اصن میدونی چیه ؟ باید انقدر بشینیم واست گریه کنیم که همهی این گَرد و غبارای نشسته رو چشمامون رو اَشک بشوره ببره
بعد پاشیمو دنیا رو با نگاهای غسل شده ببینیم ؛
شفاف تر ، دقیق تر ، حقیر تر ، درست همونطور که تو میدیدیش . .
مَتروکات
در زیر ِ بار منّت پرتـو نمیرویم دانستهایم قدر شب تـار ِ خویش را . . | صائبتبریزی |
از من مرنـج گَر وسط ِ دل نشاندمت ؛
سائل عزیز ِ خویش به ویرانـه میبَرد . .
| صائبتبریزی |
بابا لنگ دراز عزیزم ؛
تمام دلخوشی ِ دنیای من این است که ندانی و دوستت بدارم !
وقتی میفهمی و میرانیام چیزی درون دلم فرو میریزد .. چیزی شبیه ِ غرور .
بابا لنگ دراز عزیزم ؛ لطفاً گاهی خودت را به نفهمیدن بزن و بگذار دوستت بدارم ..
بعد از تو هیچکس الفبای روح و خطوط قلبم را نخواهد خواند . نمیگذارم . نمیخواهم که بخواند .
بابا لنگ دراز ؛ من همین که هستی را دوست دارم
حتی سایهات را که هرگز به آن نمیرسم !(:
- امضاء جودی ِ تو
کتاب ِ : بابالنگدراز . جینوبستر
مَتروکات
بابا لنگ دراز عزیزم ؛ تمام دلخوشی ِ دنیای من این است که ندانی و دوستت بدارم ! وقتی میفهمی و میرانی
بابا لنگ دراز عزیزم ؛
آدم هیچوقت هوس چیزهایی که نداشته را نمیکند
ولی محروم ماندن از چیزهایی که آدم فکر میکند حق طبیعیاش بوده ، خیلی سخت است ..
هدایت شده از - تامیلا -
ازساعت ِ ۱۲بهبعدیههرمونیترشحمیشهتوبدنبه اسم ِ ؛ خریت
اینهرمونباعثمیشهیهحرفاییروبهزبون
بیاریدوبهکساییبگیدکهنباید
واینفرداستکهپشیمونمیشین
امادیگهکارازکارگذشته
بخوابید!
وَ مرگ ، مُردن نیست
و مرگ ، تنها نفس نکشیدن نیست
من مُردگان بیشماری را دیدهام
ڪه راه میرفتند
حرف میزدند
سیگار میکشیدند
وَ خیس از باران
انتظار و تنهایی را درک میکردند
شعر میخواندند
میرقصیدند
میگریستند
قرض میدادند
قرض میگرفتند
میخندیدند
وَ گریه میکردند ..
| حسینپناهی |