در واقع ما هیچکدوم توی این دنیا با خودمون رقابت نمیکنم ؛ این جهان ، جهانِ رقابت با دیگرانه
ادمی موجود عجیبیه ، چشماشو میبنده که بخوابه ناگهان یه تیکه از مغز میگه حالا بیا به این فک کنیم که اگه سیاهپوستا بخوان تتو بزنن باید دقیقا چیکار کنن که رنگش معلوم باشه؟
هر بلایی سر هر بنی بشری که بیاد و من خبردار بشم قوه ی تخیلم چنان منو در جایگاه اون بلازده قرار میده که انگار پنج سال جای اون شخصیت زندگی کردم و الان مجبورم برای بلایی که سر طرف اومده از اعماق وجود زار بزنم
هر شب از سینهی من تیرِ بلا میگذرد
تو چه دانی که برین سینه چهها میگذرد؟
[ امیرخسرو دهلوی✨ ]
از جمله آرزوهام اینه که وقتی یکی نگاش به نگام گره میخوره بهم بگه : « آبی میبینمت:)! »
یه چیز خیلی حقی اومد تو مغزم میخواستم بیام بنویسمش اینجا و مثل اغلب اوقات زندگیم یادم رفت
قربون اون خدایی که رغائبت رو توی تمام زندگی حتی بدون نماز و اعمال و تشکر ، کاغذ کدو میپیچیونه و میذاره زیر بالشتت تا لبخنداتو ببینه