『https://eitaa.com/Martyrs_555
_یه تیکه از کتابِ قصه دلبری میگه :
امام رضا تنها کسیِ که میتونه
چیزی ک به صلاحت نیست رو به
صلاحت کنه
#شهید_طوری
https://eitaa.com/Martyrs_555
🕊|حتی موقع پر کشیدنت هم شیطنت داشتی...
خانم موسوی، زندایی صمیمی فائزه خانم که نوزده سال است عروس این خانواده است
و با فائزه خانم ارتباط خیلی قوی داشته است میگوید: »در فامیل پدر و مادری فائزه را به شیطنت های دوران کودکی میشناسند. فوق
العاده شیطنت داشت و یک جا بند نمیشد. امروز هم موقع تشییع به فائزه میگفتم ببین فائزه باز اینجا هم شلوغ کردی، شیطنت کردی و
یک شهر را که هیچ، یک کشور را به هم ریختی. نگذاشتی باز هم َجو آرام باشد.
اما اینبار چقدر قشنگ شلوغ کرد. اینبار آن جوری که دلش میخواست شد.
فائزه با وجود همه شیطنتهای دوران کودکیاش، از حدود هفده سالگی انگار که یک نردبانی را خیلی سریع رفت باال و رسید به نقطه اوج
و عطف زندگیاش. خانمی و متانت توی رفتار و گفتار و کردارش موج میزد.«
📜|نقل از زندایی شهیده
#شهیده_فائزه_رحیمی
https://eitaa.com/Martyrs_555
تفحص انگشت و انگشتر
مدتی بود که در میدان مین فکه، منطقه عملیاتی والفجر یکدر حال تفحص بودیماما از پیکر شهدا هیچ اثری نبود. عصر عاشورای سال ۱۳۷۳ یا ۷۴ بود.پکر بودم و به سمت ارتفاع ۱۱۲ همین طور راه می رفتم و به شهدا التماس می کردم که خودی نشان دهند. ناگهان در خاکهای اطراف چیزی سرخ رنگ نظرم را جلب کرد. توجه که کردم
به انگشتر می مانست ....جلوتر که رفتم دیدم یک انگشتر است.دست بردم برش دارم که با کمال تعجب دیدم یک بند انگشت هم بدان متصل است.
خاک های اطرافش را کندم . بچه ها را صدا کردم.علی آقا محمود وند و بقیه هم آمدند. یک استخوان لگن، یک کلاه خود آهنی و یک جیب خشاب پیدا کردیم. بچه ها یکی یکی می نشستندو بغض شان می ترکید. این انگشت و انگشتر پلی زده بودبا امام حسین (ع) در عصر عاشورا روضه ای بر پا شد ...
راوی: مرتضی شادکام
کتاب تفحص، نوشته حمید داود آبادی،
ناشر: صیام، صفحه ۲۳-۲۲٫
◇تفحص شهید♡
_السلام علیک یااباعبدالله
#خاطراتی_از_شهدا 💔🥺
https://eitaa.com/Martyrs_555
"حاج قاسم ِ ما :
من قدرت او را
محبّت مادری او را
در هور دیدم
وقتی شما مادرها نبودید
و بچه هایتان در خون
دست و پا میزدند
او را دیدم
فاطمه(س) در هور
فاطمه(س) در کربلای ۵
فاطمه(س) در اروند
فاطمه(س) در کوه های
سخت و سرد کردستان، مادری کرد...💔
#حاج_قاسم
#شهید_طوری
#حضرت_زهرا_س
https://eitaa.com/Martyrs_555
.
_ناراحتبود
بهشگفتممحمدحسینچراناراحتۍ؟!
گفت:خیلۍجامعہخرابشدھ،
آدمبہگناهمۍافته..
رفیقشگفت:خداتوبہرو
براۍهمینگذاشته...
وگفتہڪہمنگناهاتونرومیبخشم...
محمدحسینقانعنشدوگفت:
وقتۍیہقطرھجوهرمۍافتہ
روآینہ،شایددستمالبردارۍ!
وقطرھروپاڪکنۍ،ولۍآینہکدرمیشه..(:
#خاطراتی_از_شهدا
#شهید_محمد_حسین_محمد_خانی ♡
https://eitaa.com/Martyrs_555
.
.
◇کلامی از شهدا
_آقــاابراهیـم میگفت:
هـروقتنـمرهمـا،پیـشخــدابیستشـد،
آنمـوقـعشھیدخـواهیمشـد💔
_کاشروزۍبشـومشبیہتو
#شهید_طوری
#شهید_ابراهیم_هادی
#أَللّٰھُـمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَٱلْفَرَج
https://eitaa.com/Martyrs_555
_
وقتی یکی از دوستانش او را در حال باربری در بازار میبیند به او می گوید آقا ابراهیم مردم میبینند! شما قهرمان هستید برای شما زشت است. این کار مناسب باربرهاست.
ابراهیم میخندد و می گوید: «کاری کن که اگر خدا تو را دید خوشش بیاید نه مردم!»
#خاطراتی_از_شهدا
#شهید_ابراهیم_هادی
#أَللّٰھُـمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَٱلْفَرَج
https://eitaa.com/Martyrs_555
.
_ظهر شده بود. برای ناهار کنار یک رستوران ماشین رو نگه داشت. رفت ناهار گرفت و آورد تو ماشین که با هم بخوریم چند دقیقه ای که گذشت یکی از این بچه های فال فروش به ماشینمون نزدیک شد.
امیر شیشه رو پایین آورد و از کودک پرسید: غذا خورده یا نه؟! وقتی جواب نه شنید، غذای خودش رو نصفه رها کرد و دست بچه رو گرفت و برد تو رستوران، وقتی برمیگشتن کودک میخندید و حسابی خوشحال بود.
_به روایت همسر
#سلام_بر_ابراهیم
#شهید_امیر_سیاوشی
https://eitaa.com/Martyrs_555